• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5770 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۵ خرداد

خون و تاريخ، جنگ پكوت‌ها 

مرتضي ميرحسيني

آن اوايل كه سفيدپوست‌ها قدم به خاك قاره جديد گذاشتند، فقط مسافر و ماجراجو بودند. چيزي از آن سرزمين و ساكنانش نمي‌دانستند و پرسش‌هاي بي‌پاسخ زيادي در سر داشتند. يكي از دريانورداني كه با هنري هادسن به امريكا رفت (سال 1609)، درباره تجربه نخستين برخورد مي‌نويسد: «مردم سرزمين كنار كشتي آمدند، از آمدن ما شادمان به نظر مي‌آمدند. توتون همراه آوردند و آن را با چاقو و مرواريد مبادله كردند. پوست گوزن مواج بر تن مي‌كنند كه عالي تهيه شده است. پوست بدن‌شان سرخ‌رنگ است. لباس را بسيار دوست دارند و مودب و باتربيتند. ذخيره بسيار دارند و از آن نان مرغوبي تهيه مي‌كنند... افراد ما وقتي از كشتي پياده شدند، با عده بي‌شماري از مردان و زنان و كودكان روبه‌رو شدند كه توتون به ايشان هديه مي‌كردند. آن روز بسياري از اين بوميان كنار كشتي آمدند، بعضي پيراهن‌هايي به تن داشتند كه با پر پرندگان تهيه شده بود. چند زن نيز شاهدانه به دست سراغ ما آمدند... شب‌هنگام، بوميان از كشتي‌هاي‌مان پياده شدند و ما آسوده‌خاطر شديم، اما هنوز شهامت اينكه به آنان اعتماد كنيم، نداشتيم.» تجربه بيشتر اروپاييان در نخستين مواجهه با بوميان امريكا كم‌وبيش چنين بود. كنش و واكنش‌هاي بعدي‌شان نيز تفاوت چنداني نداشت. به مرور به خاك آنجا چنگ انداختند و بخش‌هاي وسيعي از آن را تصاحب كردند. به ثروت‌هاي آن قاره چشم طمع داشتند و اصلا هم اهل شراكت با بوميان آنجا نبودند. فرانك شوئل در كتاب تاريخ امريكا مي‌نويسد: «اندك‌اندك اروپاييان با اينكه امتيازات قاطع و گوناگوني تحصيل كرده بودند، به اين نتيجه رسيدند كه وحشي‌ها واجد هيچ نوع حقوق قبلي از نظر مالكيت نيستند و درصدد برآمدند تا مالكيت را تحت نظام قانوني درآورند و وجدان خويش را با تنظيم معاملاتي دروغين مبني بر فروش اراضي و ثبت آنها روي پوست آهو آسوده كنند. سرخ‌پوستان نيز به‌ جاي امضا، علامت يا انگشت مي‌زدند. ليكن ترديدي نيست كه ايشان به هيچ‌وجه مفهوم معامله را درنمي‌يافتند. انديشه مالكيت و فروش دارايي غيرمنقول در تصورشان نمي‌گنجيد، آنان چنين مي‌پنداشتند كه سفيدها صرفا خواهان بهره‌برداري از اين زمين‌هايند و قصد تملك ندارند.» 
البته گروهي از سرخ‌پوست‌ها از همان ابتدا به تازه‌واردان بدبين و بي‌اعتماد بودند و خطرشان را احساس مي‌كردند. چند قبيله دست به سلاح بردند و براي دفاع از خودشان - از ثروت‌شان، از حريم امن‌شان، از زندگي به همان سبك و سياقي كه مي‌شناختند و از اجدادشان آموخته بودند - به جنگ با اين بيگانگان ايستادند، چون محيط را بهتر مي‌شناختند، در آغاز و در ادامه - با بهره‌گيري از غافلگيري و برتري عددي - به پيروزي‌هايي رسيدند. اما سلاحي كه به كار مي‌بردند، يعني نيزه و تير و كمان مناسب جنگ با سفيدهاي مجهز به توپ و تفنگ و باروت نبود. شيوه‌هاي سازماندهي و مديريت بوميان نيز درخور شرايط پيچيده‌اي كه سفيدها به آنان تحميل كرده بودند، نبود. پس هم در جنگ و هم در آنچه سياست نام گرفته است، شكست خوردند. هر بار هم كه شكست ‌خوردند، بخشي از سرزمين‌شان را از دست دادند. البته گاهي با حملات پراكنده و ناگهاني، به تلافي مي‌رفتند و از سفيدها تلفات مي‌گرفتند. اما اين درگيري‌ها تغييري در روند كلي عقب‌نشيني سرخ‌پوست‌ها و گسترس مناطق سفيدها نداشت. حتي به سفيدها دلايل بيشتري براي قساوت مي‌داد و خونريزي‌هاي انتقام‌جويانه آنان را - در نظر خودشان - توجيه مي‌كرد. يك نمونه‌اش، جنگ خونين پكوت‌هاست كه سال 1637 در چنين روزي روي داد. پكوت‌ها شاخه‌اي از موهيكان‌ها بودند كه در گوشه‌اي از نيوانگلند كنوني، در كشمكش با سفيدپوست‌ها اقامت داشتند. تا مدتي هم طرف برتر اين كشمكش بودند و مطمئن به تداوم اين برتري، به نقشه‌هايي براي بيرون ‌كردن مهاجمان فكر مي‌كردند. اما گروهي از انگليسي‌هاي مسلح، به انتقام قتل بازرگاني انگليسي، سكونتگاه اصلي آنان را محاصره كردند و همه مردم قبيله را - كه نوشته‌اند بيشتر از ششصد نفر مي‌شدند - كشتند. سفيدها سكونتگاه دهكده‌مانند پكوت‌ها را هم كه دورتادورش نرده‌هاي چوبي داشت به آتش كشيدند. مي‌نويسند: «جنگ»، اما نه مقاومتي بود و نه نبردي درگرفت. مهاجمان بدون حتي يك كشته يا مجروح، كار را يكسره كردند. به هيچ‌ كس، حتي بچه‌هايي كه مي‌گريختند رحم نكردند. همه را قتل‌عام كردند. نسل پكوت‌ها را برانداختند و آن قبيله را تقريبا ريشه‌كن كردند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون