• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5819 -
  • ۱۴۰۳ پنج شنبه ۴ مرداد

گاهي به قبرها هم نگاه كن

اسدالله امرايي

مجموعه داستان «گاهي به قبرها هم نگاه كن » به قلم عباس عظيمي، از نويسندگان برگزيده پنجم دوره چهارم و برگزيده‌ نهم بخش برنده‌ برندگان دوره‌ پنجم جايزه ارغوان در نشر چشمه منتشر شده است. عباس عظيمي، نويسنده‌ افغانستاني مقيم و ساكن شهر اراك است. «گاهي به قبرها هم نگاه كن»، اولين مجموعه داستان اوست، از آن دست اولين‌ها كه مثل مواجهه با ترسي نازيسته غريزي و هول‌انگيز و تكان‌دهنده است.اين مجموعه هفت داستان را در برمي‌گيرد كه نويسنده نام يكي از داستان‌ها را به عنوان اسم كتاب انتخاب كرده. شش داستان ديگر عبارتند از ترس خوردن، زِكريا به كسر ز و سكون كاف، عطا اينجا بود، من ماهي‌ها را نگاه مي‌كنم، خانه و ايوب رفيق.
عظيمي در اين كتاب به رغم غالب هم‌نسلانش، در بند مايه‌هاي زادبوم نمانده است. وقتي او از آوارگي، ترس، انتظار، تنهايي، جنگ، دلتنگي و مرگ قصه مي‌سازد، مخاطبي جهان وطن را تصور مي‌كند و براي او مي‌نويسد. در اين كتاب، ما از درون با آدم‌ها مواجه مي‌شويم و صداي ذهن‌شان را مثل كهنه‌رفيقي هم‌دل مي‌شنويم. نخ پيوند اين داستان‌ها همين «مواجهه» است. شخصيت‌هاي اين كتاب همگي افغانستاني هستند. بيشتر مهاجر و عده‌اي هم مقيم وطن. با آنكه نويسنده چهره‌هايي آشنا و با كرات تصوير شده را انتخاب كرده، اما هرگز روايتي تكراري و كليشه‌اي نساخته است. كارگران مهاجر، پناهنده‌هاي آواره و رنج‌ديدگان اسير در وطن؛ شخصيت‌هاي فلزي اين داستان‌ها از اين جنس هستند، اما آلياژهاي ديگري هم دارند و همين چهره‌هايي سراسر انساني از ايشان ساخته است. عباس عظيمي، راوي موقعيت‌هاي سهل و ممتنع است، گزارشگر يك روان زخم كهنه. شايد بتوان به تعبيري ديگر، اين مجموعه را «موقعيت هول» ناميد.«كنار جاده دو پسربچه از لاشه سوخته يك تانك روسي بالا رفته بودند و مي‌خواستند مرغ‌ مينايي را كه روي لوله تانك نشسته بود بگيرند. ماشين كه رد شد، بچه‌ها دست تكان دادند و مرغ مينا پريد. آن طرف‌تر، پيرمردي چمباتمه زده بود وسط خاك‌ها و سنگ‌ها و كنارش سگي سياه و سفيد دراز كشيده بود. خانه‌اي هم بود. جلوی خانه لباس‌هاي آويزان از طناب توي هوا تكان مي‌خوردند.
پيرزن گفت: « اگر دختر لالايت را براي زِكريا نمي‌گرفتيم، زكريا هيچ كجا نمي‌رفت.» 
پيرمرد گفت: « نمي‌شد كه مجرد بماند، دختر لالايم نبود كدام نفر ديگر. باز پيسه كه لازمش مي‌شد. اين زمين كه همان رقم خشك مي‌ماند، تفاوت نمي‌كند. بايد كدام وقت از پشت كار مي‌رفت.» نويسندگان افغانستاني در اين سال‌ها هم در ايران خوش درخشيده‌اند و هم خارج از ايران آثارشان منتشر شده و جوايز متعددي نصيب آنها شده. آصف سلطان‌زاده محمدحسين حسيني، بتول حيدري، خالد حسيني، جميل جان كوچي و عتيق رحيمي و... برخي از آنها آثارشان به فارسي ترجمه شده و برخي هم اساسا به فارسي منتشر شده.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون