به مناسبت 29 خرداد سالروز درگذشت علي شريعتي
شريعتي انتخاب ميكند!
دكتر عبدالرسول خليلي
با اعلام اسامي نامزدهاي احراز صلاحيت شده براي انتخابات چهاردهمين دوره رياستجمهوري، شش كانديدا وارد عرصه رقابت شدند. اين كانديداها هر كدام با تجربيات و دانش اجرايي خود پا به اين عرصه گذاشتهاند. حال از اين ميان كدام يك واجد صلاحيتند به شاخصها و نگاههايي برميگردد كه براي اداره ايران امروز لازم است توجه جدي به آنها صورت بگيرد. در اين مقاله به واكاوي اين شاخصها از نظر دكتر علي شريعتي نوپرداز ديني ميپردازيم. اين نظريات كمك ميكند تا دغدغههاي مورد نظر براي انتخاب فرد اصلحتر مورد توجه قرار گرفته و از آنها براي تحقق خواستههاي عيني مردم استفاده شود. از ميان افراد انتخاب شده به نظر ميرسد 5 نفر در طيف اصولگرا و يك نفر در قامت اصلاحطلبي علمدار اين رقابت ملي هستند؛ هر چند كه اين اصطلاحات به گذشته برميگردد و بيشتر مورد استفاده سياسي دارد. آنچه روشن است ايران امروز با همه ويژگيهايش شرايط پيچيدهاي پيدا كرده كه انتخاب رييسجمهور دولت چهاردهم با درايت و روشنبيني ميتواند به حل مسائل و مشكلات اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و در روابط بينالمللي آن بيش از پيش كمك كند. از جمله كساني كه به لحاظ جايگاه او در تحقق انقلاب اسلامي خيلي ميتواند مورد نظر قرار گيرد، آرا و عقايد دكتر شريعتي است. او است كه در 35 مجموعه آثار و در مدتي حدود يك دهه موارد و مسائلي را مطرح كرد كه در جايگاه علمي و بدون حب و بغض در تحكيم انقلاب اسلامي مورد توجه قرار گرفته است. در اين مقاله با تحليل گفتمان انتقادي به تحليل گفتهها و خواستههاي او پرداخته و شاخصهايي را برميشماريم كه در حد امكان ميتواند مورد توجه كانديداهاي محترم رياستجمهوري قرار گيرد. در انديشههاي امروز مدلهاي نظري هستند كه ميتوان با آنها نگاهها و افكار انديشههاي متفكران را در زمانهاي مختلف متناسب با رخدادهاي نو منطبق ساخت و با بازگشت به آينده نتايج لازم را براي بهرهگيري در زمان حال اتخاذ كرد. از جمله افرادي كه انديشههاي او متناسب با وقايع روزآمد ايران همچنان قابل استفاده است و ميتوان با رويكردي روششناختي از آنها بهره لازم را گرفت، آرا و نظريههاي دكتر علي شريعتي طلايهدار نوگرايي انديشه ديني در دوران معاصر ايران است. انديشههاي او نشان ميدهد كه جهت نگاه نوگرايانه او كهنه نشده و برخلاف نگاههاي غيرعلمي روشنفكري هنوز ميتوان از اين افكار و انديشهها براي بهبود وضع موجود استفاده كرد. در تعليمات و افكار شريعتي، خلاقيت و ابتكارهاي زيادي وجود دارد كه براي جوانان و آيندگان قابل استفاده است.
تحليل گفتمان انتقادي شريعتي
داشتن نگاه روششناختي مناسب ميتواند عاملي باشد تا از اين طريق انديشههاي روشنفكران را بهروزرساني كرد. علي شريعتي نيز انديشمند انقلابي است كه انديشههاي او سرآمد روشنفكران و انديشهورزان بعد از انقلاب اسلامي بوده است تا جايي كه هنوز جاي او در بيان نوگرانه ديني خالي به نظر ميرسد. از فرط اينكه قدرت چشم همه را براي رسيدن به آن يكسو كرده است. شريعتي ميراثدار انديشههاي نوگرا در حوزه دين و شيعه انقلابي است.
از اينرو، چارچوب فكري به مثابه مدلي كه بتواند رويدادهاي اخير ايران را در انتخاب رييسجمهور در 8 تيرماه 1403 به بررسي و تحليل بكشاند، همانا استفاده از مدل روششناختي تحليل گفتمان انتقادي بر اساس نظريات دكتر علي شريعتي است. شريعتي انديشمندي نوگرا بود كه به دنبال تلفيقي از سنت و مدرنيته براي پيشرفت جامعه ايراني بود. او مذهب راستين را به مثابه مقابله با پوپوليسم ميدانست كه انديشه ديني را با هدف استفاده ابزاري از مردم جايز ميداند. عملكرد پوپوليستهاي ايراني به ويژه بعد از سال 1384 مشخص شده است. آنچنانكه همين جريان دموكراسي غربي را نيز بدنام كرد و به اقتدارگرايي با ابزاري مانند نوپوپوليسم ترامپ مجرم تبديل كرد، هر چند اين دو به ماهيت با همديگر متفاوت بوده و هر دو براي جلب توده عوام به اقتصاد گرايش پيدا كردند، چيزي كه خود نيز هيچ سررشتهاي از آن نداشتند. از اينرو، شريعتي با نگاه پوپوليسم از هر نوع آن مخالف است، آن جرياني كه از مردم به منزله ابزاري براي رسيدن به قدرت سياسي و اقتصادي استفاده ميكنند. شريعتي به پوپوليست راي نميدهد، او به خالصسازان حقناشناس راي نميدهدشريعتي به شايستهسالاران راي ميدهد كه فهم درست و نويي از دين داشته باشند.اينجاست كه مردم بايد هوشيار باشند. اينكه مبلغ ناچيزي به عنوان يارانه در جيب مردم ريخته شود و اثرات نقدينگي آن تا چندين برابر زندگي مردم و به ويژه طبقه آسيبپذير را تحتالشعاع قرار داد، ملاكي براي خوب بودن انتخاب نيست. آنچنانكه سفره مردم از آن به بعد كوچك و كوچكتر شد، بدون آنكه يارانهاي به توليد تعلق گيرد.
شريعتي در بيان افكارش از 4 منبع تاريخ، اسلام، قرآن و عترت به خوبي بهره گرفته است. عمدهترين سخن شريعتي در بيكرانگي نامحدود انسان و جهان و صيرورت بيانتهاي بشريت بازگشت به خويشتن تاريخي به مثابه راه گمشده روشنگري ايران است. كتاب بازگشت به خويشتن او از سوي ابراهيم دسوقي شتا در تيراژ صدهزار نسخه در مصر به فروش رسيد. آثار ديگر او در 35 مجموعه آثار منتشر شده است. ارزشهاي جاودانه شريعتي طرح و نفي زر، زور و تزوير و برقراري آزادي، برابري و عرفان است. 29 خرداد سالروز درگذشت شريعتي است كه نه تنها جامعه سياسي ايران، بلكه جامعه عامه نيز سطوح بسياري از محتواي فكري خويش را از شريعتي گرفته و مديون انديشههاي او هستند. دكتر علي شريعتي براي ايرانيان نماد يك انديشمند انقلابي و البته متعلق به دنياي جديد است كه به جاي اسلام فرهنگي، روايتي از اسلام انقلابي را براي پايان دادن به دردها و عقبافتادگيها و خمودگيهاي جامعه ايراني در زمانهاي گذشته تبيين كرده است. نهضت سربداران را نهضتي انقلابي بر بنياد تشيع علوي، عليه سلطه خارجي، استحمار داخلي و قدرت فئودالها و سرمايهداران بزرگ و براي نجات ملت اسير و تودههاي محروم و با شعار عدالت و فرهنگ شهادت و به رهبري دهقانان 700 سال پيش از اين ميداند كه برپا و پيروز ميشود. اين آخرين موج انقلاب تشيع علوي بود، تشيع سرخ كه 700 سال تجلي روح انقلابي، آزاديخواهي، عدالت و مردمگرايي و مبارزه آشتيناپذير با جور، جهل و فقر بود. يك قرن بعد صفويه آمد و تشيع از مسجد جامع توده برخاست و در مسجدشاه همسايه ديوار به ديوار قصر عاليقاپو شد.
شريعتي بيپروا سخن ميگفت و بر نقاط ضعف اسلام موجود كه همچون پوستين وارونه شده بود، انگشت مينهاد و اسلام انقلابي و تشيع علوي را نشان ميداد. نداي بازگشت به خويشتن در معناي بازگشت به قرآن آنچنانكه علي ميفهميد و اسلام ناب از انديشههاي بارز شريعتي بود. از نقاط قوت انديشه او رهايي انديشه از دست متافيزيك يوناني بود و راه رهايي از اسكولاستيك قرون وسطي را بيان ميكرد. چيزي كه بايد در انديشه ديني امروز جدي گرفته شود. او در كنار شناخت مدرنيته به اسلام رجوع ميكرد، آنچنانكه سه محور خردگرايي، جامعه مدني و دموكراسي متعهد را در هاضمه انسان مسلمان ميگذاشت و عرضه ميكرد. شريعتي در پيام اميد به روشنفكر مسوول، تفسير سوره روم، پيروزي انقلاب را در اوج خفقان پيشبيني كرد. از اين رو است كه جامعه ايران مانند روزهاي آغازين انقلاب به زبان، قلم و روشنگري او نياز دارد. او به مثابه روشنفكري روشنگر، ميراث فكري جامعه ايران معاصر است كه بايد روي دوش او ايستاد. بث الشكواي او را در همه آثارش و به ويژه كوير ميتوان خواند. شريعتي، هر چند كه در كتاب محمد (ص) خاتم پيامبران به مدل دموكراسي متعهد در آن مقطع تاريخي اشاره كرده است، ولي به جمهوريت دموكراسي و انتخاب آزاد و مستقل فرد اعتقاد داشت. نقد دموكراسي از منظر او با عنوان دموكراسي راسها در برابر رايها بود. او با دموكراسي راسها ميانهاي نداشت، به ويژه كه نداند براي چه راي ميدهد. البته بحث دموكراسي در زمان شريعتي گفتمان غالب نبود و گفتمان غالب زمان او مبارزه با شاه و رژيم سياسي شاه بود. از اين رو، اطلاق دموكراسي توتاليتر به نوع برداشت او از دموكراسي محلي براي بحث ندارد كه برخي در قالب دوست از آن سخن گفتهاند. به گفته احسان نراقي، نسل جواني كه در خلأ فكري زمان شاه بيهدف بار آمده بود، شريعتي به آنها هويت داد و جوانان تحصيلكرده در شريعتي هدفي را ميديدند كه راه را به آنها نشان داده و يك دلگرمي به آنان ميداد كه جنبه اجتماعي و فرهنگياش خيلي قويتر و موثرتر از جنبه سياسي بود. او اعتقادات اساسي را از عقايد بيپايه تمييز داد، به نقش دين در دگرگونيهاي اجتماعي توجه كرد و ضمن جدا ساختن مباني واقعي دين از سنتها و آدابي كه به تدريج رنگ ديني پيدا كرده بودند به طرزي دقيق اشكالات تربيت ديني جامعه را در زمان حاضر مشخص ميكرد. شايد بتوان گفت كه پس از سيدجمال، شريعتي نخستين پل ارتباطي ميان روشنفكران و روحانيون بود. بر همين اساس انديشه تودهگراي شريعتي بعد از او تبديل به گرايش سياسي و اجتماعي بعد از انقلاب مسلط شد و آگاهي انقلابي نيز در جريان انقلاب اسلامي نقش كليدي پيدا كرد. او در برابر اسلام كعب الاحبار، اسلام ابوذر، در برابر اسلام خلافت و اشرافيت اسلام عدالت و رهبري، در برابر اسلام خواب و سكون اسلام آزادي، آگاهي و حركت، در برابر اسلام تقليد و تعصب و تسليم، اسلام جهاد اعتقادي و اجتماعي و اجتهاد علمي و عقلي، تعبد به الله، اسلام محمدي و قرآن و نهجالبلاغه و اجتهاد پويا و انتخاب مردمي را مطرح كرده است. او توانست نسل جوان را در مسير فرهنگ اصيل اسلامي به حركت كارساز وادارد و توانست زبان و احساس تودههاي مومن كه بار اصلي انقلاب اسلامي را بر دوش ميكشند به زبان احساس و انديشه جوانان نزديك كند و فاصله ميان ذهنيت و عينيت را در جامعه انقلابي ايران به شدت كاهش دهد. اسلام شريعتي با جهان مدرن در ارتباط بود و به كار آباد كردن دنيا ميآمد و به استعمار، استبداد و استحمار حساس بود، او انديشه غربي را نقد ميكرد، هر چند برخي برآنند كه شريعتي به بعد انتقادي فرهنگ غرب توجه نكرده است. شريعتي بسيار عميقتر از جلال آلاحمد و احمد فرديد به غرب مينگريست و برخلاف ديدگاه برخي مانند سيد جواد طباطباييشريعتي تجددستيز نبود كه بخواهد با تفاسير ويژه خود از سنت، با تجدد نوپاي ايران تصفيه حساب كند! او به تجدد در قباي تمدن راستين مينگريست. شريعتي به دنبال آن بود تا با پيوندهاي عوضي برگرفته از غرب قطع ارتباط كند. او نه غربستيز بود و نه غربگرا، بلكه راه سومي را مطرح كرد كه همان خودشناسي، خوديابي، يعني شناخت جامعه، تاريخ، ملت و مذهب ما براي يافتن هويت تاريخي و براي ايجاد ظرفيت و توانايي فرهنگي بود. شريعتي در فضاي تاريخي قبل از انقلاب تمام دغدغهاش اين بود كه جامعه را از حالت خمودي و بيتوجهي به مسائل اساسي دين و سياست خارج كرده و به حالتي انقلابي و شيعي هدايت كند. جامعهاي كه تحت تاثير استعمار و استبداد و استحمار به عنوان پيامدهاي سياسي تمدن غرب قرار گرفته بود. شريعتي از زبان خودش چهرهاي را توصيف ميكند كه سرنوشت را با فلسفه، حكمت و عرفان عجين كرده است كه ميل به تنهايي، سكوت و فكر كردن دائم برايش مشخص بود. بهطوري كه وارد دنيايي شده است از عقيده و ايمان و قلم و حماسه و هراس و آزادي و عشق به آرمانهايي براي ديگران، گرچه در سياست همه زندگياش را تاخت و تازهاي بسيار كرده است، اما با جنس روح و ساختمان قلب او ناسازگار بود. او هرگز هراس را نميشناخت و در تمام عمرش جز با كتاب و انديشه و ايمان و مبارزه براي آزادي و عدالت و روشنگري آشنا نبوده است. شريعتي معتقد بود كه انديشه انتقادي بايد گسترش يابد و از انحصار يك عده روشنفكر نخبه خارج شود و هر چه بيشتر در اقشار وسيعتري جا افتد. از حرفهاي او ميتوان در اكنون بهره گرفت و حرفهاي نو آفريد. اكنون كاري كه بايد انجام دهيم، الهام گرفتن از خطوط اصلي و جهتگيريهاي شريعتي در جهت خلق دستگاهها و چارچوبهاي جديد متناسب با شرايط اجتماعي امروز ايران است. امروز يكي از كارهايي كه در جهت نهادينه شدن جمهوريت دموكراسي، تكثرگرايي و جامعه مدني بايد انجام شود، كسب منافع و حقوق اقشار مختلف و تشكيل نهادهاي دموكراتيك، سنديكاهاي كارگري، اصناف و احزاب و NGOها و رشد شركتهاي دانشبنيان با مشاركت مردم است. شريعتي جهتگيريها را مطرح كرده است و در شيعه يك حزب تمام و چه بايد كرد و در ويژگيهاي عصر جديد و ديگر آثار نوشتاري او مانند بازگشت به كدام خويشتن و غيره به يكسري مدلهاي عملي اشاره كرده است كه مشخصترين آن خواستها، نيازمند پيدايش انسانهايي است كه در عين داشتن ابعاد فكري، ذهني و ارزشي در زندگي و فعاليت اجتماعيشان اهميت خاصي به آرمانها بدهند. وضعيت امروز را بشناسند و در جهت توانبخشي به مردم گام بردارند. اين ويژگيها را در آرا و عقايد شريعتي ميتوان بر اساس مدل تحليل گفتمان انتقادي بررسي كرد. تحليل گفتمان انتقادي عبارت است از بررسي زبان در كاربرد واقعي آن، با در نظر گرفتن همه ابعاد شناختي، اجتماعي ـ فرهنگي و بافت موقعيتي و همبافت انديشههاي شريعتي كه مقاله حاضر كندوكاوي در 35 مجلد مجموعه آثار او است. آنچنانكه به گونهاي به نگارش درآمده تا بتواند بر اساس روش توصيفي تحليل گفتمان انتقادي اهداف مدنظر او را براي استفاده و تبيين انگيزهها و عوامل موثر در توليد متن و درك كلام، راهكارهايي براي يافتن نزديكترين معني به متن، مطالعه منتقدانه نسبت به رويكرد تحليل گفتمان انتقادي به منزله تلاشي براي بسط گستره علم در حوزه زبانشناسي نظري و كاربردي مشخص كند.
استاد علوم سياسي