• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5838 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۸ مرداد

برگی از خاطرات از همایون کاتوزیان

گفت‌وگو با ‌ اللهیار صالح، نماینده مجلس بیستم

صالح اگر نگویم بهترین چهره دست‌کم یکی از بهترین چهره‌های حزب ایران و جبهه ملی دوم بود و در این ارتباط نام او و دکتر کریم سنجابی غالبا با هم برده می‌شد انگار که هر دو مشترکا رهبر حزب ایران بودند -اگرچه او دست آخر رهبر جبهه ملی دوم شد. جبهه ملی دوم در تابستان ۱۳۳۹ در نشستی در منزل صالح- ولی در غیاب او که در کاشان مشغول فعالیت انتخاباتی بود- تشکیل شد. این کار را بدون موافقت قبلی او کردند و مدتی از دوستان رنجیده خاطر شد ولی در هر حال امضاي او در اعلامیه تشکیل آن جبهه نبود اگرچه چندین ماه بعد به آن پیوست.
در آن انتخابات تابستانی صالح تنها فرد ملی بود که -از موطنش کاشان که نماینده طبیعی آن بود- انتخاب شد. چون گذشته از آنکه سیاستمداری مجرب و بنام بود و ازجمله وزارت دادگستری و کشور و نمایندگی مجلس شانزدهم علاوه بر سفارت امریکا را در کارنامه خود داشت هم امریکایی‌ها او را مردی محترم و صالح می‌دانستند و هم شاه شخصا از او بدش نمی‌آمد. اما شاه که نگران انتقاد‌های دولت کندی از دیکتاتوری و فساد در ایران بود آن انتخابات فرمایشی را در نیمه راه برهم زد و دکتر اقبال نخست‌وزیر مطیع خود را به عنوان مسوول انتخابات ساختگی عزل کرد. 
من گاهی روزهای جمعه به منزل صالح -واقع در خیابان فخر رازی روبه‌روی دانشگاه تهران- می‌رفتم که معمولا کسان دیگری هم اعم از فعالان سیاسی و دانشجویی می‌آمدند و یک روز جمعه که تازه به دانشکده پزشکی رفته بودم یک دانشجو در منزل صالح برخاست و گفت «آیا راست است که جناب صالح با شاه ملاقات کرده است؟» این شخص مانند بسیاری از هموطنان ما در نجس و پاکی سیاسی تعصب داشت و معتقد بود که انسان در اثر ملاقات با مخالف خود آلوده می‌شود بلکه حتی خیانت می‌کند. صالح با لحن نسبتا اعتراض‌آمیزی گفت بله درست است. وقتی که من نماینده کاشان شدم شاه مرا به ملاقات دعوت کرد و من هم پذیرفتم. من در مجلس شانزدهم نماینده مجلس بودم و به قانون اساسی و سلطنت شاه قسم خورده‌ام، ولی کاملا پیدا بود که از این سوال نیشدار ناراحت شده است. 
این گذشت و انتخابات مجلس بیستم را تجدید کردند و جبهه ملی دوم صرفا برای اینکه نتوانست حتی پانزده نامزد برای انتخابات تهران معرفی کند -چون از سی و شش عضو شورای عالی آن بیشترشان می‌خواستند از تهران نامزد شوند و قهر و قهرکشی شده بود- کل انتخابات را تحریم کرد. اما صالح که هنوز عضو آن جبهه نبود به‌حق از کاشان نامزد و انتخاب شد و درنتیجه نجس و پاکی‌ها شایع کردند که صالح «سازش» کرده است و این خودمانیم در میان انبوه عقب‌ماندگان سیاسی یکی از بدترین تهمت‌هاست و صالح سخت آزرده خاطر شد. 
بعد از افتتاح تشریفاتی مجلس -که خاطرات خود از آن را در مقاله «تظاهرات در مسیر» در کتاب خاطراتم آورده‌ام 
-روز رسیدگی به اعتبارنامه‌ها فرا رسید. در آن روز رسم این بود که نمایندگان منتخب حاضر می‌شدند. ريیس سنی انتخاب می‌شد و نام یک یک منتخبان را می‌برد و هر یک از آنها می‌توانست به اعتبارنامه نماینده دیگری به این عنوان که انتخابات در حوزه او دست‌خوش فساد بوده است، اعتراض کند. پس از آن جلسه تعطیل می‌شد و بحث و سخنرانی و رای‌گیری درباره اعتبارنامه‌هايی که با آن مخالفت شده بود به جلسه بعدی موکول می‌شد.
شب پیش از جلسه رسمی اول در حدود ساعت هشت و نیم خلیل ملکی به من تلفن زد و گفت من الان به آقای صالح تلفن زدم و برنامه او را برای جلسه فردای مجلس پرسیدم و او گفت که به من تهمت سازشکاری زده‌اند و من به مجلس نخواهم رفت. ملکی که طاقت فحش و تهمت خوردن خودش حد و اندازه نداشت گفت گفتم آقای صالح شما تقریبا تنها فرد صالح این مجلسید و چشم‌ها همه به شماست. غلط کرده‌اند تهمت زده‌اند. توجه نکنید. گفت نه دیگر من تصمیمم را گرفته‌ام. 
ملکی که خودش نسبت به فعالان جوان حساسیت داشت گفت آقای کاتوزیان، صالح شما را می‌شناسد و دوست‌تان دارد. شما به دیدن او بروید و بگويید که جوانانی مانند شما پشت او هستند و تشویقش کنید که فردا در جلسه مجلس شرکت کند. من بلافاصله به منزل صالح تلفن زدم و سلام کردم و گفتم قربان بنده با شما عرایضی دارم و اجازه می‌خواهم خدمت برسم. صالح با مهربانی پاسخ داد که امشب که دیر است فردا بیایید منزل. گفتم قربان عرایض بنده فوری است. گفت بسیار خوب فردا هفت صبح بیايید که با هم صبحانه بخوریم.
فردا سر ساعت هفت صبح زنگ منزل صالح را زدم. مستخدم در را باز کرد و مرا به اتاق ناهارخوری برد. دو، سه دقیقه بعد خود صالح وارد اتاق شد و سلام و احوالپرسی کرد. در این حال مستخدم با یک سینی وارد شد و یک دیس پر از «نان پا درازی» کاشی که چیزی بین نان قندی و شیرینی و بسیار خوشمزه است با نان و کره و چايی و بشقاب و کارد روی میز گذاشت. صالح گفت می‌بخشید آقای کاتوزیان این صبحانه معمول من است. گفتم قربان من عاشق نان پا درازی هستم که اولین‌بار در منزل خودتان در کاشان خوردم. 
از این در و آن در صحبت شد تا اینکه صالح گفت خب شما چه فرمایشی دارید که این‌قدر فوری است. گفتم قربان آمده‌ام که از شما خواهش کنم امروز به مجلس بروید. گفت آقای ملکی با شما صحبت کرده‌اند؟ گفتم بله و ما همه اصرار داریم که جنابعالی امروز به مجلس بروید و صدای ملت را برسانید. گفت‌وگو به طول انجامید تا بالاخره صالح گفت «خب من بروم در میان دویست تا دزد چه بگویم؟» گفتم قربان چنان‌که می‌دانید امروز جلسه اعتراض به اعتبارنامه‌هاست. تشریف ببرید و به اعتبارنامه جمال امامی نماینده اول تهران اعتراض کنید. آنگاه در جلسه بعدی که وقت سخنرانی برای اثبات اعتراض‌تان خواهید داشت فساد انتخابات را برملا سازید. این را که گفتم برادر کوچکش را که چند وقتی از کاشان آمده و مهمان او بود صدا زد و گفت نادر بگو اتومبیل را حاضر کنند می‌خواهم بروم مجلس.‌ 
نفسی به راحتي کشیدم و سخت تشکر کردم که گفت خیر من باید از شما تشکر کنم و تا دم در منزل مرا بدرقه کرد.
و اما بعد
صالح آن روز به مجلس رفت و با اعتبار نامه جمال اخوی - که تا آن زمان مرد نسبتا خوشنامی بود و درست به همین دلیل او را به عنوان نماینده اول از صندوق درآوره بودند‌- مخالفت کرد. چند روز بعد جلسه رسیدگی به اعتبارنامه‌ها تشکیل شد و ما از ساعت هفت صبح برای پشتیبانی از صالح -‌تا بداند که اگر در مجلس تنهاست در میان مردم تنها نیست‌- در میدان بهارستان اجتماع کرده و به سخنرانی و سر دادن شعار مشغول شدیم. شعار رایج «صالح ما پیروز است» بود که نپسندیدم و از بالای چهار پایه فریاد زدم «پیروز باد صالح» که خلایق همه فریاد کردند پیروز باد صالح. در حدود ظهر که مجلس تعطیل شد جمعیت به هزار و چند صد نفر رسیده بود .
نیم بعد ازظهر دروازه مجلس باز شد و یک فولکس واگن بیتل آبی که صالح در صندلی جلو آن نشسته بود و یک حزب ایرانی جوان به نام فریدون امیرابراهیمی پشت فرمان بود آهسته بیرون آمد. سرم را نزدیک به پنجره کردم و گفتم آقای امیرابراهیمی آهسته برانید. از بهارستان تا منزل صالح راه درازی نبود و می‌شد آن را پیاده در حدود نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه پیمود. به این ترتیب اتومبیل صالح که از مردمی که شعار می‌دادند احاطه شده بود آهسته به راه خود ادامه داد تا اینکه خیابان‌های کوتاه شاه‌آباد و استانبول و نادری را طی کردیم و در خیابان شاه دست راست داخل خیابان فخر رازی شدیم و به منزل صالح رسیدیم. در آن وقت تعدادمان به حدود دویست تا سیصد نفر کاهش یافته بود. 
صالح بلافاصله به درون خانه رفت و در بالکنی مشرف به فخر رازی ظاهر شد و درهمان حال اهل خانه با سینی های پا درازی بیرون آمدند و در میان جماعت گرداندند. صالح هم پس از تشکر و نطق کوتاهی به درون رفت و جمعیت پراکنده شد .او در مجلس نطق غرايی کرده و فساد انتخابات را به خوبی افشا کرده بود که در روزنامه‌های عصر تهران منتشر شد.
اما شاید فقط یکی، دو هفته بعد اعتصاب معلمان که منجر به کشته شدن یک معلم به دست پلیس گردید شاه را ناگزیر کرد که دکتر علی امینی را به‌رغم میل خودش به نخست‌وزیری فرا خواند و اوهم پذیرفت به این شرط که شاه مجلس را منحل کند.
باقی تاریخ است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون