عذرخواهي كنيد؛ لطفا
براي كنشگري صندوق راي 3مانع «عدم پاسخگويي»، «عدم شفافيت»، «برداشتن فشار و رويكرد عذرخواهي» را برطرف كنيد . برداشتن اين 3مانع تئوري خيابان را به صندوق راي تبديل ميكند
مجيد رضاييان
3مانع اصلي براي موج حمايت و حضور پاي صندوقهاي راي و مشاركت مردم وجود دارد؛ حضور و مشاركتي كه در برخي دورههاي انتخابات در دهههاي گذشته رخ ميداد، اما طي 3دوره اخير انتخابات نشانهاي از رونق در آوردگاههاي انتخاباتي وجود ندارد. البته براي دوره چهاردهم انتخابات و پس از برخي گشايشها، نشانههايي از بهبود مشاركت ديده ميشود اما اين حضور به اندازهاي نيست كه بتوان از آن ذيل عنوان موج انتخاباتي ياد كرد. در واقع عدم اعتماد هنوز در افكار عمومي ايرانيان ديده ميشود. پرسش اين است چه بايد كرد كه اين عدم اعتماد بدل به اعتماد شود. 3مانع اصلي مشاهده ميشود.
مانع نخست عدم پاسخگويي است.مانع دوم عدم شفافيت و نهايتا، مانع سوم مرتبط با «تئوري خيابان» است كه قبلا در جريان رخدادهاي اعتراضي سال 1401 در قالب گفتوگويي با «اعتماد» ابعاد گوناگون آن را تشريح كردم. من اسم اين تئوري را با توجه به شرايط كشور، چگونگي« تبديل تئوري خيابان به صندوق» ميگذارم. من درباره اين 3مانع صحبت ميكنم:
1) عدم پاسخگويي: بسياري از جوانان دهه هشتادي و نسلهاي مختلف ايراني احساس ميكنند، پاسخي به مطالباتشان داده نميشود. اساسا مطالبات آنها به رسميت شناخته نميشود. گاهي اوقات ممكن است اين مطالبات بر اساس تشخيص درست جوانان باشد و حتي ممكن است اولويتها جابهجا شده باشد و جوانان تشخيص درستي ندهند. در هر دو مورد پاسخ مناسبي دريافت نميشود. مساله اين است كه آيا مطالباتي كه وجود دارد با پاسخ مناسب مواجه ميشود يا نه؟ وقتي پاسخگويي شد، جوان دهه هشتادي، متوجه ميشود كجا تشخيص درست داشته و در چه هنگامهاي تشخيصي نيازمند اصلاح داشته است. وقتي پاسخگويي نميشود، با تئوري هابرماس روبهرو ميشويم كه من پس از حادثه تلخ مربوط با مهسا اميني به آن اشاره كردم. در آن زمان نوشتم كه «جامعه امروز ايراني در بن بست ارتباطي است» و پيشنهاداتي هم براي برونرفت از بنبست ارايه كردم. يكي از مهمترين راهكارها براي عبور از بحران، « گفتوگو» است. اما اين پاسخگويي است كه راه را براي ارتباط اوليه، ايجاد اعتماد و سپس گفتوگو فراهم ميكند. عدم پاسخگويي از انتخابات سال 84 مدام افزايش پيدا كرده در انتخابات سال 88 به اوج رسيده، سپس انتخابات سال 92 از راه رسيد، اما از سال 92 تا 1400، نوعي دوگانگي در حكمراني مشاهده شده است. نسلهاي مختلف از دهه هفتادي و هشتادي گرفته تا نسل z وساير نسلها، احساس سرخوردگي كرده و هرگز ساختار پاسخگويي را احساس نكردهاند. از انتخابات 96 تا انتخابات 1400 و از آن زمان تا به امروز، با شيبي تند و غير مدبرانه اين شكاف برآمده از عدم پاسخگويي در حال عميقتر شدن است. روندي كه افراد جامعه را سرخورده كرده و اين احساس به افكار عمومي منتقل ميكند كه مشاركت آنها فايدهاي در بهبود وضعيت ندارد.
2) عدم شفافيت: حتي در برهههايي كه تلاشي براي پاسخگويي صورت گرفته، شفاف صحبت نشده است. در كلاسهاي رسانهاي به دانشجويان ياد ميدهيم، فرق است بين fact (حقيقت يا وجود مسلم) با information (اطلاعات). به بچهها ميگویيم وقتي راهي خيابان شدند و قصد تهيه گزارش داشتند، چطور مشاهدات را بدل به گزارش كنند؟ به آنها توضيح ميدهيم كه چطور fact را به information تبديل كنند؟ افكار عمومي اطلاعات مورد نياز خود را ميخواهد و اين شفافسازي بايد صورت بگيرد. جواني در كنكور شركت كرده و متوجه شده در آزمون تقلب صورت گرفته است. اما شفاف سازي درباره ابعاد اين موضوع نميشود. طبيعي است كه اين جوان اعتمادش را به سيستم از دست ميدهد. فرد ديگري قصد گرفتن پايان كار دارد، مدير مربوطه به او اعلام ميكند در اين خيابان نميشود، اما چند خيابان بالاتر اين مجوز به فرد ديگري داده ميشود. آيا اين فرد دچار تعارض نميشود؟ اما در برابر اين تعارضات اولا پاسخگويي صورت نميگيرد و حتي اگر پاسخگويي هم صورت گيرد، شفافسازي نميشود. وقتي شفافسازي در اطلاعات ايجاد شود، اعتماد را هم با خود همراه ميكند.
3) تئوري خيابان و تبديل آن به مشاركت انتخاباتي: به نظر ميرسد برخي افراد و جريانات همه راهها براي كنشگري شهروندان را بستهاند. راه مشاركت در انتخابات محدود شده، پاسخگويي هم وجود ندارد، در مورد شرايط هم شفافسازي نميشود. در يك چنين شرايطي، جوان ايراني احساس ميكند براي بيان مطالباتش راهي به جز خيابان ندارد. براي اينكه، نظام حكمراني دهه هشتاديها و نسل z را از «خيابان» به سمت «انتخابات» و صندوق راي بكشاند، بايد به آنها نشان دهد كه قصد دارد اشتباهات قبلي را اصلاح كند. يكي از مواردي كه بايد احترام زيادي براي انجام آن در عرصههاي سياسي و مديريتي قائل شد، شجاعت در عذرخواهي است. بايد براي جوانان اعتماد ايجاد كرد و اعتماد با حرف ايجاد نميشود. اين رفتارها و سياستگذاريها است كه اعتماد را شكل ميدهد. ابتدا عذرخواهي و مهمتر از آن، تغيير سياستها و عملكردها داراي اهميت است. اين روند تئوري خيابان را به تئوري صندوقهاي راي، بدل ميكند. جوانان را بايد از كف خيابان به مسير صندوقهاي راي كشاند. امروز حتي اگر جوانان كف خيابان در حال اعتراض نباشند، دلهايشان غصهدار است و در واقع شورشي در دلهاي آنان برپاست.ايكاش رسانهها، گزارشهاي مستندي درباره افزايش نرخ مهاجرت پس از رخدادهاي تلخ سال 1401 تهيه ميكردند تا مشخص شود، تئوري كف خيابان هنوز از بين نرفته، بلكه تنها نمادهاي آن تغيير كرده است. نماد تئوري خيابان به مهاجرت بدل شده است. جواناني هم كه امكان مهاجرت نداشتهاند، از صندوقهاي راي فاصله گرفتهاند. اگر سيستم بخواهد اين روند را معكوس كند و كنشگريهاي خياباني را به كنشگريهاي انتخاباتي و سياسي بدل كند، ابتدا بايد پاسخگويي را مد نظر قرار دهد، شفافسازي كند و دست به سياستهايي بزند كه اعتماد عمومي جلب شود. من از كلمه فشار استفاده ميكنم، اين فشارها بايد از روي جوانان برداشته شوند. با اين نوع راهبردها ميتوان جوانان را به صندوقهاي راي هدايت كرد. معتقدم گفتماني در انتخابات 1403 موفق خواهد بود كه اراده اصلاح و عزم تغيير داشته باشد.
استاد دانشگاه، پژوهشگر ژورناليست