خطرناكتر از سيل
حسن لطفي
وقتي داستان كوتاه عيساي خندان را مينوشتم زمانه زمانه جنگ بود. دشمن روبهروي ما ايستاده بود و با شليك گلولههاي توپ و تانك و تفنگ خانهها را ويران و بهترين و شجاعترين انسانها را بي جان ميكرد! دردناك بود اما آنچه باعث شد عيساي خندان را بنويسم دردي بود كه از داخل، از خوديها و از ناحيه عزيزان به آدمها ميرسد. تكليف دشمن در جنگ معلوم است. قصدش مشخص است. نيامده تا به ما گل بدهد. تمام تلاشش پيروزي خودش به هر قيمتي است. البته اينها را ننوشتم تا كنار كساني بايستم كه از دشمنهراسي براي پيشبرد مقاصد خودشان بهره ميبرند و حتي درباره تعطيلي روز شنبه، واكسنهاي درماني و... به جاي تبعيت از كارشناسان پاي دشمن را وسط ميكشند و نسخه مورد نظر خودشان را ميپيچند. بنا دارم از عيساي خندان و دشمن و خوديهاي بي خودي به غيبت تفكر كارشناسانه و حرفهايي برسم كه با سيل مشهد و بحث درباره تعطيلي يك روز ديگر در هفته شنيدم يا بهتر بگويم، خواندم. قصدم اشاره به فرد خاصي نيست اما از خلال حرفهاي پراكندهاي كه شنيدم مشخص شد، جاي كارشناسان هنگام بحث پيرامون سيل و تعطيلي خالي بوده. منظورم فقط امروز نيست. ديروز و گذشته هم هست. نتايج ويرانگر سيل در شهري كه بزرگ است. مقدس است.توريستي است. درآمد زيادي دارد و.... وقتي دردناكتر ميشود كه ميبينيم در توسعه و گسترشش به حرف كارشناسان توجه نشده (همانند شيراز كه سيل چند سال قبلش فاجعهساز بود) لاپوشاني و پنهانكاريهاي فعلي هم نشان ميدهد كه تفكر همهچيز خوب است اجازه نميدهد تا به فجايع احتمالي آينده فكر شود. البته اين تفكر همهچيز خوب است اگر هميشگي بود ايرادش كمتر بود . ايرادش وقتي زياد ميشود كه سياسي و حزبي ميشود. (خوبي مال زماني است كه دولت و حزب و تفكر آدم مثبت نگر موقتي، قدرت داشته باشد) گمانم نبود نگاه كارشناسانه، توجيه اتفاقات شوم، ناديده گرفتن توان خود و... در كنار همهچيز را به دشمن ربط دادن از سيل و جنگ و زلزله ويرانگرتر است و البته دردناكتر!