پاپ و جنگ صليبي
مرتضي ميرحسيني
آن آتش را پاپ روشن كرد. خودش هم، هر بار كه احساس ميكرد ممكن است خاموش شود در آن هيزم ريخت. جانشينانش نيز چنين كردند. علل و عوامل مواجهه مسيحيان و مسلمانان در فلسطين و جنگ براي تسلط بر بيتالمقدس (اورشليم) زياد بودند، اما هيچ كدام به تنهايي يا حتي همه آن عوامل با هم به جنگ - آن هم جنگهايي چنان خونين و طولانيمدت - منتهي نميشد، اگر پاپ اوربان دوم دستور به جنگ نميداد و مسيحيان اروپايي را به آسيا روانه نميكرد. براي او نه برتري سلجوقيان اهميتي داشت و نه تقاضاهاي بيزانسيها براي پشتيباني. مهم نبود كه سلجوقيان نظم توافقي گذشته در آسياي صغير و سواحل مديترانه را به هم زدهاند و بيزانسيها زير فشار مسلمانان به تنگنا افتادهاند. او نقشههاي بزرگتر و جاهطلبانهتري در سر داشت. نامه آلكسيوس امپراتور بيزانس (روم شرقي) را كه خواند، فرصت را براي تحقق روياهايش مناسب ديد. تيموتي لوي بيئل در كتاب «جنگهاي صليبي» مينويسد: «وقتي پاپ اوربان درخواست كمك آلكسيوس را دريافت كرد، او نيز فرصتي طلايي را پيش رو ديد. او با كمك نظامي يكپارچه فرانكها و نورمانها به چيزي بيش از كمك به آلكسيوس براي بازپسگيري اراضي از كف دادهاش در آسياي صغير چشم داشت. او در نظر داشت شرق و غرب را تحت لواي امپراتورياي مسيحي متحد كند و اينبار نه با مركزيت قسطنطنيه بلكه به مركزيت رم. او همچنين درك كرد كه اگر نجباي اروپا براي جنگ با تركها نامنويسي كنند، ديگر مجال چنداني براي نبرد با يكديگر نخواهند داشت. تقريبا در سهچهارم قرن، آتشبس الهي نتوانسته بود از جنگ و خونريزي جلوگيري كند. جنگ صليبي يا جنگ مقدس ميتوانست راهي موثر براي پايان دادن به درد و محنت مداوم در اروپا باشد. يكي از دلايل جنگهاي مداوم فئودالي ازدياد حجم طبقه نجيبزاده بود كه براي به دست آوردن همان زمينهاي محدود پيشين با يكديگر رقابت ميكردند. پاپ اوربانوس ميانديشيد كه اگر نجباي غربي را با ارضي تحت تسلط تركها روبهرو كند، از شدت اين تقاضا براي زمين كاسته ميشود و در عين حال، بر نفوذ غرب مسيحي نيز افزوده ميشود.» اما براي تحريك به جنگ، براي برانگيختن مسيحيان اروپاي غربي به انگيزههايي قويتر از صرف كمك به بيزانس نياز داشت. اتفاقا اگر براي نورمانها - كه از بيزانسيها نفرت و با آنان دشمني داشتند - از كمك به امپراتوري روم شرقي ميگفت، به چيزي كه دنبالش بود، نميرسيد. «به همين دليل، پاپ اوربان دوم كمك به بيزانس را به عنوان هدف اصلي جنگ صليبي مطرح نكرد. در عوض، او هدفي عاليتر و شرافتمندانهتر مطرح كرد تا تمام مسيحيان غربي را متقاعد كند: آزادسازي اورشليم. اين برگ برنده اوربان بود، تصوري كه او ميدانست جوش و خروش ديني فرانكها و نورمانها را موجب ميشود. بنابراين در سال 1095 وقتي پاپ براي نخستين جنگ صليبي فرمان بسيج داد، مساله كمك به آلكسيوس امپراتور بيزانس را مطرح نكرد، بلكه مدعي آزادسازي اورشليم شد، شهر قبر مقدس كه بايد از دست تركها به در ميآمد و آزاد ميشد.» همين كار را كرد. در سخنراني مشهورش در جنوب فرانسه، تصويري از سنگدليها و ستمهاي تركهاي مسلمان به مسيحيان بيپناه، در ذهن پيروانش شكل داد. «آن مردم ملعون و كافر... اورشليم را غارت كردند و آتش زدند و بسياري از مسيحيان را به اسارت بردند و بسياري ديگر را با شكنجههاي وحشيانه كشتند.» سپس از منافع دنيوي جنگ با مسلمانان نيز گفت كه زمين در اروپا اندك است كه محصولاتش براي سير كردن شكم همه كافي نيست كه به جان هم افتادهايد؛ «نفرت از يكديگر را از دل براند و پا به جاده منتهي به قبر مقدس بگذاريد. آن سرزمينها را -كه اورشليم حاصلخيز و ثروتمند در قلب آن است - آزاد كنيد و براي خودتان برداريد.» او بر آنهايي كه آن روز شخصا حرفهايش را گوش كردند و آنهايي كه بعد با يك يا چند واسطه صحبتهايش را شنيدند، اثر گذاشت. آن زمان كمتر كسي در صداقت او - كه باور داشتند به جاي خدا حرف ميزند - ترديد كرد.