كجا به دنبال ايده ميگرديد؟
در شروع كارم، متوجه شدم كه به طور همزمان، از چند كاریكاتوريست مشهور در چند روزنامه معتبر كه با هم ارتباطي هم نداشتند يك موضوع مشترك چاپ شده است؛ و برايم سوال پيش آمد كه چطور ممكن است كه در جاهاي مختلف، افراد مختلف، بدون اينكه ارتباطي با هم داشته باشند، يك موضوع واحد را كار كنند. اين كارها «كپي» نبود ولي ايدهها يكي بود. چرايي اين موضوع برايم جالب شد ـ چون من اصولا عاشق كلمه چرا هستم ـ و به اين نتيجه رسيدهام كه در جهان هستي بالاي سرمان تنها چند سياره وجود دارد و تاريكي. پس هر چه در روي زمين هست در جوامع بشري ريشه دارد. زبان و فرهنگ و هنر هم در همين جوامع شكل ميگيرد و با رشد جوامع بشري رشد ميكند و متحول ميشود. بنابراين، هنر و چگونگي شكلگيري آن را بايد در تمدن بشري جستوجو كرد. البته تاثيرات جوامع بر هنر را هم بايد در همين راستا جستوجو كرد. اين روند با كسب كردنهايي از محيط اطرافمان هم همراه ميشود و در اين روند پرشهاي ذهني شكل ميگيرند كه جزييات آن را من نميدانم و بايد دانشمندان و پزشكان متخصص مغز و اعصاب در مورد آن نظر بدهند. اما من به جستوجوي ايده نميگردم، بلكه خودم را در مسير بادها قرار ميدهم تا ايده در من نفوذ كند. البته اين يك انتخاب است. همانگونه كه گفتم، انتخاب ميكنم كه كجا و چه زماني در اين مسير قرار بگيرم. در اين راه نگرانيها و سانسورها وجود دارند كه هنرمند در مسير رشد خود ميداند كه چگونه از آنها لطمه نبيند و بتواند حرفش را به درستي بزند.
از نظر حرفهاي، چه شخصي بيشترين تأثير را بر شما گذاشته است؟
بيشتر از همه از فرانسيسكو خوزه گويا، طراح اسپانيايي با آن طرحهاي سياهش، تاثير گرفتم. ولي از اگزيستانسياليستها و سوررئاليستها خيلي تاثير گرفتم؛ مثل فرانتس كافكا با «محاكمه» و «مسخ» از اِرنْسْت اينْگْمار برگمان با فيلمهاي «مُهر هفتم» و «توتفرنگيهاي وحشي»، از موريتس كرنِليس اِشِر با طرحهايش، از لوييس بونوئِل پورتولِس با فيلم «سگ آندلسي»و حتا از رُنِه ماگريت با نگاه ويژهاش.
بزرگترين درس زندگي را از چه كسي گرفتيد؟
از دوران كودكي به فلسفه علاقهمند شدم و با خواندن «سير حكمت در اروپا» به سوسياليسم علاقه پيدا كردم. بعد كتاب «غربزدگي» جلال آلاحمد برايم جالب شد و با آثار تقي اراني آشنا شدم و از هنرمنداني مثل سِرگِئي ميخاييلويچ آيزِنشتاين و وسيوالاد ايلاريونوويچ پودوفكين خيلي تاثير گرفتم.
بزرگترين دستاورد شما در حرفهتان چيست؟
آرامش ذهنم و روابط انسانياي كه دارم.
بزرگترين دستاورد شما در زندگي چيست؟
نميتوانم بگويم كه دستاوردي داشتهام. كاري را كه انجام ميدهم دوست دارم و همسرم را دوست دارم.
فلسفه شما در حرفهتان چيست؟
حمله به زيباييشناسي حاكم و به فرهنگ دستوري حاكم، و دفاع از رنجكشيدگان جامعه. شايد شمس تبريزي ملاك خوبي باشد براي فلسفه من در حرفهام.
فلسفه شما در مورد اوقات فراغت چيست؟
هميشه كار ميكنم؛ اوقات فراغتي كه بروم جايي و آن را صرف كنم، ندارم. تازه، كار كردن مرا راحت ميكند، به من آرامش ميدهد و تنشها را از من دور ميكند. به گفته حضرت علي (ع) بزرگترين تفريح كار است. اصلا از بيكاري سردرد ميگيرم و برايم نفرتانگيز است. از علافي متنفر هستم. اگر خسته شوم، چه روحي، چه جسمي، ميخوابم. خيلي راحت خوابم ميبرد.
آيا موضوع مورد علاقهاي داريد كه تا به حال فرصت انجام آن را پيدا نكردهايد و دوست داشته باشيد به آن بپردازيد؟
سينما و تجربههاي سينمايي. ذهنم از كودكي تصويرهاي سينمايي ميساخت و بزرگترين شانسم در آن دوران آشنايي با حسن بنيهاشمي، سينماگر بود كه تشويقم ميكرد كه سينماگر شوم.
آيا سرگرمي خاصي داريد؟
حرفه اصلي من آرشيتكتور است و كار موردعلاقهام طراحي و كاريكاتور. سرگرمي به معناي «سرگرمي» ندارم.
هنرمند يا گروه هنري محبوب شما كدام است؟
شوپن و موسيقي باروك؛ و از اجراهاي هِربِرت فون كارايان خيلي لذت ميبرم.
اگر بنا شود يك تا چهار شخصيت را براي شام دعوت كنيد، آنها چه كساني خواهند بود؟
ولاديمير ايليچ اوليانوف (لنين)، پير پائولو پازوليني، مريلين مونرو (نورما جين مورتِنسُن)، لوييس بونوئِل پورتولِس، آنا ماريا مانياني و جوليتا ماسينا.
چه چيزي جمعآوري ميكنيد؟
خيلي وقت پيش شروع كردم به جمعآوري توليدات صنايع دستي و هنري ايراني ـ كارهاي اصيل. اما الان نه؛ علاقهاي به جمع كردن ندارم.
باارزشترين دارايي شما چيست؟
زندگيام و سلامتيام.
بزرگترين ترس و نگراني شما چيست؟
اين كه زماني برسد كه كارهاي شخصي خودم را ديگران انجام بدهند.
اگر بنا باشد از فردا اين كاري كه انجام ميدهيد را نكنيد، چه حرفهاي را انتخاب خواهيد كرد؟
ميروم به دنبال رياضيات و فيزيك.