هر انساني براي رشد و تعالي فكري و فرهنگي در هر سن و جايگاهي نياز به معلم و راهنما دارد و به همين دليل است كه معلم جايگاه رفيعي داشته و بار معنايي و احترام عميقي را ميطلبد. بارها شنيدهايم كه گفتهاند معلم شمع است و دانشآموز پروانه يا معلمي شغل نيست، عشق است و در كارگاه عمومي آموزش، تنها ميداندار؛ معلم است كه در حساسترين نقطه ايستاده و با هنرمندي خاصي سعي دارد، وجود كودك و نوجوان را به مادهاي با ارزش تبديل كند؛ ماده ارزشمندي كه هيچ محك و سنجشي قادر به تعيين ارزش آن نيست.تمامي اين تعريف و تمجيدها زماني محقق ميشود كه يكي از ابزارهايي كه در ساختار فكري و هدايتگري معلمان نقش بسزايي دارد در جامعه نهادينه شود. تئوري و نظريه از مهمترين ابزاري است كه بر اساس نياز محوري و مقتضيات زمان بر مبناي توسعه و رشد افكار بشر ارايه ميشود. در سالهاي اخير نظريات متعددي در باب تعريف نقش معلم در تعليم و تربيت و طرحريزي نظام تربيت معلم مطرح شده است و هر كدام بر بعدي از فعاليت معلم تاكيد داشتهاند. هر كدام از اين نظريات سعي داشتهاند تا با تكيه بر نظام فلسفي و تلقي خاصي از تعليم و تربيت، به تعريف نقش معلم بپردازند و بايدها و نبايدهاي تربيت معلم را مورد بحث و بررسي قرار دهند. در اين زمينه ميتوان به نظريات فيلسوفان بزرگ تربيتي مثل جان ديويي، هرمان اچ. هورن و رابرتام. هاچينز اشاره كرد كه هر كدام نقشي متفاوت را براي معلم تعريف ميكنند.آنچه در اين ميان مورد تاكيد است، وجود يك نظريه در زمينه تعريف نقش معلم در تعليم و تربيت با بهرهگيري از فلسفه تربيتي خاص و طرحريزي نظام تربيت معلم بر مبناي آن است كه ميتواند نظام تربيت معلم را انسجام بخشد.
نظريه «معلمان به عنوان روشنفكران تحولآفرين»، «هنري آرماند ژيرو» يكي از نظريات مطرح در نظام تربيت معلم در سطح جهان است. ژيرو اولين متفكر تربيتي بود كه با تعريف معلم به عنوان روشنفكر، نقش بنيادين او در تقابل با سياستهاي تربيتي نئوليبراليسم را مورد بحث قرار داد.
نظريه ژيرو مورد حمايت اكثر متفكران تعليم و تربيت انتقادي قرار گرفته است و امروزه به عنوان يكي از پروژههاي بنيادين براي مبازره با هژموني نظام نئوليبراليسم در جهان مطرح ميشود. ژيرو معلم را به عنوان «روشنفكر تحولآفرين» ميداند و اين ديدگاه او در مورد معلم بسيار تاثيرگذار بوده است. اين نقش معلمان، هم بعد سياسي دارد و هم بعد اخلاقي، معلمان در نقش سياسي خود، بايد آنچه تدريس ميكنند، روش تدريس خود و اهداف آموزشي را به صورت انتقادي به سوال بكشند و ارتباط آن با منابع قدرت را كشف و در نقش اخلاقي در مورد معيار ارزش دادن به فرهنگها و دانشهاي خاص تدبر كنند. در نظر ژيرو معلمان به عنوان روشنفكران تحولآفرين داراي كاركردهايي در كلاس درس هستند كه مبناي توسعهيافتگي به شمار ميآيند.
اولين كاركرد: معلمان، روابط قدرت-دانش را درك ميكنند: «ژيرو» همانند «گرامشي» مهمترين نوع سلطه را سلطه فرهنگي ميداند و يكي از ابزار تقويت سلطه بهرهگيري از دانش است. معلمان روشنفكر با تحليل روابط قدرت- دانش جنبههاي سلطهگر و همچنين جنبههاي آزاديبخشي آن را روشن ميكنند و سعي در ايجاد مقاومت در برابر سلطه دارند البته رابطه قدرت- دانش داراي پوياييهايي براي رهاييبخشي است و معلمان با درك زمينه ايدئولوژيك محتواهاي آموزشي ميتوانند آنها را نقد كنند و با رعايت تنوع منابع درسي (از قبيل منابع چاپي يا الكترونيك) سلطه اين محتواها را بشكنند.
كاركرد دوم: معلمان، براي احياي دموكراسي اجتماعي تلاش ميكنند: در تعليم و تربيت انتقادي ژيرو مدارس به عنوان محلهاي عمومي دموكراتيك نگريسته ميشوند و نقش معلم در حقيقت احياي اين نقش در مدرسه است . معلم بايد تلاش كند تا كلاس درس خود را به محيطي براي گفتوگوي فرهنگي دانشآموزان تبديل كند و تساهل و احترام متقابل فرهنگي را به آنها بياموزد. رابطه معلم - شاگرد و شاگردان با هم، بايد بر پايه روابط دموكراتيك باشد.
كاركرد سوم: معلمان، نقش معلمي خود را با نقش شهروندي خود در هم آميزند: معلمان بايد خود را به ايجاد عدالت اجتماعي و بنيان نهادن دموكراسي راديكال متعهد كنند و در ارتباط منسجم با ساير معلمان و كارگزاران اجتماعي براي اين هدف تلاش كنند. معلم به عنوان روشنفكر، پايهگذار و مقوم محيطهاي فرهنگي مخالف سلطه است .
كاركرد چهارم: معلمان، منبع مقاومت در مقابل هژموني نظام سلطهاند: ژيرو مدارس را به عنوان نهادهايي ميداند كه در عين حال كه نظام سلطه را بازتوليد ميكنند، ميتوانند منابعي براي مقاومت و ايستادگي در برابر آن هم باشند. او تصور نظريه تطابق در مورد تماميت سلطه در مدارس را رد ميكند و معتقد است كه مدارس ميتوانند به نهادهايي براي مقاومت در برابر اين سلطه هم تبديل شوند. او نقش معلم را در روند بازتوليد نه منفعل و بلكه فعال ميداند و معتقد است كه معلمان امكان مقابله در برابر بازتوليد روابط قدرت در مدارس را دارند.
كاركرد پنجم: معلمان، به عنوان كارگزاران فرهنگياند: «ژيرو» معتقد است، مطالعات فرهنگي با ديدي پويا و همچنين كثرتگرا به فرهنگ، اين امكان را براي معلمان ايجاد ميكند تا روابط قدرت/ دانش و همچنين نحوه بازتوليد فرهنگي نظام سلطه را بهتر درك كنند. مطالعات فرهنگي موقعيتگراست و سوالاتش بنا به موقعيت تغيير ميكند. ژيرو، در اين ديدگاه موقعيتگرايي در تربيت، دانش را به تجاربي كه دانشآموزان با خود به كلاس ميآورند، ربط ميدهد و به معلمان فرصت ميدهد تا از دانشآموزان خود بياموزند و اين دانش را با تدريس خود بياميزند و دانشآموزان را براي گفتوگو با فرهنگها و احترام به آنها آماده ميكنند.
كاركرد ششم: معلمان، مرزگذاران فرهنگ: «ژيرو» با بهرهگيري از مطالعات فرهنگي، تعليم و تربيت مرزي را مطرح ميكند و معتقد است كه معلمان بايد مرزهاي فرهنگي، سياسي، قوميتي، نژادي كه منجر به محروميت گروه يا طبقهاي خاص ميشود را در هم بشكنند. معلمان در اين تلقي، ساختارشكنان (در معناي مثبت) فرهنگياند و تلاش ميكنند تا نابرابريهاي موجود در روابط قدرت را بشناسند و با توانمندسازي فرهنگهاي حاشيه، به مقابله با آن بپردازند.
كاركرد هفتم: معلمان، ماهيت اجتماعي و سازهاي دانش را درك ميكنند: معلمان در پي تحليل انتقادي محتواهاي رسمي تعليم و تربيتند تا مشخص كنند كه اين محتواها علايق چه كساني را دنبال ميكنند. معلمان منتقد، هيچگاه محتواي درسي را مقدس نميدانند و هميشه در پي كشف علايق اين نوع محتواها هستند، خود انتقادگرند.
كاركرد هشتم: معلمان، به عنوان روشنفكران از محدوديت موضع خود آگاهي دارند: در حقيقت به عنوان روشنفكران عمومي براي آنها مهم است كه نقششان به عنوان عامل انتقادي را به توانايي انتقاد سياستهاي خودشان ربط دهند، در حالي كه در گفتوگو با ديگر معلمان، مردم، كارگزاران فرهنگي و دانشآموزان دخيلند .يكي از ويژگيهاي مهم تعليم و تربيت انتقادي، نقد مداوم دروني و بيروني است. معلمان بايد نقد را به عنوان ابزاري مستمر در اختيار بگيرند و از اين طريق پيامدهاي فعاليتهاي كلاسي و نحوه روابط خود با دانشآموزان را مورد نقد قرار دهند. مدارس را مكانهايي براي توليد معناهاي سياسي، شخصي و اجتماعي ميدانند كه معلم در آنها نقش محوري دارد و مصلحان انتقادي بايد بيشتر روي تربيت معلم تمركز كنند و «مربيان و معلمان بايد خودشان را در تلاشهاي وسيع براي تغيير روابط نابرابر اقتصادي و اجتماعي كه جامعه را تحت سلطه در آورده است، دخيل كنند.» امروزه آموزش و پرورش ما به شدت سياستزده است و از نقش معلم خود در مدارس غافل، شدت اين سياستزدگي به حدي است كه مدير ارشدي كه در يك دولت در راس نظام آموزشي بوده در دولت ديگري هيچ نقشي در نظام تعليم و تربيت ندارد. در كشورهاي توسعه يافته، در تربيت معلم به دو نقش او توجه ميكنند: معلمان به عنوان مربي و نقش سياسي معلمان. براي آنها به درستي تبيين شده كه در وهله اول، معلمان به عنوان مربيان و آموزشگرانند و نقش سياسي آنها مماس با نقش اول آنهاست و معلمان ميدانند كه به عنوان مربي بايد به دانشآموزان كمك كنند تا هويت و صداي فرهنگي خود را تقويت و در نقش اساسي هم در خارج از مدرسه براي ايجاد شرايط بهتر تلاش كنند.
دكتراي تخصصي علوم سياسي
تحليلگر مسائل سياسي