روزگار درشتي و ناهمواري
نيوشا طبيبي
سفرنامهنويسي، يكي از مهمترين قالبهاي ادبي فارسي در كنار حكمتنامهها و سياستنامهها محسوب ميشود. سفرنامهنويس، پا به راه ميگذاشت و لحظهلحظه سفر را «زندگي» ميكرد، در شهرها و روستاها و بين عشاير و مردم واقعي روزگاري را به سر ميآورد و به اين صورت گزارش او از سفر، حاوي اطلاعات عميقي برخاسته از تجربه عيني زيستن در ميان مردم و در اقليمي خاص بود. خواندن سفرنامهها حكمتآموز و مايه آشنايي مردمان آن روز با ديگر آدمها و اقليمها و سرزمينها بود. اگر پديدههايي به چشم سفرنامهنويس عجيب و غريب ميآمد، آن را هم با طول و تفصيل و براساس شنيدههاي مردم همان ناحيه گزارش ميكرد. سفرنامهنويسي به آن صورتي كه امروز رايج شده، مثل ديگر پديدهها، امري سرسري، درشت، سطحي و پر از لفاظيهاي اغراقآميز و تجربههاي ناكرده است. نويسندگان اين سفرنامهها اغلب متعلق به گونهاي خاص هستند كه در هر محفل و مجلسي حضور دارند يا مشغول رونمايي از كتاب دوستانشان و سخنراني در مورد آن هستند يا در شبكههاي اجتماعي «لايو» دارند يا در پلتفرمها طرف گفتوگو و مصاحبه قرار ميگيرند يا مجري مراسم شبهفرهنگياي ميشوند كه فراوان در حال برگزاري هستند. متونشان حاصل بيذوقي، ادبياتشان كج و معوج و شلخته و اطوارشان شبهروشنفكرانه و پر از افاده است. عجبا كه مدتهاست در ميان گروهي مرجعيت دارند و در هر موضوعي مورد پرسش قرار ميگيرند و حضرتشان البته به جاي نميدانم اباطيل را به هم ميبافد تا دانشمند همهچيزدان جلوه كند.
اينگونه البته كه منحصر به نويسنده و روزنامهنگار جماعت نيست. از آنان در ميان فيلمسازان و نقاشان و فعالان عرصههاي ديگر هم ديده ميشود. افرادي كه بويي از ظرافت و لطافت هنرمندانه نبردهاند، تعمقي در هيچ چيز نداشتهاند، افكارشان و نوشتههايشان پر از خودنمايي و اشارات و ارجاعات به منابع خارجي و نويسندگان غيرايراني است. ارجاعاتي كه ممكن است از ريشه جعلي و غيرواقعي باشند. نتيجه اين همه بيسليقگي و شلختگي در عرصه فرهنگ و هنر ميشود سينمايي كه سال به سال كيفيت آثارش دچار تنزل شده. جزييات و ظرافت و نازكبيني و ژرفانديشي و خلق زيبايي كه مايه و پايه هنر و به ويژه هنر ايراني است، ديگر در آثار منتشر شده كمتر ديده ميشود. به همين ترتيب سليقه ما مردم، دچار دگرگوني ميشود و اندكاندك زشتيها عادي ميشوند و ناسزا و ناهمواري و درشتي به صورت رويه معمول زندگي و فرهنگ و هنر در ميآيند. به همين ترتيب هنر پر از جزييات ديگر خريداري پيدا نميكند و جايگزين آواز متعالي سنتي ايراني ميشود موسيقي آقاي فلان در تخت جمشيد با كلي منت و تبليغ.
به همين شيوه است كه جلوي چشم نسل ما «هنر خوار شد» و ما به عينه آن را ديديم. از سينمايي انساني و آراسته به ادب و دغدغههاي اخلاقي و پرسشهاي فلسفي رسيديم به هزارپا و مطرب و فروشهاي چند ده ميلياردي. فروش همين فيلمها را هم يكي از تهيهكنندگان اين آثار به مقدسات و خداوند گره ميزند و ميگويد: «فروش بالاي اينها خواست خداوند براي بزرگ داشتن سازندگان آنهاست...».
روزگاري است كه آنچه بايد در اين شرايط نه چندان هموار، روشنكننده ذهن و نرمكننده خوي و رفتار مردم باشد، به عكس عمل ميكند، بازار تعيينكننده همه چيز است و «انترتينمنت» حرف اول را ميزند. همين جاست كه از آدمهايي كه روزگاري در كارخود موفق و مودب و محترم بودند، سلبريتيهاي گشودهدهاني ميسازد كه براي خود شأنيت و مرجعيتي قائل هستند و از كار اصلياشان دست كشيدهاند و شب و روز به شرح مناقب و صفات حميده خود در گفتوگوهاي پلتفرمي و لايوهاي اينستاگرامي مشغولند. اگر روزگاري فلان فرزند فلان شخصيت علمي داستانهايي ميگفت و البته ضرري هم براي كسي نداشت و مايه سرگرمي و گاهي مطايبهاي بود، امروز شرح صفات نداشته و قهرمانسازيهاي شبهسلبريتيهاي ما از پدر و مادر و خودشان ذيل فضاي تجاري و اقتصاد «Entertainment» تعريف ميشود و محاسبه و قيمت مصوب البته نانوشته دارد! در اين ميان قدر آدمهاي واقعي كه كارهاي مهم و ماندگاري كردهاند در زمانه خود شناخته نميشود اگر چه كار و اثر ماندگار عاقبت راه خود را در دل مردمان پاكسرشت جستوجوگر ايران باز خواهد كرد.