يادداشتي بر نمايش «آرت» به كارگرداني عليرضا كوشكجلالي
هنر تعامل
آريو راقب كياني
امروزه انواع تستهاي شخصيتشناسي وجود دارد كه با انجام و استفاده از آنها ميتوان به شناختي بهتر از خويش و افراد پيراموني نائل شد. اين شناخت كه غالبا و موكدا با انگارههاي روانشناسي همراه و همسو ميشود، كمك شاياني به بهتر شدن كيفيت و كميت معاشرت و تعامل افراد ميكند. از اين سو، بخشي از چيستي و چگونگي ارتباطگيري بين افراد به درك آنها از دست به اقدام زدن نفر مقابل در موقعيت مشابه برميگردد. بنابراين در كليت امر منجر به اصلاح رفتار و تعادل در كلام به صورت دوجانبه و چندجانبه بين افراد ميشود. در نظر گرفتن اين موضوع در نمايشنامههاي پست مدرن ياسمينا رضا، شكلي از مورد مطالعاتي به خود گرفته است.
نمايشنامههاي ياسمينا رضا، حامل برچسب دغدغه رويكردهاي انسان معاصر در اجتماع را دارد كه ظاهرا شخصيتهاي حاضر در آنها در موقعيتهاي بسيار ساده و پيش پا افتاده واقع شدهاند؛ اما مسلما در پس اين مينيمالگرايي در ديالوگنويسي ياسمينا رضا، جهاني از كنش و واكنشها و كشمكشهاي پيچيده و عميق در جهاني معناباخته نهفته است كه مخاطب و تماشاگران آثار او بايد دست به مكاشفه بزنند و با كمترين گفتار نمايشي كه از طرف نويسنده در اختيار دارد، بيشترين اكتساب زيرمتني را داشته باشد. البته كه در جهان كمينه شده نويسنده، چه از نظر گفتاري و چه از نظر توصيف صحنهاي، اشيا كاركرد دكوراتيو صرف ندارند و با توجه به سويههاي رفتاري مصرفزدگي كاراكترهاي دنياي نمايشي اين نمايشنامهنويس فرانسوي از حالت ابژه بودن به وضعيت سوژه شدن نقل مكان ميكنند.
نمايشنامه «هنر» يا «آرت» كه اين روزها توسط عليرضا كوشكجلالي كارگرداني شده و روي صحنه رفته است نيز از اين قاعده مستثني نيست. نمايشي كه بهطور خاص، كنايه و تلنگر به كالايي شدن فرهنگ و شيءشدگي آدميزاد در پس و زير سايه آن ميزند.
اما آن چيزي كه نمايش «آرت» را حايز اهميت كرده، واكاوي و مداقه شخصيتها در مورد نهاد خويشتن آنهاست. چه آن زمان كه در حال حديث نفس و مونولوگگويي در مقابل مخاطبان هستند و چه وقتي كه به ديالوگ با كاراكترهاي ديگر به عنوان دوستان مشغولند. البته كه كارگردان اثر، اين فاصلهگذاري برشتي را در اجرا رعايت كرده است تا مخاطب از دو منظر يعني اعمال رفتار شخصيت هم در خلوت و هم در جمع، همراه با سير و روند زندگي اين كاراكترها در طول نمايش باشد. شخصيتهايي كه عملا نميتوانند نسبت به دوگانگي افعال خود در همكنشهايشان با ديگران توجيه و توضيحي مستدل بيابند و دست آخر ناچارند دست به اعمال غيرمتمدنانه بزنند و مجبور ميشوند دست به انتحار خويشتن با يگانگي فعل و انفعالاتي بر سر استيصال از تنهايي در برابر جهاني شدن بزنند.
شخصيتهاي اين نمايش رئاليستي يعني شخصيت مارك (با بازي سام كبودوند) كه رويكردي كلاسيك به آثار هنري دارد، شخصيت جورج (با بازي آرمين رحيميان) كه زاويه ديد مدرن به نقاشي دارد و شخصيت ايوان (با بازي محمد صديقيمهر) كه نظرگاه بينابين نسبت به تمامي مقولات دارد، در حال گفتمان (Discourse) در خصوص تابلو نقاشي خريداري شده توسط كاراكتر جورج هستند و به مرور اين گفتمان رنگ و بوي ضدگفتمان به خود ميگيرد. جايي كه اين نمايش كميك، از تراژيكترين واقعيت بشري رونمايي ميكند و آن چيزي نيست جز تقابل و رويارويي تعصبات ذهني و كرداري افراد! بايد در نظر داشت كه تحليل اين گفتمان تز، آنتيتز و سنتزگونه اين سه شخصيت كه به مرور ديالكتيكي در ضديت مثلث گونه همديگر پديدار ميسازد، بايد در شخصيتشناسي اين سه كاراكتر دريافت كرد كه ديگر حتي وجود برندها در عرصه هنر و نامهايي چون آنتريوس به عنوان نقاش اين تابلو سفيد و وجود گالريهاي بزرگ نيز جلودار آن نيست. پردازش شخصيتپردازي صحيح اين نمايش، با شخصيت مارك كه شخصيتي قرمز است با خصوصياتي چون عقلگرايي مطلق، انگيزههاي رهبري موقعيت و قدرت در كلام، محق بودن در همه ابعاد و انتظار مورد احترام واقع شدن در همه لحظات و با شخصيت جورج كه تداعيگر شخصيت سبز است با ويژگيهايي چون خوشمشرب بودن، خونسرد بودن و در عين حال صبور بودن و شخصيت ايوان كه متبادركننده شخصيت آبي با مختصاتي چون بروز صميمت در همه لحظات و ثانيهها، خوب به نظر آمدن از منظر ديگران و احساساتي بودن است، به اوج ميرسد. از سوي ديگر در كشمكشهاي اين سه كاراكتر كه ضددموكراتيك شده است، كاناپه، ميز كانتر و ميز تختي در جهان تماما سفيد شده اين سه كاراكتر به ترتيب رنگهاي قرمز، آبي و سبز به خود دارند و نشانه و مكاني مامن است براي هر يك از آنها با توجه به خلق و خوي منحصرشان. بايد اذعان داشت كه به كارگيري ويديو پروجكشن در اين نمايش با پخش تصاويري از تظاهرات جليقه زردها، اشاراتي به تغيير جهت مسير اعتراض و مباحثات در صورت عدم چارهجويي مسالمتآميز و صلحآميز دارد كه هر قدر اين سه كاراكتر به بلع زيتون به عنوان نمادي از صلح و مقاومت مبادرت ورزند، در نهايت اين هنر تعامل دوجانبه است كه حرف اول و آخر را ميزند.