ميراث فرهنگ ساساني در تمدن ايراني- اسلامي
محمدعلي غيبي
تمدن طلايي اسلام در قرون نخستين اسلامي، دورهاي باشكوه است كه توجه هر انسان هوشمندي را به خود جلب ميكند و مدام فكر آدمي را به اين مشغول ميكند كه چنين تمدني چگونه به وجود آمد و چرا از ميان رفت. در يادداشت حاضر سعي داشتهام از زاويه ديد جديدي به اين پرسشها، پاسخهايي را ارايه كنم.
در شرايطي كه پس از فروپاشي امپراتوري ساساني خلأ يك نظام قدرتمند اداري، ثبات سياسي و اجتماعي تمام قلمروي اسلام را تهديد ميكرد، ميراث ديوانسالاري ساساني اين تهديد را از ميان برد و وضعيت براي پيدايش تمدني جديد همچنان مساعد ماند. اين رسومات همچنان به عنوان يك آيين كشورداري در ميان تمام حكومتهاي بعدي از جمله عباسيان به بهترين وضعيت عمل كرد و علاقهاي به ترك آن ديده نشد و حتي در اندرزنامهها و سياستنامهها شاخ وبرگ بيشتري يافت، اما كمكم و با گذر زمان ميراث ساسانيان كمرنگتر شد. آلبويه نظام اقطاع را به عنوان بدعتي در اين ميراث گذارد.
در دوره سلجوقي، ديوان اعلي شامل ديوان انشا و طغرا، ديوان اشرافالممالك، ديوان استيفا و ديوان عرض و همچنين ساير ديوانها مثل ديوان اوقاف و ديوان مصادره و... با تدابير خواجهنظامالملك به خوبي و حداقل در اوايل اين دوره به دور از ارتشاء وظايف خود را انجام ميدادند. اما نظام اقطاع مهمترين جنبه اقتصادي سلجوقيان بود و با وجود آنكه ساير ابعاد آيين كشورداري ايراني به مدد افراد صاحب منصبي همچون خواجه نظامالملك برقرار بود بر اثر همين نظام اقطاع (كه عثمان توران مورخ ترك اصرار دارد آن را رسم تركي خاك معرفي كند) سبب شد هر شاهزاده و اشرافزاده و سپهسالار و فرمانداري خود را به زمين يا قلمرويي بچسباند و خود و در ادامه اولادش بر آنجا ادعاي سلطنت نيمهمستقل و حتي مستقلي كند. بدينگونه امپراتوري سلجوقي كه انتظار ميرفت بتواند خود را در ابعاد امپراتوري ساساني در جهان بنماياند پس از سلطنت سه پادشاه دچار انحطاط و بيثباتي غيرقابل جبراني شد و مدت كوتاهي پس از آن فروپاشيد و تنها شعبي از آن در آسياي صغير و دمشق و ... باقي ماند.
اما غير از ديوانسالاري، عامل ديگر شكوفايي تمدن اسلامي عامل دانش است. بيشك اولين سنگبناي تمدن طلايي اسلام، آيات و احاديثي بود كه در آن علماندوزي به مسلمانان از گهواره تا گور، حتي از چين و از هر شرايط سختي به تمام مردان و زنان، آن هم در شرايطي كه مسلمانان در سختترين شرايط شبه جزيره عربستان به سر ميبردند، امر شده بود. اما در ادامه مسير و پس از آغاز فتوحات، نياز بود متون علمي به زباني ترجمه شوند كه براي مسلمانان قابل استفاده باشند. ديگر نيازي به توضيح نيست كه چنين نيازي هم با ترجمه متون علمي، ادبي و حكمتها از زبانهاي مختلف به خصوص از پهلوي و يوناني و... به عربي ترجمه شدند. اما تغييري كه اسلام در وضعيت كسب دانش به وجود آورد، اين بود كه آن را از انحصار اشراف خارج كرد و بدينگونه بخش عمدهاي از جامعه اسلامي در ايجاد تمدن علمي سهيم شدند.
گرچه خسرو اول ساساني استدلال ميكرد كه انحصار دانش در ميان اشراف بدين خاطر است كه بزرگان و فرودستان عوض نشوند. آثار تغيير اين رسم هم در دوره اسلامي در كوتاه بودن عمر دولتها و سلسلهها باز مشهود است، اما اين تغيير رسم توسط مسلمانان قابل دفاع است. همانطور كه اشاره شد اولين دستاورد مسلمانان حاصل ترجمهها و متوني بود كه از زبان پهلوي و يوناني دراختيار مسلمانان قرار گرفت. ادبيات پهلوي بستر گسترش حكمت ساساني بود كه متاسفانه تاكنون چندان به آن پرداخته نشده است. حكمتي چنان قدرتمند كه محتواي آنكه در ميان سخنان بزرگمهر حكيم و خسرو اول ساساني، پندهاي موجود در اندرزنامه آذرباد مهراسپندان و روايتهاي ارداويرافنامه مشهود است. اين ميراث تاثير فراواني در تداوم روحيه علمي، ادبي، نظامي، سياسي و... مسلمانان گذاشت و دوره طلايي تمدن اسلام را شكل داد. اما هر چه از دوره ساساني فاصله ميگيريم همين ميراث هم ناپديد شد. به دوره سلجوقي كه ميرسيم ديگر تعلق خاطري به ساسانيان ديده نميشود. سلجوقيان برخلاف بسياري از دولتهاي پيشين، قدرت خود را در حدي ديدند كه حتي نيازي به رساندن نسب خود به ساسانيان نديدند. شاعران ديگر ياد چنداني از گذشته پرافتخار نكردند و اسكندر را ذوالقرنين ناميدند. گويا ديگر خاطره ساسانيان و پيشينيان از ميان رفته، اما مشكلي كه از اين خلأ ميراث پديدار ميشود، اين است كه تعلقات خاطر سلجوقيان و مسلمانان اين دوره ديگر تكبعدي شد و آنها تنها دين و متعلقات آن را نگه داشتند و به ديگر جنبههاي تمدني كم علاقه شدند. حكمت و فلسفه كه يادگار ايران و يونان براي تمدن اسلامي است كمكم رو به افول گذاشت. سلجوقيان هزينههاي بسياري براي نظاميهها در شهرهاي بسياري از جمله نيشابور و بغداد و اصفهان و مرو و ... كردند، اما در اين نظاميهها مباحث فقه شافعي يا رقيبانش فقه حنفي و حنبلي تدريس شد، ديگر فلسفه و مباحث علوم تجربي جدي گرفته نشد، چراكه سازندگان نظاميه يا مدرسه تنها با هدف ترويج فقه فرقه مذهبي خود مدارس را بنا كرده بودند. ادامه چنين شرايطي يكي، دو قرن حتي پيش از آنكه مغول حمله كند و نظام ايلي و دوگانه چيني-ختايي را در تقابل با بقاياي ديوانسالاري ايراني قرار دهد، تمدن طلايي اسلام را به پايان رسانده بود.