ارسطو کارکرد هنر را در وجه فردی و درونی آن میجوید و بدین ترتیب آن را وسیله پالایش و تطهیر قلمداد کرده و با واژه «کاتارسیس» تعریف میکند. ارسطو در فصل شش بوطیقا در تعریف تراژدی میگوید که تراژدی از طریق برانگیختن شفقت و ترس مخاطب، موجب کاتارسیس میشود. در واقع میتوان گفت که تراژدی باعث میشود مخاطب با قهرمان داستان که دچار مصائب بیشماری است، همدردی کند و ازاینرو احساس شفقت و ترس را بهگونهای متفاوت تجربه نماید. ارسطو در کتاب سیاست نیز از یک نوع تجربه مذهبی و شوریدهساز نواهای روحانی در موسیقی سخن میگوید که منجر به یک نوع کاتارسیس بهمثابه درمان روانی میشود. ازنظر ارسطو در کاتارسیس موسیقایی، موسیقی ازطریق برانگیختن برخی از عواطف ما، کاتارسیس از همان عواطف را در ما ایجاد میکند.
هنر درمانی
در دوران معاصر، یکی از برداشتهایی که میتوان از نظریه کاتارسیس ارسطو داشت، مشاهده تغییر در ساختار روانی افراد در مرحله درمان است. گودمن این رویکرد را اینگونه مطرح میکند که ارسطو میگوید تراژدی روح انسان را از عواطف منفی سرکوب شده و پنهان تصفیه میکند و بهعبارتدیگر میزان معینی از ویروس کشته شده را به روح انسان تزریق میکند تا جلوی تهاجم بیماری اصلی را بگیرد و یا آن را ضعیف کند. معمولا هنردرمانی را با تخلیه و پالایش روانی یا بهاصطلاح کاتارسیس میشناسند و آن فرآیندی است که ضمن ابراز و برونریزی احساسات، بهسازی و بازسازی آن را به همراه دارد. در واقع تعارضات و مشکلات و هیجانهای بیمار بهگونهای سازنده، تصفیه و بازیافت میشوند و مکانیزمهای مفیدتر و درک سالمتری پیدا میشود. چنین وصفی بخشی از فرآیند روان تحلیلی است که در هنردرمانی اتفاق میافتد. در هنردرمانی تکنیکها و روشهایی وجود دارد که فرد را با شیوههای مختلف برای مقابله و رویارویی با مشکلات توانا میکند.
بیان احساسات یا تخلیه آن وجه ابتدایی و اولیه هنردرمانی است که در این مرحله برونریزی بهراحتی صورت میگیرد. مهمترین هدف هنردرمانی کمک به اداره بیشتر رفتار و بهکارگیری انگیزههای مثبت و خلاق فردی است. هنردرمانی به مفهوم واقعی میتواند وجوه مختلف ذهنی مانند احساس، تفکر، شهود و ارتباط را در بیمار برانگیزد و پارههای جداشده احساس و ذهن را فعال کند. دنیای درون ما و روابطمان با دیگران، بهوسیله احساسات و فرآیندهای ذهنیای کنترل میشوند که ما تا حد زیادی از ماهیت آنها بیاطلاع هستیم. بهعبارتدیگر، خواستهها، ترسها، آسیبها و محرومیتهایی که مراجع در روابط خود با افراد مختلف در زندگی تجربه کرده است. گرچه از نظر سازوکار و فرآیند متفاوت است، اعتقاد بر این است که این تجارب گذشته، چه خوب و چه بد، درونی شدهاند.
سایکودرام
از آنجا که این تجارب درونی ناخوشایند، غیرقابلقبول و ترسناک بودند، از هوشیاری دورنگه داشته میشدند (سرکوب میشدند) ولی به صورت فعال و موثر در ناهوشیار باقی میماندند. هنردرمانی معمولا با دسترسی به این دنیای درونی ناشناخته یا پذیرفته نشده و راههایی که روابط دنیای بیرونی را تحتتاثیر قرار میدهد، سروکار دارد. یکی از انواع هنردرمانی سایکودرام است. دکتر ژاکوب لوی مورنو سایکودرام را علم کشف حقیقت نامید و موضوع آن را چنین تعریف کرد: تأتر درمانی نوعی کاوش علمی جهت دریافت حقیقت از طریق شیوههای نمایشی است. انسان در تأتردرمانی، مدام در حال آفریدن و فرافکنی دنیای درون خود به دنیای بیرونی است و جهان او از مواجهه این دو دنیا ساخته میشود. تأتردرمانی میکوشد تا با واردکردن تماشاگر به فضای نمایشی، بهطور مستقیم بر احساس و روان او تاثیر بگذارد و درمانی تقریبا مشابه با آنچه را در تراژدی از طریق کاتارسیس باعث میشود، نتیجه دهد.
تحریک حافظه عاطفی و رساندن تماشاگر به سطحی بالاتر از آگاهی و شعور شاید مهمترین دستاورد مشترک تراژدی و تأتردرمانی با محوریت تاثیر روانی نمایش باشد. روش مشترک تراژدی و روانپالایی حاصل از تأتردرمانی، برانگیختن احساسات و هیجانات مخاطب است که باعث برونریزی آنها شده و نوعی درمان را سبب میگردد. این برونریزی در هر دو شیوه نمایشی به یک صورت انجام میگیرد. در تراژدی قهرمان داستان آن را به وجود میآورد و در تأتردرمانی خود مخاطب یا کمککنندهای این فرآیند را به وجود میآورند. در واقع همانطور که مفسران فن شعر گفتهاند؛ عناصری که کاتارسیس باعث پالایش روح از آنها میشود، پس از پایان یک تراژدی از تماشاگر برون ریخته میشوند و نتیجه آن تطهیر و تزکیه مخاطب است. در تأتردرمانی هدف آن است که با تعادل بین عقل و احساس، عملکردی سالم نتیجه شود و این دقیقا همان حد وسط و تعادلی است که ارسطو به عنوان یک نتیجه مهم در تراژدی از آن یاد میکند. مورا معتقد است که برای حفظ زیباشناختی یک نمایش، باید اختلال روانی را با عنصر مخالف خود هماهنگ کرد تا وضعیت متعادل و سالم ذهنی برقرار شود و بیمار با استفاده از اصل همانندسازی بتواند حرف خود را بزند.
موسیقی درمانی
یکی دیگر از شاخههای هنردرمانی، موسیقیدرمانی است. کاربرد موسیقی در شفابخشی بیماران، ریشههای کهن و تاریخی دارد و در همه فرهنگها و تمدنهای باستانی، بهگونهای بهکاررفته است. از نظر روششناختی، موسیقیدرمانی به عنوان یک مداخله تجویزی و سازمانیافته که با بهرهگیری از ابزار موسیقی برای اهداف درمانی به کار میرود، تعریـف میشـود. امروزه تکنیکهای درمانی بر مبنای اثرات عصبشـناختی و روانشناختی موسـیقی شکلگرفته است؛ در این تکنیکها اهمیت و اثر موسـیقی در درمان و تغییر خلق و احساسات به خاطر اثری هست که موسیقی در حافظه و هیجانات وابسـته به سیستم مغزی میگذارد. تاثیر روان پویایی موسیقیدرمانی براساس اثر موسیقی در عبور از سانسور کلامی و رسیدن به قسمتهای عمیقتر روان شخص و کمک به آسانتر کردن اظهارات و ارتباطات غیرلفظی و تقویت نیروی خود بنا شده است. انواع فعالیتهای موسیقی شامل بداههنوازی و دروس انفرادی موسیقی بهطور موثر در این قالب استفاده شده است. از تکنیکهای موسیقیدرمانی برای برونریزی و هدایت مسائل ناخودآگاه استفاده میشود.
نقاشی درمانی
نوع دیگر هنردرمانی نقاشیدرمانی است.نقاشیدرمانی ارائه فرصتهایی به فرد است تا از طریق رنگها و خطوط، احساسات، عواطف و نیازها و حتی دانستههای خود را به نحویکه مایل است آزادانه بیان کند. از نقاشی و درکل هنرهای تجسمی به عنوان ابزاری برای برونفکنی، تخلیه هیجانی، ارائه افکار و نشاندادن احساسات، تعارضات و تمایلات درونی استفاده میشود. نقاشیها و طراحیها، قدرت شگفتانگیزی برای ایجاد احساسات و نفوذ دارند. در نقاشی احساسات درونی با واقعیت بیرونی ترکیب میشوند و قادرند در تغییر خود و یا دنیای اطراف فرد را یاری دهند. نقاشی مبتنـی بـر بیـان غیرمسـتقیم افـکار و احساسـات در یـک فرآیند هنری اسـت. نقاشـی بـه افـراد کمک میکنـد تا با احساسـات خـود کنـار بیایند و از طریـق فرافکنـی زندگـی درونـی خـود، شـخصیتی پویـا ایجـاد کنند. در نقاشی درمانی، بیـان خودبهخـودی بـدون قضاوت بـه افـراد این امکان را میدهد کـه افـکار و احساسات سرکوب شـده خـود را آزادانه و بـدون تهدیـد هیـچ واکنـش نامطلوبـی بیـان کننـد. راهکارهایی که توسط هنر درمانگران توسعهیافته است، تا حد زیادی مبتنی بر این عقیده است که از طریق ساخت تصاویر و اشیا و در خلال روابط بین هنر درمانگر و مراجع، ممکن است که تعارضات و احساسات سرکوب شده، بیان شوند. با تسهیل ظهور تجارب درونی در فضای امنی که هنر درمانگر ایجاد میکند، مراجع فرصت افزایش خود ادراکی را پیدا میکند و از طریق برونیسازی تجربیات درون، از آنها دور شده و امکان تفکر مجدد بر آنها و تغییرشان میسر میشود. همانطور که گفته شد هنردرمانی با استفاده از شیوههای مختلف هنری میتواند باعث بروز فرآیندی گردد که ضمن آن ابراز و برونریزی احساسات، بهسازی و بازسازی را به همراه آورد و این فرآیند همان کاتارسیس است که به کمک درمان آمده و موجبات بهبودی را فراهم خواهد کرد.
منابع:
1- ادواردز، دیوید.1394.هنردرمانی خلاق: نظریه و کاربست در رواندرمانی هنری. دهنوی، سعید.تهران.نشر قطره
2- براون، دانیل. ۱۳۸۴.هنردرمانی. مترجم وهابی، مهدی. تهران. جیحون
3- پلویی، محمد. 1385. فرانگرشی در مکاتب موسیقی درمانی. فصلنامه تازههای رواندرمانی. سال یازدهم. 41 و 42. صص 27-42
4- حسینزاده سلماسی، کتایون؛ نصیری، مهدی. ۱۳۹۲. تطور ماهیت کاتارسیس در دورههای هنری. فصلنامه تخصصی تئاتر. ۵۴ و ۵۵. صص ۵۰-۷۶
5- دهناد، ندا؛ ظفرمند، سیدجواد. 1396. ابعاد موسیقی درمانی در علم موسیقی کهن ایرانی-اسلامی. 22. صص 23-34
6- زاده محمدی، علی.1388.هنردرمانی: مقدمهای بر هنردرمانی ویژه گروهها.تهران. نشر قطره
7- صالحی امیری، سیدرضا؛ جلالی، محمد مهدی. 1390. بررسی تأثیر موسیقی بر سلامت جسم و روان براساس مدل فازی. فصلنامه راهبرد اجتماعی فرهنگی. 1. صص 77-102
8- مجاور، شیرین؛ ساختمانی، فاطمه؛ محمدی، عاطفه. ۱۴۰۱. اثربخشی نقاشی درمانی بر اضطراب و اختلال نافرمانی مقابلهای در کودکان با کمتوانی ذهنی. تعلیم و تربیت استثنایی. ۱۶۸. صص ۹-۲۰
9- محمدی وکیل، مینا. 1396. رابطه هنر و اخلاق در فلسفه ارسطو. نشریه فلسفه. (1) 45. صص 75-93
10- مصطفوی، شمسالملوک. 1393. زایش اخلاق از دل تراژدی، دفاع از تفسیر اخلاقی کاتارسیس ارسطویی. نمایش. 182 . صص 35-38
11- معطوفی، مژگان. 1390. کاتارسیس درمانگر یا پالاینده؟ ماهیت کاتارسیس در روان درمانی و تأتر خشونت. نمایش. 143. صص94-95
12- نوروزی، آی سان. 1391. کاتارسیس، چگونه در درام کاربرد پیدا میکند: ظاهر مالیخولیایی برای درمان مالیخولیا. نمایش. 152. صص 106-111
13- هاشمی، محمد؛ مازیار، امیر. 1401. جنبههای اخلاقی کاتارسیس تراژیک در پیوند با کاتارسیس موسیقایی نزد ارسطو. دو فصلنامه علمی-پژوهشی دانشگاه هنر . 30 . صص27-43
14- Aguilar, B. A. (2017) . The efficacy of art therapy in pediatric oncology patients: an integrative literature review. Journal of pediatric nursing, 36, 173-178.