نگاهی به نمایش «شالهنگ» به کارگردانی بابک قادری
در اسارت نقاب
سارا کریمان
شالهنگ در لغت به معنای گروگان است که این روزها کمتر بهکار میرود و لغتی ناآشنا است. تماشای این نمایش از کنه معنای آن آشناییزدایی میکند و درکی حسی به وجود میآورد که شاید سایر عناوین و لغات معادل آن، یارای بازنمایی این مفهوم را نباشند. نمایش «شالهنگ» بسیار کمهزینه و بدون دکور و صحنهآرایی عجیب و جلوهساز بهروی صحنه رفته که مخاطب را تا پایان همراه خود میکند و با افشای رازی در خط روایی داستان بیننده غافلگیر میشود. داستان شالهنگ از یک شادی و وحدت محض آغاز میشود و به یک فروپاشی تلخ خاتمه مییابد. شخصیتها بزک کرده، پایکوبان عازم جشن ازدواج میشوند. برای دامادی آشفته و مردد و تمام قصه در ساعت عزیمت چهار زوج که از خویشان داماد هستند روایت میشود. روایتهایی که هر کدام بیشمار ما بهازاء بیرونی دارد. صورت و شمایل بزک شده برای رفتن به جشن موکد نقابهایی است که هر کدام از شخصیتها بر چهره دارند. زوجهایی که در اسارت نقابهایشان، یکدیگر را گروگان گرفتهاند، در شالهنگ به ناگفتههای روابط زناشویی معیوب میپردازند. روابطی که به تار مویی بند است. کاسههای لبریز از صبری که به آنی میافتد و میشکند و ویران میشود. موقعیتهایی که سالها با دندان بر جگر گذاشتن کِش آمده، چه بسیار کنار هم بودنها که با تحمل کردن مترادف است. در این نمایش شاهد کمترین تحرک توسط بازیگران هستیم و اغلب در طول نمایش روی صندلی یا موقعیت مشخصی ایستادهاند و دیالوگهایی که نسبتا با ریتمی تند بین افراد رد و بدل میشود، شالوده اصلی این نمایش است. نویسنده (آرزو خانجانی) با لحنی طنزآمیز و اغراق در رفتارها و خصیصههای شخصیتها بر تاثیرگذاری و کشش داستانی اثر افزوده است. چنانچه تلخترین حقایق هنگام افشا و رازگشایی به طعم طنز آمیخته میشود. شالهنگ با چهار زوج و یک مرد در آستانه ازدواج خوانشی بیسانسور و چشمپوشی از حقیقتی اجتماعی دارد. بحرانی که بسیاری با آن دست و پنجه نرم میکنند و بنا بر مصالح فردی یا حفظ ظاهر، روی گندابی متعفن سرپوش میگذارند. شالهنگ با انتخاب این نام به نوعی بر مساله مصلحتاندیشی در روابط و نوعی معامله در ازای سکوت و حفظ ظاهر تاکید میکند، روابطی که زوجین گویی یکدیگر را به گروگان گرفتهاند که به محض یافتن روزنهای در پِی خلاصی هستند. نمایش به گونهای روایت و توسط بابک قادری کارگردانی شده است که شما با لبی خندان سالن را ترک میکنید و سپس در ذهن شما گزارهای یادآور میشود که به راستی زندگی همین است و چقدر در اسارت نقابهایمان سال و ماه و عمری را تلف کردهایم. شخصیتها متنوع و دارای ویژگیهای منحصر به خویش هستند و این گواه ضربالمثل «مشت نمونه خروار است» طیفی از نویسنده تا دلال و... درگیر روابط عاطفی و جنسی معیوب هستند. چیزی که نه خود فرد میخواهد بپذیرد و نه دیگری پرده از رازش بیفکند.