در حاشيه گفتوگوي حاتم قادري و بيژن عبدالكريمي
ديوار كوتاه روشنفكران
محسن آزموده
به تازگي ويديوي دو ساعتي گفتوگوي حاتم قادري و بيژن عبدالكريمي از سوي پلتفرم آزاد منتشر شده. موضوع اين گفتوگو دوقطبي شدن جامعه ايران و نمودها و پيامدهاي آن است. چنانكه انتظار ميرود، دكتر قادري، پژوهشگر علوم سياسي مثل هميشه با شجاعت و بيپروا انتقادهاي خود را مطرح ميكند، دكتر عبدالكريمي، استاد فلسفه هم در مقام منتقد و به قول خودش مدافع گفتمان انقلاب ظاهر ميشود. كاري به همه جزييات مباحث طرح شده در اين گفتوگو ندارم، نه امكانش هست، نه فضاي آن. بهتر است خودتان ببينيد و قضاوت كنيد. تنها به يك نكته ميپردازم كه در مباحث دكتر عبدالكريمي بارها تكرار شده و البته اين موضوعي است كه ايشان-به خصوص اخيرا- بارها بر آن پاي فشرده، يعني به كليتي مبهم و ناآشنا به نام«روشنفكران» ميتازد و آنها را «نقنقو» و «غربپرست» ميخواند و علت اصلي مشكلات و وضعيت را كرد و كار و عملكرد آنها ميخواند.
مرادم شخص دكتر عبدالكريمي نيست. بهطور غيرمستقيم شاگرد ايشان هستم و به او ارادت دارم، بارها در موضوعات مختلف از جملهم معرفي كتابهايش با او گفتوگو كردهام، سخنرانيهايش را گزارش كردهام و در دوران دانشجويي از آثارش راجع به هايدگر بهرهمند شدهام. بنابراين آنچه مينويسم، از جايگاه روزنامهنگاري است كه حوزهاش انديشه است و براي دكتر عبدالكريمي به عنوان يك استاد فلسفه كه همواره در حوزه عمومي حضوري فعال دارد، احترام فراواني قائلم. هدفم از اين يادداشت اشاره به شيوه و روش بحثي آشنا و قديمي يعني تاختن به روشنفكري و روشنفكران است كه مختص به دكتر عبدالكريمي نيست و از سالهاي دور، از قضا ميان خود روشنفكران و پژوهشگران رواج داشته. يعني اين شيوه بحث كه علتالعلل يا اصليترين علت مشكلات و مصائب جامعه را ناداني يا ناآگاهي يا عافيتطلبي يا عوامفريبي يا برج عاجنشيني يا مرعوب غرب شدن يا انگيزههاي بد و منفي روشنفكران تلقي كنيم و بگوييم كه مقصر آنها هستند، زيرا به فكر منافع ملي نيستند، اهل گفتوگو نيستند، سواد درست و حسابي ندارند، عوامزده يا عوام فريبند، خودبزرگ بينند و ...
اولا اين شيوه و طريق بحث خيلي راحت و اتفاقا شيك و عامهپسند است، ضمن اينكه هيچ پيامد نگرانكنندهاي براي كسي كه بحث ميكند، در بر ندارد، چه بسا مورد تقدير و ستايش هم قرار بگيرد. ديوار روشنفكران هميشه كوتاه بوده و همه از هر طرف هر وقت خواستهاند، به آنها تاختهاند و آنها را به انواع و اقسام گناههاي كرده و نكرده متهم كردهاند. مهمترين منتقد هم خود روشنفكران بودهاند. اما نكته مهمتر اينكه اين شيوه بحث خيلي مبهم است. مراد از «روشنفكران» چه كساني هستند؟ اين «روشنفكران غربستا» كه آگاهانه و ارادي يا ناآگاهانه و ناخواسته از سنت گسستهاند و آن را نميشناسند، چه كساني هستند؟ آيا مراد استادان دانشگاه است يا جامعهشناسان يا اهل فلسفه يا نويسندگان و اديبان و شاعران يا مترجمان يا اقتصاددانها يا اهالي تاريخ يا پژوهشگران علوم سياسي يا ...؟ مفهوم و مصداق روشنفكر يكي از بحثبرانگيزترين موضوعات روشنفكري روز است و دهههاست كه درباره آن بحث شده و هر كسي هم نظري درباره آن دارد. اينكه بگوييم مرادمان از روشنفكري و روشنفكران اين است و بعد بهطور كلي و مبهم روشنفكري موجود را بكوبيم و از روشنفكري مطلوب خود (مصداقي يا مفهومي) سخن بگوييم، نتيجه محصلي در بر ندارد.
همه ما كم و بيش با شبكههاي اجتماعي و رسانهها در ارتباط هستيم و روزانه چندين و چند نوشتار و گفتار و ويديو ميخوانيم و ميشنويم و ميبينيم. در بسياري از آنها شاهديم كه متخصصاني از حوزههاي مختلف علوم انساني، نويسندگان، اهل قلم و ... هر يك متناسب با حوزه تخصصي خود، مطالبي انتقادي را طرح و بعضا راهحلهايي هم ارايه ميكنند. اينكه به همه ايشان انگ بزنيم كه شما فقط «نقنق» ميكنيد يا در برج عاج نشستهايد يا غربپرست هستيد، چه فايدهاي دارد؟ آيا ميتوان گفت كه همه كساني كه اين مطالب را مينويسند و ميگويند، هيچ شناختي از سنتهاي ما ندارند و سادهانديشند يا خامند يا عوامزده؟ قطعا روشنفكران (البته بايد دقيق و مصداقي معلوم شود) هم مثل سياستمداران و مردم عادي و ديگران، در پديد آمدن وضعيت كنوني نقشي داشته و دارند. اما اينكه هر مشكلي پيش ميآيد، به آنها حمله كنيم، آنها كه در دانشگاهها جا ندارند، به صدا و سيما-جز به صورت گزينشي و در ايام خاص- راه ندارند، كتابهايشان مجوز نميگيرد، هزار و يك مشكل اقتصادي دارند و ... چه نتيجهاي جز عافيتطلبي و پرهيز از نقد جدي دارد؟ اين شيوه بحث چه تفاوتي با حرفهاي آن گوينده دارد كه روشنفكران را يك كاسه ميكند و به آنها توهين ميكند؟ نميدانم.