در آخرين نسخه منتشر شده چت جیپیتی، يك قابليت جديد و پيشتاز به آن اضافه شده كه به طرز باور نكردنیای به كارایی آن افزوده است، اين قابليت چيزی نيست جز توانایی بارگذاری مستقيم فايل و خواندن آنها توسط اين دستيار ديجيتال.
با اين روند صعودی رابطهای كاربری و انواع ابزارهای مبتنی بر اين فناوری جديد ديری نخواهد پاييد كه بازار كار برای بسياری از مشاغل دستخوش تغييرات خواهد شد و چه بخواهيم و چه دوست نداشته باشيم، ماشين در اكثر عرصهها جايگزين نيروی كار انسانی خواهد شد.
اين نگرانی پديده جديدی نيست و در ادوار گوناگون و پس از عصر صنعتی شدن همواره مورد بحث اقشار مختلف بوده و محل نزاعهای بسيار شده. به طور مثال اولین شرکتی که اقدام به نصب رباتها در خط تولید کرد، شرکت جنرال موتورز امريكا در سال 1961 است، اين نسل نخستين ربات به منظور جابهجایی قطعات فلزی داغ استفاده میشد و به عنوان اولین ربات صنعتی جهان شناخته میشود. این اقدام نقطه شروعی برای استفاده گستردهتر از رباتها در صنايع تولیدی بود و نقطه آغازی برای پايان كار كارگران.
شايد در آغاز بسياری میانديشيدند كه به زودی ماشينها اكثر كارها را میكنند و انسانها تنها نظارهگر كيفيت عملكرد رباتها خواهند بود، اگرچه تاحدود بسياری چنين شد، اما اوضاع آنچنانكه مساعد بود، پيش نرفت و گونه انسانی خود به ماشينی برای كار طاقتفرسا تبديل شد، مفهوم زندگی تغيير پيدا كرد، امری كه فهم آن زياد هم پيچيده نيست، نسل ما وقت كمتری برای سپری كردن در كنار خانواده دارد و بيش از نسل پدران و مادرانشان كار میكنند، درحالی كه كمتر دستمزد میگيرند، يعنی كار كارگران ارزان شده و دليل عمده اين ارزانی چيزی نيست جز رشد تكنولوژی.
اما آنچه در اين وادی مغفول مانده معنای بسيطی به نام كرامت انسانی است. چنانچه برتری هوشی (قدرت حل مساله، تفكر و تحليل در معنای عام آن) ختم به تسلط ماشين بر ابعاد ديگری مانند ايدئولوژی انسانی شود، مساله بسيار بغرنج خواهد بود، لذا با تمام تفاسير و دركهای امروزه مخاطرات ذكر شده اين بحران قريبالوقوع هنوز چارهای خردمندانه در باب آن انديشيده نشده.
متدلوژی آموزشی شبكههای عصبی و الگوريتمهای تصميمگيری كه اساس هوش مصنوعی را تشكيل میدهند بسيار در زمينه شكلدهی رفتار كنش و واكنشی هوشهای جديد تاثيرگذار هستند اينكه پديد آورنده و توسعهدهنده كدام رويكرد فلسفی و آموزشی را در ذهن دارد يقينا تاثير مستقيم بر خروجی اين ذهنهای سايبری خواهد گذاشت، چهبسا رفتار متقابل آنان با گونه بشری از هماكنون در حال شكلگيری، دقيقتر اگر بگوييم؛ در حال تربيت آن برای آيندگان هستيم و اين نسلهای آينده خواهند بود كه متوجه بخش زيادی از زيان و انتفاع تصميمگيریهای نسل كنونی بشر خواهد شد.
چت باتهای رايج مانند جمينای گوگل و چت جیپیتی مايكروسافت نمونههای بسيار مبتدی از هوش مصنوعیاند كه قادر به درک گفتار و متن به زبان طبیعی هستند، آنها اين توانایی را دارند تا با انسان به صورت شخصی تعامل برقرار كنند همچنين بعضا با يكديگر به گفتوگو بنشينند. همين هوشهای مصنوعی كه در نوع خود بسيار جوان هستند آنقدر توانمند شدهاند تا بخشی از بيماریها مانند سرطان را با دقت بالا شناسایی كنند، اما تا رسيدن به مرحلهای كه بتوان آن را با مغز انسان مقايسه كرد همچنان فاصله دارد. برخی بر اين باورند كه اين اتفاق خيلی زود رخ خواهد داد.
فراموش نکنیم مجموع اتصالات نورونها در مغز انسان در کمترین حالت به بیش از ۱۰۰ تریلیون میرسد و سرعت سیگنالها در حدود ۲۵۶ مایل بر ساعت (یا ۴۱۱.۹۹۲ کیلومتر بر ساعت) است، شبیهسازی یک پیکرهبندی و معماری شبیه به آن با علم امروزی بسیار پیچیده است.
چنانچه در روزگاری نه چندان دور و در آینده با یک سوپر هوش مصنوعی (هوش مصنوعی نوع سوم یا ASI) نه به عنوان دستیار دیجیتال که به عنوان یک کارفرمای سختگیر مواجه شویم رویکردمان چه خواهد بود؟ چگونه از پایش بیامان و یکسره آن خلاص خواهیم شد؟! و درنهایت چگونه از تفتیش عقایدی که با پیشرفتهترین روشها صورت خواهد پذیرفت جان سالم در خواهیم برد؟ پس حریم خصوصی و زندگی شخصیمان چه میشود؟ بینهایت سوال از این دست میتوان طرح کرد.
البته که با یک حقیقت تاریخی ترسناک روبهرو هستیم و این واقعیت ترسناکتر میشود زمانی که این ابرربات خردمند توسط یک حکومت توتالیتر آموزش و توسعه داده شود. در صورت بروز چنین پدیدهای تمدن بشری به یک بنبست بدون فرجام وارد خواهد شد که قابل بازگشت نیست و مانند بیشتر رویکردهای تمامیتخواهانه ارزش چندانی برای کرامت و جان افراد اجتماع قائل نخواهد بود، تنها چیز ارزشمند در این جهان ذهنیات و باورهای یکسویهای است که در بطن تمامیتخواهی آن زیست میکند.
چنین هوشی که از بد حادثه نسبتا نامیرا خواهد بود و دستکم روی کاغذ و در تئوری آنقدر توانمند است که بینیاز از تمدن بشری و عموما حیات فیزیولوژیکی روی زمین حکمرانی خواهد کرد، مانند همان داستانی که فیلم ماتریکس روایت میکرد غیر قابل پیشبینی و غیرقابل کنترل. اگرچه با آن روز فاصله معناداری داریم، اما تامل در مورد چنین پیشامدهايی برای ذهن امروزی ما بسیار مفید خواهد بود. شاید به قول سهراب: چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد.