قبل از اينكه دي كاپريو با آن موهاي بور و چشمهاي آبياش بر عرشه نسخه سينمايي تايتانيك از رز بوكيتر و مردمِ جهان، دلبري كند يا جرج كلوني شيك و پيك و برد پيت فتوژنيك به شهرت و محبوبيت برسند، او به فهرست نامداران جهان پا گذاشت.
از همان روز، مردم دنيا او را «جذابترين مرد سينما» میدانند و آوازهاش به ادبيات عامّه ما ايرانيها هم به عنوان نماد يك «جنتلمن زيبا» راه يافته است.
قصه او هم شنيدني است!
از چهار سالگي طعم يتيمي و بعد يك ناپدري قلدرِقصاب را بچشي، از مدرسه اخراج شوي باربري كني و فضاي خشنِ ارتش را به خانه ترجيح دهي بعد به جنگ ببرندت و زنده بماني.
سپس پيشخدمت رستوران شوي تا اينكه يك بار كه بخواهي اداي پولدارها را دربياوري، تمام پس اندازت را بدهي و يك دست لباس كرايه كني تا به فستيوالِ فيلم كن بروي شايد بتواني حوالي مهماني پرزرق و برق ستارگان سينما و فلاش بارانِ دوربينها، پرسه بزني و با هيجان و حسرت آنها را از نزديك تماشا كني.
به ناگاه هُماي سعادت، بر شانهات بنشيند و همه سرها به سمت تو بچرخد و دلِ نامداران برايت غنج برود كه خدايا چه چهره زيبايي! و خب يك شب خوشي براي تو استثنائا بشود هزار شب؛ و تو بشوي اسطوره زيبايي تاريخ سينما.
اين سرگذشت، متعلق به پرسونايي در داستانهاي ويكتورهوگو نيست. اين يك عكسِ فوري از زندگي واقعي مردي است كه تا همين اواخر، يك جايي در سويس تماشايي پايش را روي پايش انداخته بود و پول ميشمرد.
او كسي نيست جز «آلن دِلون»؛ مردي كه خانم ويوِين لي برنده دو جايزه اسكار در نقشهاي«اسكارلت اوهارا» و«بلانش دوبوا» براي فيلمهاي «بر باد رفته» و«اتوبوسي به نام هوس»، با همه شهرتش به زيبايي، هرگز حاضر نشد در فيلمي مقابلش بازي كند. او گفته بود: من نميتوانم در مقابل مردي كه جذابيتش بيشتر از من باشد بازي كنم.
«آلن دلون» كه دايرهالمعارف سينمايي لاروس او را شيطان زيبايي در پيراهنِ يك فرشته خوانده است.
اما اين اسم و چهره جهاني، براي ما ايرانيها يك طعم و امتيازِ اضافه داشت؛ صداي دوبله برازنده و متشخّص خسروخسروشاهي براي رُلهاي او آنقدر روي اين چهره نشست كه هزاران مقلّد در كوچه و خيابان پيدا كرد.
ظاهرا آلن دولن بخشي از اين دوبله را در سفر به تهران شنيده و به مدعاي حميد قنبري مدير دوبلاژ گفته بود: «بهترين دوبلور من دردنيا يك ايراني است».
آلن دلون يك مناسبت ديگر نيز با ايران داشت؛ بازي درفيلمي به نام «تهران 43» كه در سال 1981 به تهيهکنندگي خودِ او با مشاركت شوروي سابق، فرانسه، سويس و اسپانيا ساخته شده است.
سوژه فيلم از كنفرانس ِ سرّي و محرمانه سرانِ سه قدرتِ جبهه متفقين يعني چرچيل، روزولت واستالين در آذر 1322 تهران الهام گرفته شد و فيلم، مروري گذرا به نقشههاي جاسوسي و ضدجاسوسي كشورهاي درگير در دوجبهه مقابل، جنگ جهاني دوم داشت.
ظاهرا آلن تمايل زيادي داشته تا اين فيلم را در تهران بسازد. در يكي از روزنامههاي تهرانِ آن دوران، چند عكس از آلن دلون در مقابل پلكان هواپيماي ايراناير و عكسهاي ديگري از استقبال بهروز وثوقي و ايرن و چندتن از بازيگران وقت، مطلبي با تيترِ «دعوت آلن دلون از بهروز وثوقي» به چشم ميخورد با اين شرح كه «بهروز وثوقي كه براي ملاقات با نامزدش پوري بنايي براي اتخاذ تصميم نهايي زندگي مشتركشان به تركيه رفته است از جانب آلن دلون كه سال پيش براي شركت در هفته فيلم فرانسه به تهران آمده بود به پاريس دعوت شده تا همراه با كارگردان فيلم قيصر پس از پايان فستيوال فيلم برلين براي ديدن او وكشور فرانسه به پاريس سفر كنند.»
اما چنين نشد. چون با وقوع انقلاب اسلامي در سال 57 و تغيير شرايط، لوكيشنهاي مربوط به تهران در كشور فعلي آذربايجان يعني بخشي از خاك شوروي سابق، بازسازي و فيلمبرداري شد.
شايد زندگي او به اندازه ملودرامِ كسب افتخاراتي چون نشان لژيون، و مجسمههاي خرس و نخل طلاي مهمترين جشنوارهها تا تراژدي اتهام خودكشي او به شكلِ اُتانازي در سال 2022، بالا و پايين بسيار داشت.
فراز و فرودي به اندازه دو سرِ كلافِ زندگياش، كه يك سرِ آن به چالههاي محله فقيرِ كودكي دردهكده كوچك «سو» برميگشت و سرِ ديگرِ آن در آسمانِ پُرستاره سالنِ اُپراي« دوشاتله»ي پاريس و دريافتِ جايزه سِزار.
بازي سرنوشتِ كسي كه تا زمان درگذشتش، بسياراني در كشورمان، اخبارش را دنبال ميكردند و هنوز كه هنوز است عشق را همچنان به شيوه كلاسيك و آشناي آن، با معجوني از صداي خسروشاهي و چهره آلن دلون ميپسندند.
سينماگر و كارشناس رسانه