حسرت فردا را نخوريم...
علي علمي
پس از مدتي از سپري شدن سال جديد - در تعطيلات كوتاهمدت هفته گذشته - فرصتي دست داد تا دوباره با همسفران قديمي، خونگرم و مهربان كه طيف سنيشان از زير 30 تا بالاي 65 سال بود در فضايي صميمي با حداقل هزينه ممكن - به مدد حمل و نقل ريلي - مسافرت كوتاهي به شمال غرب ايران (استان آذربايجان غربي) داشته باشيم.
خلاصه در سفر مذكور با دوستان اهل دل، مهاباد، نقده و اروميه را ديديم؛ جاي همه شما خالي. زمان كم بود و اماكن تاريخي و طبيعت زيباي استان مجال بيشتري ميطلبيد. ما هم به حداقلها بسنده كرديم و بنا را بر اولويتها گذاشتيم تا در زمان كوتاه پيش رو بيشترين بازديدها را داشته باشيم. در طول سفر، غير از منظره دردناك و حسرتآور خشك شدن و نمكزار شدن بيش از 90 درصد درياچه اروميه - كه زماني نگين فيروزهاي شمال غرب كشور بود - بقيه جاها مثل تپه باستاني حسنلو، مسجد جامع اروميه، كليساي ننه مريم و... براي گروه كوچك ما بسيار جذاب بود و تازگي داشت و بيشتر وقتشان علاوه بر بازديد، به عكس گرفتنهاي تك نفره و چند نفره ميگذشت.
اما مسالهاي كه بيشتر به چشم ميآمد و حتي موجب نگراني ميشد اين بود كه بسياري از هموطنان آشنايي چنداني با اماكن تاريخي، شهرها، شخصيتها، آداب و رسوم، طبيعت بكر مناطق گوناگون كشور و جذابيتهاي طبيعي و بصري آن ندارند. شايد باورش سخت باشد كه ساكنان محلي هم آشنايي چنداني با گذشته پر فراز نشيب ولايتشان نداشتند! قصد ندارم وارد مباحث كلان گردشگري و اقتصاد خرد و محلي بشوم كه مقولهاي است پيچيده و جداگانه كه اهل فن بايد نظر بدهند. اما ظرفيتهاي فراواني در گوشه و كنار اين مملكت ديرپا موجود است كه حكم ثروتهاي خدادادي را دارند و ظرفيت اين را دارند كه استفادههاي بهينهاي از آنها بشود. هم در جهت شناساندن تاريخ، فرهنگ، هنر و زيستبوم هر منطقه و هم آشنايي با فضاي كلي و معاشرت با مردم بومي هر شهر و روستا.
تكرار مكررات است كه بگوييم پتانسيلهاي فراواني در حوزه گردشگري - با همه زيرمجموعههايش - داريم اما كشورهاي ديگر كه از اين مواهب برخوردار نيستند با مديريت درست، نيازسنجي صحيح، ايجاد زيرساختها، امكانات و تجهيزات لازم و حتي جعل تاريخ و ساختن پيشينهاي نادرست براي خودشان، سالهاست كه گوي سبقت را از ما ربودهاند و ما هنوز اندر خم يك كوچهايم و تاسفبارتر اينكه توان و اهتمام لازم را براي حفظ همين ميراث گرانبها و ارزشمند نداريم. وضعيت طبيعت و محيط زيست هم كاملا روشن است كه چقدر در حفظ و نگهدارياش مسامحه ورزيدهايم و هر روز كه ميگذرد، خودخواسته به آن ظلم مضاعف ميكنيم.
بايد قبول كنيم بدرفتاري با طبيعت، تخريب و آسيبديدگي بناهاي تاريخي عين بيتوجهي و تضعيف هويت و پيشينه اين مرز و بوم است. همه ما - هر كس به سهم خود- بايد در صيانت و حفظ آثار تاريخي و طبيعي مشاركت داشته باشيم. تعلق خاطر به تاريخ پرافتخار ايران، موجب شناساندن و آگاهي بخشيدن و بالا بردن اعتبار فرهنگي بين همگان است. گام اول اين است كه ايران عزيز و زيبايمان را بشناسيم. قدم بعدي، تعامل و معاشرت با اقوام و اقشار هر استان و ناحيه است تا باب گفتوگوها و مراودات بين فردي باز شود. تبادل و تعامل فرهنگي ميتواند چاره بعضي از مشكلات و گرفتاريها باشد. ايجاد زيرساخت و فراهم كردن امكانات و سياستگذاريها و... هم دست مسوولان و نهادهاي مربوطه را ميبوسد. اين يك هشدار است؛ اگر بيش از اين غفلت كنيم و به ترميم خرابيها نپردازيم در آيندهاي نه چندان دور، با تلخي، حسرت همين ميراث بر جاي مانده فعلي را خواهيم خورد!