براي يك آرامش نسبي
محسن آزموده
امروز (شنبه) حالم خوب است، كمي احساس آرامش ميكنم و خيالم راحت است. دوست دارم اين آرامش ادامه داشته باشد تا در سايه آن بتوانم به كارهايم برسم، بخوانم، بنويسم، براي تحقيق وقت بگذارم، فيلم ببينم، با دوستانم طبيعتگردي كنم و ... ميدانم اگر نتيجه انتخابات جوري ديگر بود، امروز اين حال را نداشتم، استرس و اضطرابي كه در يكي، دو ماه اخير، به ويژه دو هفته پيش تجربه كردم، ادامه پيدا ميكرد، بلكه تشديد ميشد. نگراني از اينكه نميدانم چه چيز قرار است به وقوع بپيوندد. از حرفها و اظهارنظرهاي اطرافيان تيم رقيب هراس داشتم، يكبار ديگر چيزي مشابه آن را در سال 1384، وقتي 24 ساله بودم، تجربه كرده بودم. آن سال بهرغم آنها كه بسياري از دلسوزان انذار داده بودند، نتيجه به گونهاي ديگر رقم خورد و شد آنچه شد. نه، قصد ندارم به بازخواني تاريخ و مشابهتسازي و ... دست بزنم. فقط يك شباهتهاي ولو ظاهري ميبينم. همين.
اينبار هم خيلي نگران بودم، مثل خيلي از اطرافيانم. شما را نميدانم. اما تا ساعت يك و دوي بامداد روز شنبه، استرس دست از سرم بر نميداشت. به كسي دسترسي نداشتم. به بعضي از دوستانم كه فكر ميكنم از من مطلعترند، پيام ميدادم. خبرهايي ميرسيد مبني بر آنكه نتيجه چيست، اما نميتوانستم باور كنم. من اهل سياست نيستم، مثل خيلي از شما. تحليلگر سياسي هم نيستم، بلد نيستم پيشبيني كنم. يك آدم معمولي هستم، به قول شاملو با هوشي متوسط. در هفتههاي اخير در ميان اطرافيانم بسياري بودند كه ميگفتند راي نميدهند. خودم تا يك ماه پيش ترديد داشتم. هر روز وقتي به روزنامه ميآمدم، آقاي حضرتي را ميديدم كه نشسته و به عادت هميشگي با خوشرويي با من سلام و عليك ميكرد. از من ميپرسيد: حكيم چه ميكني؟ راي ميدهي؟ آقاي حضرتي به واسطه آنكه حوزه كاريام انديشه است، به شوخي من را «حكيم و فيلسوف» ميخواند. من هم يك روز ويديوي معروف فوتبال فلاسفه را برايش فرستادم، همان كه در آن دو تيم فرضي فيلسوفان آلماني در برابر فيلسوفان يوناني با هم بازي ميكنند.
در تيم آلمان فيلسوفاني مثل كانت و هگل و نيچه و شوپنهاور و هايدگر و در تيم يونان فلاسفهاي چون سقراط و افلاطون و ارسطو حضور دارند. وقتي داور مسابقه كه كنفوسيوس است، سوت شروع بازي را به صدا در ميآورد، فيلسوفان به جاي رفتن به سمت توپ، شروع به فكر كردن ميكنند. هيچ كس به توپ كاري ندارد. همه در حال اصطلاحا بحث و تامل هستند. جالب است كه فرانس بكن باور معروف (با بازي خودش) در تيم آلمان حضور دارد، اما او هم كاري از پيش نميبرد. نيمه اول همين طور در حال فكر و انديشه تمام ميشود، حتي وقتي ماركس پرشور و هيجان كه به عنوان ذخيره در كنار زمين تمرين ميكند، به جاي ويتگنشتاين به بازي ميآيد، جز سر و صدا و حركات تند كاري نميكند تا اينكه در اواسط نيمه دوم، ناگهان ارشميدس، فيلسوف و دانشمند يوناني، انگار كه كشفي ميكند، فرياد ميزند: يافتم و يافتم. و به سمت توپ ميرود و آن را به حركت در ميآورد و در نهايت به سقراط پاس ميدهد و او با ضربه سر، دروازه لايب نيتس را ميگشايد و به اين طريق يونان پيروز ميشود.
هدفم از ارسال اين ويديو براي آقاي حضرتي اين بود كه به بيعملي و ذهني بودن مفرط فيلسوفان اشاره كنم. اينكه فلاسفه بيشتر اهل فكرند و هميشه در ترديد و كمتر عملگرا هستند و مصمم. آقاي حضرتي هم از روزي كه اين ويديو را ديد، هر وقت مرا ميديد، ميگفت: چي شد؟ هنوز فلاسفه تصميمي نگرفتند؟! واقعيت اما آن است كه در دو هفته آخر تصميم گرفته بودم. خيلي آقاي پزشكيان را نميشناختم و از او انتظار يا مطالبه خاصي نداشتم، اما رقبايش را خوب ميشناختم. ميدانستم كه با حضور هر يك از آنها، آرامش نسبي از ميان ميرود و فضا به نفع افراطيها دوقطبي ميشود. اين در حالي است كه همه ما براي كار كردن، زندگي كردن و برنامهريزي نيازمند آرامش هستيم. بسياري از دوستانم در مرحله دوم هم راي ندادند. فقط هم دوستان من نبودند، طبق آمار رسمي60 درصد جامعه در دوره اول و 50 درصد در دور دوم بودند. حق دارند، حتما خيلي ناراحت و عصباني هستند. من هم سعي نكردم آنها را به راي دادن ترغيب كنم، چون اولا چنانكه گفتم، سياستمدار نيستم و نميدانم از هندوانه سربسته پزشكيان چي در ميآيد و ثانيا نميخواهم پس فردا كه هر اتفاقي افتاد، مورد اين شماتت قرار بگيرم كه تو گفتي برو راي بده. اما ميدانم براي آنها هم بهتر شد. حالا در سايه آرامش نسبي فراهم آمده، ميتوانند بهتر فكر و برنامهريزي كنند. اگر موانع بيروني و داخلي دست بردارند و آنها هم به عقلانيت و آرامش بينديشند. با اميد.