آتشبس دكوئيار و پايان جنگ
مرتضي ميرحسيني
تصميم به پايان جنگ و ختم درگيريهاي نظامي را ايرانيها و عراقيها، هر كدام به دلايلي متفاوت از ديگري گرفتند. اما دبيركل سازمان ملل، خاوير پرز دكوئيار در چنين روزي از سال 1367 اعلامش كرد. عراقيها تقريبا از همان هفتههاي نخست جنگ - جنگي كه خودشان در توهم پيروزي سريع و قطعي، با خروج از پيمان 1975 الجزاير شروعش كرده اما بعد در آن گير كرده بودند - از آتشبس و مذاكره ميگفتند. اما ايران در آغاز، شرط آتشبس را خروج فوري و بيچونوچراي نيروهاي متجاوز اعلام كرد: «تا هنگامي كه يك سرباز عراقي در قلمروي سرزمين ايران باشد، ايران حاضر به مذاكره نخواهد شد. تنها شرط قبول آتشبس از نظر ايران اين است كه دولت عراق نيروهاي خود را از خاك ايران بيرون ببرد.» عراقيها بيرون نرفتند. يعني به ميل خودشان نرفتند. بيرونشان كرديم. بعد هم كه خرمشهر را پس گرفتيم و اشغالگران را به آن سوي مرز عقب رانديم، شرطمان براي ختم منازعه، اعلام رسمي طرف متجاوز بود. اينكه شوراي امنيت سازمان ملل، به جاي دعوت دو طرف به خويشتنداري، رسما اعلام كند كدام طرف معاهدات بينالمللي را ناديده گرفته و خطوط مرزي طرف ديگر را زير پا گذاشته و جنگ را شروع كرده است. خواسته ايران نه عجيب و نامتعارف بود و نه غيرمنطقي و ناممكن. اما به دهها دليل در شوراي امنيت پذيرفته نشد. جنگ بيشتر از آنچه انتظار ميرفت به درازا كشيد و تقريبا هشت سال، با افتوخيز بسيار ادامه يافت. برتري در مقاطعي از آنِ ما بود، بارها در ميدانهاي نبرد به پيروزي رسيديم و دشمن را در موضع دفاعي به تنگنا انداختيم. اما در روند كلي حوادث اغلب چنين به نظر ميرسيد كه كار جنگ گره خورده است و حتي برخيها ميگفتند هيچ چشماندازي براي تحقق اهدافمان ديده نميشود. البته اگر درگيري فقط ميان ايران و عراق بود، همه چيز متفاوت ميشد و بعثيها قطعا به زانو درميآمدند. اما ماجرا بسيار پيچيدهتر بود. بيشتر دولتهاي عرب منطقه پشت صدام ايستاده بودند و دولتهاي بزرگ نيز دلايل خودشان را براي نجات ديكتاتور عراق از خطر سقوط داشتند. ژنرال بعثي، وفيقالسامرايي در كتاب «ويراني دروازههاي شرقي» ميگويد: «شايد به ندرت اتفاق افتاده باشد كه كشوري وارد جنگ شود و پس از پايان جنگ تعداد هواپيماهايش دوبرابر شده باشد. اما چنين اتفاقي در عراق رخ داد. هنگامي كه جنگ با ايران به پايان رسيد و جنگ دوم، يعني جنگ كويت آغاز شد ما بيش از ششصد هواپيماي جنگنده در اختيار داشتيم كه صدها فروند آن را هواپيماهاي مدرن ساخت شوروي و فرانسه تشكيل ميدادند. البته اگر مقابله عمومي برابر گرايشهاي جديد ايران نبود و كمكهاي مالي فراوان به عراق نميدادند، چنين چيزي ممكن نبود.» همچنين بعثيها بارها و حتي به دفعات روي مناطق غيرنظامي بمبهاي شيميايي و ميكروبي ريختند و تقريبا هر قانوني را كه در مجامع جهاني در ممنوعيت به كارگيري چنين تسليحاتي تصويب شده بود، نقض كردند. اما نه مجازات شدند و نه فشار واقعا موثري را تحمل كردند. در سال پاياني جنگ نيز خبرهاي بدي از افزايش آزمايشگاههاي ميكروبي و توسعه كارخانههاي ساخت بمبهاي شيميايي در عراق شنيده ميشد و بعدتر - كه جنگ تمام شد و ضرورت تقويت و تجهيز صدام براي برخي دولتهاي منطقهاي و فرامنطقهاي از بين رفت - معلوم شد كه اين خبرها كاملا درست و موثق بودهاند. خلاصهاش اينكه آن جنگ، با پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت كه اعلام طرف متجاوز را به نتايج تحقيقات دبيركل سازمان ملل مشروط ميكرد به پايان رسيد. خاوير پرز دكوئيار كه در كتاب «به سوي صلح» خاطراتش از آن روزها را روايت كرده است، اين وظيفه را انجام داد و با كمك چند كارشناس مستقل، حكومت بعثي عراق را طرف متجاوز جنگ معرفي كرد. «ميدانستم كه هر تحقيق بيطرفانهاي به اين ميانجامد كه عراق مقصر است... و عراق به دليل نفوذ در اراضي ايران و دامن زدن به خشونت، بايد به عنوان مسوول همه ويرانيهايي كه به ايران تحميل شده است شناخته شود... در نهم دسامبر 1991 گزارشي به شوراي امنيت ارايه كردم كه در برگيرنده موضوع مسووليت جنگ ايران و عراق بود. من يادآور شدم كه جنگ در مخالفت با قوانين بينالمللي آغاز شد و تخطي از قوانين بينالمللي به مسووليت آغاز زدوخوردها انجاميد. بر اين اساس رويداد بينتيجه حمله 22 سپتامبر 1980 عليه ايران قابل پذيرش در چارچوب منشور ملل متحد، هرگونه نقشهاي شناخته شده و محتواي قوانين بينالمللي يا هرگونه رعايت اخلاق بينالمللي نيست و مسووليت نبرد را موجب ميشود. بنابراين نتيجهگيري من محكوميت كامل عراق است.»