• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5852 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۹ شهريور

درنگي بر استفاده ابزاري رسانه‌ها و سياستمداران از هنر

موسيقي بازيچه سياست نيست

استفاده ابزاري از آثار هنرمندان اگرچه صرفا مختص كشور ما نيست، اما ناديده گرفتن حقوق هنرمندان در ايران شكل‌هاي ويژه‌اي دارد كه در اين نوشته به آن پرداخته‌ايم

سيمين سليماني

تاثيرگذاري هنر ميان جوامع مساله‌اي است كه به شكل‌هاي مختلفي به آن پرداخته شده است؛ اينكه هنر چگونه مي‌تواند تاثيرگذاري خود را بين مخاطبان بالا ببرد خود مبحث ديگري است؛ اما آنچه در نوشتار حاضر، بيشتر روي آن تمركز كرديم، موضوع شأن و جايگاه هنر است؛ البته نه از منظر تقديس كردن آن و اينكه به آن جايگاهي لزوما تعالي‌بخش و مقدس داده شود، بلكه در اينجا منظور از جايگاه هنر و شأن آن، توجه به ماهيت و هويت هنر است. موضوع مورد بحث ما در اينجا هنر موسيقي است. اگرچه شايد موضوعات و مباحثي كه مطرح مي‌شوند، در بُعد فراگير براي تمام شاخه‌هاي هنري نيز مصداق داشته باشند.

 

موسيقي؛ پرمخاطب و حساسيت برانگيز

موسيقي در شمار هنرهاي پرطرفدار و فراگير قرار مي‌گيرد؛ هنري كه شايد در معناي كلي آن بتوان به جرات گفت كه همه افراد جامعه با آن سر و كار دارند و مخاطب آن هستند؛ اگر بخواهيم مثال‌هايي براي اين موضوع بياوريم، از بدو تولد لالايي‌هاي كودكي در جرگه هنر موسيقي قرار مي‌گيرند. موسيقي از كودكي با ما بوده و در زندگي روزمره نيز همراه ماست. در اتومبيل، آسانسور، هربار كه تلفن همراه ما به صدا درمي‌آيد و... حتي برخي كه ايرادات ايدئولوژيك به هنر موسيقي وارد مي‌كنند خودشان در آيين‌هاي مذهبي از آن بهره مي‌برند؛ موسيقي در مراسم، عزاداري‌ها و تعزيه‌ها كه در شمار موسيقي آييني قرار مي‌گيرد. موسيقي كار و كارآواها كه در سرزمين ما پيشينه دارند و بسياري مصاديق ديگر كه اثبات مي‌كند همه افراد جامعه به نوعي مخاطب موسيقي هستند. از اين منظر پر پيداست كه هنر موسيقي، پرمخاطب است. در نتيجه سطح فراگيري و تاثيرگذاري آن هم بالا مي‌رود. با اين نگاه حساسيت‌ها هم نسبت به آن بيشتر مي‌شود. با اين مقدمه تا حدي روشن است كه بخشي از سانسور موسيقي به همين فراگيري آن برمي‌گردد؛ ضمن اينكه با توجه به فراگيري اين هنر تضييع حقوق مادي و معنوي هنرمندان آن بيشتر اتفاق مي‌افتد. همين، نقطه اتصال هنر و سياست است، يعني ممكن است هنر و سياست به صورت موازي حركت كنند ولي بالاخره در جايي به يكديگر مي‌رسند، چرا كه اين دو پيوند ديريني دارند.

نوئل كارول در بحث سياست و زيبايي‌شناسي مطلب جالبي را پيش مي‌كشد و عنوان مي‌كند كه «بين هنر و سياست همواره پيوند نظري و عملي برقرار بوده است». او معتقد است كه به اين واسطه اين دو طبيعتا مناسبات‌شان شكل‌ها و گونه‌هاي متنوعي داشته است و به گفته خود او براي آنكه بتواند در مجموعه پرتنوع كاركردهاي‌شان نظمي برقرار كند، كاوش خود را حول دو رابطه اصلي پي گرفته است كه عبارت‌ هستند از: «رابطه مبتني بر حمايت و رابطه مبتني بر تقابل». كارول عنوان مي‌كند كه اين دو رابطه چهار حالت را به وجود مي‌آورند، حالات چهارگانه را نيز اين‌گونه معرفي مي‌كند: «هنر در حمايت از سياست؛ هنر در تقابل با سياست؛ سياست در حمايت از هنر؛ سياست در تقابل با هنر.» با اين نگاه اگر هنر در حمايت از سياست برآيد يا هنر با سياست تقابل كند يا سياست از هنر حمايت كند، موضوع بحث ما نيست موضوع بحث ما حالت چهارم است؛ اينكه سياست در تقابل با هنر برآيد.

بايد گفت نه تنها در ايران، بلكه در جهان موضوع اين مقابله با هنر و هنرمندان وجود دارد. سياست‌ها اغلب با قدرت حاكميت ريل‌گذاري مي‌شوند؛ اينجاست كه قرباني ستيز سياست با هنر، چيزي نيست جز هنر و هنرمندان. مساله اين است كه اگر هنر از ماهيت خود كه بدون مرز است، خارج شود ديگر هنر نيست. بابك احمدي در كتاب «آفرينش و آزادي» نوشته است: «هنرمند بر خلاف تاريخ‌نگار كه زنداني افق رويدادهاي بالفعل است، در جهان امور بالقوه و توانمندي‌ها زندگي مي‌كند. پس از جهاني تازه خبر مي‌دهد. دنيايي خودبسنده كه شايد برخي عنصرش يا حتي تمامي آنها از جهان آشنا و موجود ساخته شده باشند؛ اما در هيات كلي خود، در وجود زمان‌مندش از جهان راستي موجود و از زندگي هرروزه فراتر مي‌رود. اين فرارفتن، جز با آزادي خيال و عمل آفريننده هنرمند ممكن نمي‌شود. ارسطو دريافته بود كه هنر با آزادي انساني پيوند دارد و تخيل آدمي جز با گسترش اين آزادي پيش نمي‌رود.» مساله اينجاست كه با اين تعريف چگونه مي‌توان از هنرمند توقع داشت در چارچوب‌ها سلبي حركت كند؟

 

مواجهه سياستمداران با موسيقي

با اين تفاسير كه آمد، يك پرسش را مطرح مي‌كنيم؛ اينكه آيا مي‌توان براي موسيقي -چنانكه مي‌بينيم- از صفات جعلي استفاده كرد و انواعي از آن را ذيل اصطلاحات ميان‌تهي دسته‌بندي كرد؟ براي مثال، دسته‌بندي موسيقي فاخر و غيرفاخر! از سويي هنر موسيقي در كشور ما با تناقض‌هاي مفرطي روبه‌رو است كه از استفاده ابزاري سياستمداران و مسوولان امر از هنر موسيقي ناشي مي‌شود. مثلا اينكه شما مي‌بينيد در يك برهه زماني اثري خاص از فرهاد مهراد در صدا و سيما پخش مي‌شود و بارها حقوق اين هنرمند نقض مي‌شود، اما همان رسانه به خبر درگذشتش بي‌اعتنايي مي‌كند! همين كانديداهاي رياست‌جمهوري كه از سخت‌ترين فيلترهاي حاكميت گذشته‌اند، در كارزارهاي انتخاباتي خود با موسيقي و آثار موسيقايي چه رفتاري دارند؟ جز اين است كه حتي ربناي شجريان را محدود مي‌كنند و بعد به يك‌باره نامش در تبليغات انتخاباتي يك نامزد مطرح مي‌شود؟ در برهه‌اي تتلو محبوب مي‌شود و بعد يك‌باره مقهور؛ ترانه «براي» حاجي‌پور در كارزارهاي انتخاباتي استفاده مي‌شود و در همان برهه، حكمي ناگوار براي خالق آن صادر مي‌كنند!

سوءاستفاده از آثار هنري حتي در كشورهاي توسعه يافته هم وجود دارد. كارزار انتخاباتي ترامپ هم بارها مورد اعتراض موزيسين‌ها قرار گرفته است. در اين زمينه، فرارو به نقل از ديلي‌بيست نوشته است: «اعضاي گروه موسيقي محبوب سوئدي آبا كه پرفروش‌ترين گروه موسيقي پاپ دهه ۱۹۷۰ ميلادي محسوب مي‌شدند به تازگي از كارزار انتخاباتي دونالد ترامپ خواسته‌اند تا از آهنگ‌هاي آن گروه استفاده نكند. در نتيجه، آنان به خوانندگان و گروه‌هاي موسيقي‌اي چون سلين ديون، بيانسه، فو فايترز، جاني مار، ايروسميث و گانز ان روزز پيوسته‌اند كه پيش‌تر خواسته مشابهي را از ترامپ مطرح كرده بودند.»

تاكيد مي‌كنم كه در اينجا بحث ما كيفيت آثار هنري نيست. بسياري از كساني كه در هر سطحي از كيفيت در حوزه موسيقي كار كرده‌اند، تجربه چنين دشواري‌هايي را دارند. مساله نوع مواجهه سياست با موسيقي و فعالان اين حوزه است. بحث اين است كه بسياري از سياستمداران نگاه‌شان به موسيقي به نوعي نگاه كالاوارگي است و موسيقي را ابزاري براي سياست مي‌دانند. مقابله جايي آغاز مي‌شود كه هنر سمت‌وسوي نقادانه مي‌گيرد يا خود را در چارچوب‌‎هاي سياستگذاران جاي نمي‌دهد. اينجاست كه از هنرمند خواسته مي‌شود، ماهيت خلق اثر هنري را كه فراغت و رهايي است و با آزادي (آزادي در فرم و از هر درون‌مايه تحميلي) تعريف مي‌شودناديده بگيرد و او نمي‌تواند.

برگرديم به موضوعي كه در آغاز اين نوشتار مطرح شد. به بحث سياست و زيبايي‌شناسي هنري و مطلبي كه از كارول آورديم و حالات چهارگانه‌اي كه به نوعي ارتباط هنر و سياست را مطرح كرده بود. كارول ذيل حالت چهارم آورده است: «مخالفت با محتواي سياسي آثار هنري مي‌تواند محركي براي سانسور سياسي باشد. آثار هنري شامل انتقاد صريح يا ضمني از برخي ترتيبات سياسي يا فلسفه‌هاي حاكم چه بسا -مانند شوروي سابق- بـا عكس‌العمل شديد دولت روبه رو شوند ولي ترس از پيامدهاي رفتاري و تربيتي برخي از انواع آثار هنري نيز مي‌تواند محرك سانسور شود... براي آنكه هرگونه سانسور دولتي بجا و برحق باشد، دلايل چندي بايد ارايه شود. دولت بايد به‌طور مشخص نشان دهد كه آثار هنري مورد بحث مي‌توانند به نظاره‌گرهاي بي‌تقصير و ناراضي آسيب برسانند. اين تكليف دولت مي‌تواند دست‌كم در اصول با اين ادعا برآورده شود كه بگويد آثار هنري مورد بحث، يحتمل نتايج ناخواسته‌اي براي مصالح اشخاص ثالث در پي خواهند داشت. اينكه آيا اين ادعا مي‌تواند اثبات شود يا نه در نهايت يك مساله تجربي است كه هيچ كس نتوانسته است تاكنون برايش پاسخي قطعي بيابد.» (مباني جامعه‌شناسي هنر، ترجمه و تاليف علي رامين)

متاسفانه در كشور ما نه تنها آسيب‌هاي سانسورها و مسائل ابتدايي در حوزه موسيقي مدنظر قرار نمي‌گيرند و فعالان اين حوزه هميشه با چالش‌هاي متعددي روبه‌رو هستند، بلكه آنها با يك آسيب بزرگ هم دست و پنجه نرم مي‌كنند و آن، همين رفتارهاي متناقض است كه به سوءاستفاده از آثارشان منتهي مي‌شود. چنانكه مي‌بينيم هرگاه سياسيون خواسته‌اند، از آثار هنرمندان موسيقي براي پيشبرد مقاصد خود استفاده كرده‌اند و هرگاه صلاح ندانسته‌اند، نسبت به آن بي‌تفاوت بوده‌اند. آنچه در اين ميان بيش از همه آسيب مي‌بيند، بالطبع كسي و چيزي جز هنرمند و آثارش نخواهند بود. كاش سياستگذاران و سياستمداران بدانند كه هنر و موسيقي، بازيچه هيچ چيز كوچك و بزرگي از جمله سياست نيستند.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون