نگاهي به زندگي و هنر آلن دلون
خيره به آن چشمهاي زمردين
ابونصر قديمي
بيشك يكي از تاثيرگزارترين و مشهورترين بازيگران تاريخ سينما، آلن دلون بود كه دوشنبهاي كه گذشت، بدرود جهان گفت. دلون ظاهري حيرتانگيز، مژگاني بلند شبيه به گربهسان داشت كه ميتوانست نشاندهنده چيزي مرموز يا مخوف باشد و با زيبايي ستارههاي هاليوود مانند پل نيومن يا رابرت ردفورد بسيار متفاوت بود. هرگز در هاليوود ظاهر نشد كه ميتواند سرسختي و قانونمندي عميق به اصول خود را نشان بدهد. او كاريزماي غيرقابل تشخيصي داشت با زيبايي، انفعال ظاهري خطرناك و سكون يك شكارچي، معجون خيرهكنندهاي ميساخت، همين امر باعث شد كه او را در برخي از جذابترين عكسهاي جنايي آن دوران به كارگرداني ژاك دراي، ژان پير ملويل و كلمان همچنين سينماي هنري جديد جسورانه ايتاليايي، ويسكونتي و آنتونيوني انتخاب كنند. او مردي سرسخت بود هرچند شيكپوش نبود، اما اين چهره جذابش بود كه در داستانهاي طبقه كارگر يا درامهاي بينظير به چهرهاي خاص تبديلش ميكرد و بيننده را اسير زيبايي فوقالعاده خود ميكرد؛ چيزيكه براي ستارههاي زن عادي اما براي مردان نادرست. به طور مشخص، اولين تجربه سينمايي او در سال 1958 در يك فيلم جنايي (زيبا باش و ساكت شو) مقابل همكار تارهواردش - ژان پل بلموندو - بود، فيلمي با پيامي كه معمولا خطاب به جنس زن درآن عصر جنسيتگرا بود. در فيلمهاي اولش با ويسكونتي، زيبايي دلون يك ثبات را به او تحميل ميكرد، حسي روزافزون و پذيرفته شده براي بيننده كه تابش زيبايي او زماني بيشتر ميشود كه بيحركت (منفعل) باشد و اجازه بدهد آن چهره شگفتانگيز بهسادگي روي دوربين تاثير بگذارد و كار خود را كند. طوريكه يونگ هم تصديق ميكند كه بيشترين انتظاري كه فرد از زني ابدي و رويايي دارد منفعل بودن آنان است؛ هرچند دلون مرد بود اما گويا گزاره يونگ براي انتظار مردم از انساني زيبا، بيدر نظرگرفتن جنسيت است.
چهره دلون از نظر روانشناختي، در ظاهر آرام و باشخصيت است كه تمايلي براي جنجال و جر و بحث ندارد و تسليم حرف طرف مقابل است. اما عمق نگاهش مغناطيسي از زيبايي و فريبندگي شيطاني دارد كه ميخواهد هر كه قصد دارد با قانونهاي زندگياش به ستيز برخيزد را بيرحمانه از سر راه بردارد. ظاهرا او بخشي از شخصيت واقعياش را با چمداني در چشمها به فيلمهايش ميآورد كه اگرچه انسانهاي بسياري مايلند تا ابد با او جاودانه شوند، اما او تنها عاشق تنهايي خويش است و با همكارانش هم تا زماني فعاليت دارد كه كار لازمش انجام شود تا باز در تنهايي خويش بخزد كه زندگي شخصیاش بيرون از فيلم هم كاملا اين ادعاها را تاييد ميكند. اما در فيلمهاي ژان پير ملويل بود كه دلون اجازه پيدا كرد شخصيت خويش را بيشتر بروز بدهد و كمي از بند زيبايياش رها شود و ساير ابعاد شخصيتي خويش را نيز در چمدان بازيگري به همراه آورد. در فيلم شاهكار «سامورايي» او قاتلي است كه آدم ميكشد تا با دستمزد آن زندگي كند، اما پس از آنكه توسط همان گروه مافيايي كه برايشان آدم ميكشت، مورد سوءقصد قرار گرفت، تصميم گرفت اين بار با خود آنان مبارزه كند و تنها چيزي كه در زندگي برايش اهميت داشت، پرندهاي بود كه در اتاقي با آن زندگي ميكرد. در «دايره سرخ» نقشي دزدي خونسرد و آرام را به زيبايي هرچه تمامتر بازي ميكند.
اما بهترين كار دلون را ميتوان در فيلم «آقاي كلاين» بر اساس رمان معمايي كافكا ساخته لوزي دانست كه در سال ۱۹۷۶ نامزد دريافت جايزه كن شد كه هم فيلم، هم دلون در برابر «راننده تاكسي» به كارگرداني اسكورسيزي و بازي رابرت دنيرو شكست خوردند. خونسردي، معماگونگي و تحقيري كه به يهوديان تحميل ميكند فوقالعاده است. با گرفتن يك عكس ارزانقيمت، يك يهودي را تحقير ميكند و در راه خروج، اين مرد به خبرنامه روي تشك خود اشاره ميكند. چهره دلون از ترس، حيرت، بيزاري، وحشت و احساس روشني ميلرزد كه خيانت به هر احساسي يك شكست است. به نوعي اين شاهكار اوست. زندگي دلون پربار بود و او نقشهاي زيادي داشت. شايد بتوان به نقش خوب او به عنوان حماسه سالخورده و هولناك بارون دو چارلوس در فيلم سوان عاشق اثر فولكر شلوندورف در سال 1984 اشاره كرد. بازيگري مبتكرانه، اگر چه دلون درين بخش كاملا آرام نبود. در سالهاي آخر، به دليل حمايتش از جبهه راست افراطي (ناسيوناليسمي) جبهه ملي (مانند شان كانري) همچنين به دليل برخي اظهارنظرهاي زنستيزانه و برخي رفتارهايش مانند كتك زدن و سيلي زدن به زنان بدنام شد. اما او خود را از نظر سياسي به خاطر حمايتش از لوزي و مطالعه يهودي استيزي كه آقاي كلاين داشت، نجات داد. در سال ۱۹۸۶ خدمتكار خانهاش استفن ماركوويچ در پاركينگ خانهاش، به طرز مشكوكي به قتل رسيد و عدهاي بر اين باورند كه چون دلون حس كرده بود به همسرش – آنتوني - علاقهمندست او را شخصا به قتل رسانده، اگرچه هيچ وقت اسناد معتبري پيدا نشد و دلون تبرئه شد. او سه بار ازدواج كرد و هر سه بار هم كار به جدايي كشيد اما چند فرزند از اين ازدواجها باقي مانده است. او همچنان نماد زيبايي از دست رفته دهه 1960 هست. روحش شاد و يادش گرامي كه در فيلمهايي بود به بيننده روشنايي و معنايي در بيچرايي زندگي ميدهد. اينجانب به اعتبار فيلم سامورايياش تا ابد عظمت آلن دلون را خواهم ستود.