• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5776 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۱۲ خرداد

«اعتماد» از يك پرونده جنايي گزارش مي‌دهد

قتل زني ۷۵ ساله به دست پرستار خانه

افسر پرونده: متهم پس از اينكه مقتول را با شال خفه مي‌كند او را داخل كمد مخفي و ماشين و طلاهاي او را سرقت مي‌كند

گروه حوادث

اوايل خرداد ماه جاري، جلسه دادگاه متهم به قتل يك زن حدودا ۷۵ ساله برگزار شد، اما متهم كه پيش از اين در اداره آگاهي به قتل اعتراف كرده بود در دادگاه منكر قتل شد و گفت: «موضوع قتل نيست و او با شال خودكشي كرده است.»

متهم سال گذشته توسط كارآگاهان اداره دهم آگاهي تهران پس از دو سال كه متواري شده بود، دستگير مي‌شود. او دو سال پيش هنگامي كه براي كار از يكي از شهرستان‌هاي واقع در غرب كشور به تهران مي‌آيد، تصميم مي‌گيرد از پسر يك خانم حدودا ۷۵ ساله نگهداري كند. پس از اينكه قرارداد كاري او از سوي شركت مربوطه تمام مي‌شود آن زن با او تماس مي‌گيرد كه مجدد براي نگهداري از پسرش به خانه‌شان برود. آن زن يك فرزند داراي اختلال ‌اوتيسم داشت و مي‌خواست متهم از پسرش نگهداري كند. متهم پس از چند وقت كه از پسر اين زن سالخورده نگهداري مي‌كند، پي مي‌برد كه آنها اموال زيادي دارند. براي همين تصميم مي‌گيرد طلا، ماشين و وسايل با ارزش اين زن سالخورده را سرقت كند. متهم در روز حادثه پس از اينكه آن زن را بيهوش كرده او را با شال خفه و داخل كمد ديواري خانه مخفي مي‌كند. سپس اموال مقتول را سرقت مي‌كند. او پس از ارتكاب اين جرايم متواري مي‌شود و مدتي را در كشور افغانستان سپري مي‌كند، اما وقتي به ايران بازمي‌گردد، توسط پليس دستگير مي‌شود. 

متهم در اعترافات خود ابتدا منكر قتل مي‌شود و عنوان مي‌كند: «اين زن قرار بود در ازاي طلاهايي كه به او داده بودم مبلغي را به من بدهد، اما هر بار طفره مي‌رفت. روز حادثه با همسرم به خانه‌اش رفتيم تا هرجور شده پول طلا‌ها را بگيريم، اما با هم درگير شديم. بعد هم مقداري طلا و خودرويش را به جاي طلبم برداشتم و فرار كردم.»

پس از اين اظهارات متهم، همسر او نيز بازداشت مي‌شود. همچنين گزارش اوليه پليس در زمان كشف جسد و همين‌طور بررسي حساب‌هاي مقتول و اموال او نشان مي‌داد كه اظهارات متهم كذب بوده است.

به اين ترتيب متهم به بازسازي صحنه جرم مي‌پردازد و پرونده پس از تكميل تحقيقات با صدور كيفرخواست قتل عمد براي متهم و معاونت در قتل براي همسر متهم به شعبه ۱۰ دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده مي‌شود، اما چند هفته پيش از برگزاري جلسه رسيدگي از زندان خبر مي‌رسد كه همسر متهم در زندان فوت كرده است. بنابراين متهم به تنهايي پاي ميز محاكمه مي‌رود.

 

جلسه دادگاه

اولياي دم در ابتداي جلسه درخواست قصاص مي‌كنند، اما متهم كه ۳۵ سال دارد در دادگاه اتهام قتل را رد مي‌كند و مي‌گويد: «مدتي قبل از اينكه براي پرستاري به خانه اين زن بروم، پدرم پولي به من داده بود تا با آن كار كنم. من طمع كردم و پولم را به زن سالمند دادم تا با آن كار كند و ماهانه مبلغي را به عنوان سود به من بپردازد، اما او نه تنها هيچ‌ وقت سودي به من نداد، بلكه حاضر به برگرداندن اصل پول هم نشد. آخرين بار با همسرم به خانه‌اش رفتيم و من در آبميوه‌اش قرص خواب ريختم تا بيهوش شود و با گرفتن اثر انگشت و وكالتنامه از او زمينش را بفروشيم و جاي پولم‌ برداريم.»

متهم در ادامه اظهار مي‌كند: «آن روز همه ‌چيز طبق نقشه پيش رفت، اما زماني كه مي‌خواستيم از خانه‌اش خارج شويم، او به هوش آمد و عصباني شد و با شال خودش را خفه كرد. من و همسرم هم از ترس او را در كمد ديواري انداختيم و فرار كرديم. من اتهام قتل پيرزن را قبول ندارم.»

 

روز حادثه

آذر ماه ۱۴۰۰ زن جواني طي تماس با مركز فوريت‌هاي پليسي ۱۱۰ گزارش قتل مادرشوهرش را اعلام مي‌كند و مي‌گويد: «۱۰ سال پيش من و همسرم با هم ازدواج كرديم و حالا هم يك دختر ۷ ساله داريم، اما همسرم به خاطر بيماري دچار معلوليت جسمي‌شد و به ناچار او را به خانه مادرش آورديم تا در خانه تنها نباشد. بعد از مدتي هم مردي را به عنوان مراقب و پرستار خانگي استخدام كرديم تا از او مراقبت كند. من آخر هفته‌ها به آنها سر مي‌زدم. صبح وقتي وارد خانه شدم ديدم همسرم روي تخت خوابيده و خبري هم از پرستارش نيست. سراغ مادرشوهرم رفتم كه به يك‌باره متوجه شدم در كمد ديواري اتاقش نيمه باز است. در كمد ديواري را باز كردم و مادرشوهرم را ديدم.»

وقتي ماموران به محل حادثه كه خانه‌اي ويلايي در ولنجك تهران بود، مي‌روند با جسد دست و پا بسته زني ۷۵ ساله‌ در داخل كمد ديواري و زير رختخواب‌ها مواجه مي‌شوند. شواهد اوليه نشان مي‌داد كه قاتل او را خفه كرده و زير رختخواب‌هاي داخل كمد ديواري قرار داده تا راز جنايت ديرتر فاش شود. همچنين آغشته بودن انگشت اشاره مقتول به جوهر نشان مي‌داد كه قاتل پس از قتل از او اثر انگشت گرفته است.

با دستور قضايي جسد به پزشكي قانوني منتقل مي‌شود و ماموران شناسايي عامل قتل را در دستور كارشان قرار مي‌دهند. از آنجايي كه همزمان با قتل زن سالمند، پرستار پسرشان به‌طور مرموزي ناپديد شده بود و ردي از او نبود، كارآگاهان به او مظنون مي‌شوند.

در ادامه تحقيقات معلوم مي‌شود عامل قتل پس از جنايت، طلا‌ها و خودروي هيونداي قرباني را نيز سرقت كرده است. ماموران خودرو را در خانه برادر متهم كشف مي‌كنند. برادر متهم مي‌گويد: «برادرم دو سال پيش هراسان به خانه‌ام آمد و خودرو را در پاركينگ خانه‌مان گذاشت و بدون هيچ توضيحي رفت.»

چند ماه بعد مشخص مي‌شود متهم به صورت غيرقانوني از كشور خارج شده است.

 

اظهارات افسر پرونده

دو سال بعد ماموران باخبر مي‌شوند كه متهم به ايران بازگشته و او را رديابي و بازداشت مي‌كنند.

افسر پرونده درباره جزييات اين حادثه به «اعتماد» مي‌گويد: «متهم براي نگهداري از پسر مقتول در خانه آنها كار مي‌كرد. مقتول وضعيت مالي خوبي داشت. متهم پس از اينكه مقتول را با شال خفه مي‌كند او را داخل كمد مخفي و ماشين و طلاهاي او را به سرقت مي‌برد. فرداي روز حادثه وقتي يكي از بستگان مقتول به خانه‌شان مي‌رود، متوجه مي‌شود در كمد نيمه باز است. در كمد را كه باز مي‌كند با صحنه وحشتناكي روبه‌رو مي‌شود؛ مقتول با دست‌هاي بسته درحالي كه شالي دور گردنش گره خورده بود، داخل كمد قرار داشت. او پس از مشاهده اين صحنه با پليس تماس مي‌گيرد. در اين مدت متهم فراري بود و وقتي به ايران بازگشت در يكي از خيابان‌هاي تهران در مغازه‌اي مشغول كار بود. متهم در اين دو سال هيچ ردي از خود به‌جا نگذاشته بود تا اينكه تصميم مي‌گيرد در آموزشگاه زبان ثبت‌نام كند. اين اولين ردي بود كه از خود به‌جا گذاشت و پليس در پيگيري‌هاي بيشتر موفق شد او را در مخفيگاهش دستگير كند.» 

 

اظهارات متهم

متهم در مورد روز حادثه به «اعتماد» مي‌گويد: «نزديك يك‌سال براي اين خانم كار مي‌كردم. خيلي به من اعتماد داشت. طلاهاي زيادي داشتم كه از پدربزرگم به من ارث رسيده بود. وقتي ماجراي طلاهايم را با اين خانم در ميان گذاشتم به من گفت؛ طلاهايت را به من بده و در ازايش من سند ملك و خانه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنم به نام تو مي‌زنم. در اين خصوص مقداري سفته هم به من داده بود تا اينكه يك روز وقتي كارم تمام شد و مي‌خواستم از خانه آنها خارج شوم، وسط راه متوجه شدم از سفته‌ها خبري نيست و داخل كوله‌ام نيستند. به سمت خانه‌شان برگشتم و به او گفتم؛ حاج خانم سفته‌ها داخل كوله‌ام نيستند. او به من گفت؛ پسرم برو و فردا بيا. از وقتي آنجا كار مي‌كردم همسرم هر از گاهي به خانه اين خانم مي‌آمد تا به ما سر بزند. فرداي همان روز من و همسرم با هم به خانه‌اش رفتيم تا با او در مورد سفته‌ها و طلاها صحبت كنيم، اما وقتي ماجرا را برايش توضيح دادم او جريان گم شدن سفته‌ها را نپذيرفت و گفت؛ هيچ چيزي دستش نيست. عصباني شدم و با همسرم تصميم گرفتيم به او قرص خواب‌آور بدهيم تا بتوانيم طلاها و سفته‌هايم را پيدا كنيم. قرص‌هاي خواب‌آور را از طريق شخصي كه در بازار آزاد كار مي‌كرد، تهيه كرديم و به خانه او رفتيم. قرص‌ها را در خوراك او حل كرديم. وقتي بيهوش شد برگه‌هايي را تنظيم كردم تا بتوانم اثر انگشت او را زير برگه‌ها داشته باشم. بعد هم شد همين كه مي‌بينيد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون