• ۱۴۰۳ جمعه ۱۵ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5756 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت

تحليلي ‌بر‌ فيلم «برگ‌هاي‌ مُرده» «Fallen Leaves» به كارگرداني آكي‌ كائوريسماكي

فقدان هويت شهروندي

رضا‌ بهكام

«آكي كائوريسماكي» فيلمساز شهير فنلاندي در آخرين ساخته سينمايي خود از منظر مضموني به دهه هشتاد ميلادي و اوج جواني‌اش در فيلمسازي بازگشته است. وي با انتخاب ژانرهاي «رمانتيك» و «كمدي درام» سراغ تنهايي شخصيت‌هاي اصلي فيلمش رفته است تا واكنش آنها را با بازتاب زندگي در آينه زيست اجتماعي در شهرهاي صنعتي اروپاي شمالي به نظاره بنشيند.
فيلم‌هاي «سايه‌ها در بهشت»1986، «آريل»1988و «دختر كارخانه كبريت‌سازي» 1990 سه‌گانه فيلم‌هاي كارگري او را تشكيل مي‌دهند. او در دهه ياد شده با انتقاد از وضعيت موجود كارگران در اجتماع شهري هلسينكي و ساير شهرهاي بزرگ اروپاي شمالي نظر منتقدان را به خود جلب كرد.
كائوريسماكي در فيلم‌هايش به شكلي ساده و بي‌تكلف سراغ طرح موضوعات اجتماعي و دغدغه‌هاي فردي برآمده از نظام پارلماني و سوسياليستي در شخصيت‌هايش مي‌رود، شخصيت‌هايي سرگشته كه از جست‌وجوي خويشتن خويش دست شسته و به حوادث و رويدادها چشم دوخته‌اند.
موتيف‌هاي اخبار جنگ و حوادث تلخ در جاي جاي آثار فيلمساز فنلاندي جايگاه ويژه‌اي دارند. آدم‌هاي او با راديو و بعضا تلويزيون و شبكه‌هاي ملي عجين شده‌اند. چشم و گوش آنها به «اخبار بد» خو گرفته و آنها را به سمت و سوي بي‌ميلي و بي‌انگيزگي پيش برده است.
شخصيت‌هاي فيلم جديدش «برگ‌هاي مُرده» همچون سه فيلم اشاره شده قبلي او، از فرط فشارهاي كاري و معيشتي به يأس و نااميدي روي آورده‌اند. «شهر» نقش گرفته در فيلم به شهري آرام اما فاقد اراده فردي و عدم ظهور و حضور قهرمانان مي‌ماند. شخصيت‌هاي اصلي فيلمِ مورد نقد، تيپ‌هاي معمول و كارگري اجتماع صنعتي و مدرن اروپاي شمالي هستند كه به تفقد درونيات آنان با نگاهي سياه دست زده است. در آثار فيلمساز فنلاندي، هويت شهروندي طبقه كارگر به اضمحلال رفته است تا جايي كه آنها در روابط خود «اسم» مشخصي را براي خود يا طرف مقابل قائل نيستند. قاعدتا در چنين فضاي كافكايي شخصيت‌هاي تحليل رفته، مشمول نقص عزت نفس و كرامت انساني خدشه‌دار شده‌اي هستند كه آنها را با مشكلات روحي و افسردگي‌هاي متعدد روبه‌رو مي‌كند. شهري كه با ورود دوربين به آن به پادآرمانشهري شبيه مي‌شود كه اميد و آرزو به نوري كم سو بدل و تاريكي در آن فراگير شده است. فصل مشترك چهار فيلم نامبرده را مي‌توان علاوه بر موتيف اخبار بد، حضور ترانه‌هاي راك و كانتري در آن برشمرد. استفاده فيلمساز از اين ترانه‌ها به سبب ورود ذهني شخصيت‌ به روياي امريكايي و آرزوهاي ناكام مانده‌اش است تا با شورمندي آنها را خيال كند. سرگرداني كاراكترها با حصول موسيقي مذكور به ساز و كاري كنش‌مند نزديك مي‌شود. موتيف ترانه‌هاي راك كه سوسوي عشق و اميد را در آنها جاري مي‌سازد با تصاوير كلوزاپ و اكستريم كلوزاپ از صورتك‌هاي بي‌روح شخصيت‌هاي اصلي فيلم تركيبي گروتسك را براي مخاطبان فيلم به وجود مي‌آورد تا از سويي به رهيافتي از عشق و اميد و از سويي به جان كندن در شهر مرده براي بقاي خود فكر كنند، برداشتي سرخوشانه و متوهمانه كه با مصرف الكل در شخصيت‌هاي مرد، فرار از جهنمِ كار را براي آن تسهيل مي‌كند.
يكي از سكانس‌هاي مشترك چهار فيلم نامبرده، سينما رفتن شخصيت‌هاي اصلي زن و مرد آن است. شخصيت‌هايي كه در برابر فيلم‌هاي اكران شده متعدد با بروز احساسات نشان مي‌دهند كه روح‌شان هنوز زنده‌ است و به دنبال راهي براي تداوم زندگي و جست‌وجوي واژه سعادت و خوشبختي هستند.
تنهايي شخصيت زن و مرد فيلم «برگ‌هاي مُرده» همسنگ فيلم‌هاي «دختر كارخانه كبريت‌سازي»، «آريل» و «سايه‌ها در بهشت» پيش رفته است. زن و مردي كه در رويدادي تصادفي در كافه‌اي با هم آشنا مي‌شوند.  كليشه‌اي آشنا در فيلم‌هاي كائوريسماكي كه در هر كدام از آنها به برداشتي متفاوت از ساحت عشق در يك نگاه مي‌رسد. دستاويز «عشق» اتفاقي است كه شخصيت‌هاي اصلي زن و مرد را از سرگرداني و ملال نجات داده و به برون‌رفت از بحران‌هاي فردي رهنمون مي‌سازد. پاياني خوش بر فيلم آخر كائوريسماكي كه برداشتي متفاوت با سه‌گانه قبلي‌اش را رقم مي‌زند.  تلخ‌ترين برداشت پاياني، متعلق به سكانس‌هاي آخر از فيلم «دختر كارخانه كبريت‌سازي» است كه به نقشه قتل اطرافيان دختر جوان فيلم توسط او منجر مي‌شود، دختر جوان به سبب دارا بودن عقده‌هاي حقارت با انتقام گرفتن از اطرافيانش به دنبال آرام كردن خود است؛ پاياني سياه و غمبار كه راه رهايي‌بخش را براي هميشه از او مي‌گيرد.  اما در فيلم «سايه‌ها در بهشت» سكانس پاياني با برداشتي متفاوت همراه است، شخصيت زن كه مورد توجه و مهرورزي رييس خود در فروشگاه است و به راحتي مي‌تواند سبك زندگي و طبقه اجتماعي خود را با استفاده از رييسش ارتقا بدهد از آن روي گردانده و به سوي شخصيت اصلي مرد روايت كه از طبقه كارگر است، باز مي‌گردد تا با اين رفتار اين پيامد را گوشزد كند كه زن روايت نزديكي و صميميت را در همان طبقه فرودست يافته است.  در فيلم «آريل» اما كائوريسماكي براي پايان فيلمش دست به تحرك و كنشي متفاوت مي‌زند. شخصيت مرد روايت پس از فرار از زندان و سرقت مسلحانه، با شخصيت زن كه مطلقه است و يك فرزند دارد با مال و اموال مسروقه با كشتي از شهر مي‌گريزند تا زندگي جديدي را در آن سوي آب‌ها بنا كنند، در واقع «فرار» از وضع موجود با تن دادن كاراكتر به جرم و جنايت آميخته شده تا بناي زندگي جديد خارج از پادآرمانشهر فيلمساز سر و شكل بگيرد. بنابراين و با مرور سكانس‌هاي پاياني هر چهار فيلم به خصوص فيلم‌هاي دهه هشتاد ميلادي فيلمساز به اين نكته مي‌رسيم كه «شهر» با تمامي اركان و اجزاي آن براي سازنده فيلم عنصري مهم و فرم‌ساز است كه شخصيت‌هايش مانند موش‌هاي آزمايشگاهي در آن به روزمرگي و ملال و تكرار دچار شده‌اند كه براي نجات از اين قفس هولناك نيازمند سازش با يكديگرند.«آكي كائوريسماكي» كه اكنون به مرز پختگي در فيلمسازي در دهه شصت زندگي خود رسيده در آخرين ساخته خود با پاياني خوش به استقبالي محتاطانه از واژگان عشق و اميد و زندگي رفته است، روندي مثبت‌انديش كه در جواني و در دهه سي زندگي‌اش از آن كمتر سراغ مي‌كرد و به نظر امري محال مي‌آمد، تغييري شگرف و آگاهانه در لايه‌هاي زيرين نگاه او كه فيلم جديدش را رنگ و بويي متفاوت بخشيده است.
داستان‌هاي ساده و روايت‌هاي خطي و كليشه‌محور در فيلم‌هاي اشاره شده از كائوريسماكي، كنه لايه اجتماعي شخصيت‌هايش را نشانه مي‌رود تا در مواقع بحراني با مكانيسم‌هاي دفاعي متفاوت از خود مواجه شوند. كليشه‌هاي كائوريسماكي بي‌آنكه به دام خودمحوري و تكرارهاي بي‌مفهوم و سطحي دچار شوند، تلاش مي‌كنند تا در سادگي به سوي نوعي از مفهوم عشق و زندگي يا نقطه مقابل آن يعني جرم و بزه و فرار روي آورند.
بحران كار، درآمد، بنيان متزلزل خانواده و تجرد طبقه كارگر از دغدغه‌هاي اصلي در آثار پرولتارياي فيلمساز است. مضاميني چون مهاجرت، تنهايي، يأس، نااميدي، روزمرگي، يكنواختي و بي‌انگيزگي از فيلم‌هاي كائوريسماكي تراوش مي‌كند تا جايي كه شخصيت‌هاي او غالبا شخصيت‌هايي سياه در برزخ يا ورطه كار در سيستم‌هاي صنعتي و بروكراتيك به ‌شمار مي‌روند.
فقدان عنصر اراده آزاد در فيلم‌هاي نامبرده به شكل قابل تعميمي تيپ‌ها و شخصيت‌هايش را بلعيده است. استقلال كاري و برون‌رفت از استعمار تن و بهره‌كشي از بدن و اضمحلال فكري در ورطه پادآرمانشهر معماري شده كائوريسماكي راهي به سوي آزادي نمي‌يابد، لذا نوع نگاه فيلمساز، حقيقت برتافته از جوامع مدرن شهرهاي بزرگ اروپاي شمالي را به شكلي راديكال دنبال كرده تا پيكان تيز نقد اجتماعي او همواره متوجه طبقه فرادست شهري باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون