چه خوب شد كه حرف زديم
محمد خيرآبادي
گفتوگو يكي از بارزترين مثالها براي واژههايي است كه به هنگام كاربرد معمولا مورد سوءتفاهم قرار ميگيرند. همه از گفتوگو ميگويند اما هر كس چيزي منحصر به خود را مراد ميكند. اين عامل، نوشتن درباره گفتوگو را خيلي سخت ميكند .
اخيرا با يكي از دوستانم گفتوگويي مفصل داشتم و يك بار ديگر طعم دلپذير گفتوگو را چشيدم. اين تجربه موفق، باز هم به من ثابت كرد مهمترين عاملي كه ميتواند يك گفتوگوي سالم، موفق و مفيد بسازد، وجود مشكل مشترك است. وقتي كه پاي يك مشكل مشترك در ميان است، گفتوگو از حالت مباحثه و مناظره و جدال خارج ميشود. چون براي هر دو طرف پيدا كردن راه رفع آن مشكل مشترك، اهميت دارد؛ نه به كرسي نشاندن حرف خود، نه نمايش دادن اطلاعات و قدرت بيان و تحليل خود و نه خواباندن مچ حريف. گفتوگو البته به پيشنيازهاي اخلاقي و رفتاري و سنگبناهاي فكري و معرفتي هم نياز دارد. كسي كه نميخواهد يا نميتواند لوازم اوليه منطقي و اخلاقي براي گفتوگو فراهم كند، مسلما نميتواند حتي براي رسيدن به يك بنيان مشترك به طرف مقابل كمك كند. اما با تمام اينها مهمترين عامل موفقيت در يك گفتوگو وجود مشكلي مشترك بين طرفين است است. حتي وجود يك مساله مشترك در مقام نظر هم نميتواند موفقيت گفتوگو را تضمين كند. زيرا ممكن است دو استاد رياضي يا دو فيلسوف يا دو دانشجو بنشينند و بر سر مسائل نظري مباحثه كنند و هر كدام نظرات و آموختههاي خود را ارايه و تشريح كنند و در نهايت به هيچ نتيجه موثري هم نرسند. در واقع براي حل مسائل نظري، يافتن يك راهحل مشترك ضرورت و لزومي ندارد. در حالي كه در مشكلات عملي، طرفين براي رفع مشكل مشترك، تمام سعي خود را خواهند كرد و از چسبندگي به عقايد و نظرات و راهكارهاي خود، در صورت نياز دست برخواهند داشت. وقتي مشكلات عملي مشترك وجود داشته باشد، مهمترين خواسته طرفين برطرف شدن مشكل است و عقايد پيشيني و مبناهاي علمي و نظري و اعتقادي از اولويت برخوردار نخواهند بود.
گفتوگو معجزه ميكند. به اين باور دارم و آن را بارها امتحان كردهام. من به عنوان يك فرد، گفتوگو بر اساس مشكل مشترك را آزمودهام و تجربههاي موفقي در اين باره داشتهام. پيشنهادم به همه خوانندگان اين سطور اين است كه آن را امتحان كنند؛ پيش از گفتوگو بگردند و مشكل عملي مشتركي براي گفتوگو پيدا كنند. گفتوگوهاي نظري البته خوب است و آموزنده. گفتوگوهايي كه براي تبادل نظر در گروههاي خانوادگي و دوستانه انجام ميشود هم، كاركردهاي خودش را دارد. درد دل كردن، مشورت، همدردي، حمايت، انتقاد، نصيحت، گپ و گفت و... همه انواعي از گفتوگو هستند. اما تنها گفتوگوهايي كه بر سر پيدا كردن راه رفع يك مشكل مشترك انجام ميشوند، به معناي واقعي ديالوگ هستند. ساير گفتوگوها خيلي اوقات مونولوگ است. يكي حرف خودش را ميزند و ديگري هم نظر خودش را ميگويد و در نهايت در بهترين حالت نظر هر كسي هم براي خودش و هم براي ديگران محترم شمرده ميشود و همه ميروند به دنبال كارشان. اغلب بر نظر خود پافشاري ميكنند و از هر ابزاري استفاده ميكنند تا آن را به كرسي بنشانند و ديگران را متقاعد كنند كه نظر درست همان است. تنها گفتوگو براي پيدا كردن راه رفع يك مشكل عملي مشترك است كه چسبندگي به راي و نظر خود را از بين ميبرد و به دليل رويكرد نتيجهگرايانه و ضرورتهاي عملي و عيني، ميتواند موثر و مفيد باشد؛ تا سر حد يك تجربه دلپذير و دلخواه، طوري كه بعد از پايان چنين گفتوگوهايي ميگوييم «چه خوب شد كه حرف زديم.»