يادداشتي درباره ملاكهاي انتخاب مديركل هنرهاي نمايشي
تئاتر؛ چشم به راه مديري شايسته و غيرجناحي
سيدرضا اورنگ
تئاتر، هنري است فراگير، مهم و تاثيرگذار كه در بیشتر كشورهاي صاحب هنر جايگاه خاصي دارد. در كشور ما نيز تا چندي پيش تئاتر از چنان جايگاهي برخوردار بود. براي همين هنرمندان بزرگ و نامآوري در آن رشد كرده و روي صحنه رفتند. دامنه هنر اين هنرمندان، نه تنها در تئاتر، بلكه در سينما و تلويزيون نيز گسترده شد. خيلي از تماشاگراني كه به تماشاي تئاتر مينشستند، توانايي موشكافي و حتي نقد نمايشها را هم داشتند. از دلايل قدرت تئاتر در دوران طلايي دهه 50، همين تماشاگران تئاترشناس بودند. مديراني هم كه بر مسند مديريت تئاتر كشور مينشستند، تمام توانشان را به كار ميگرفتند كه تئاتر با قدرت سر پا بماند. در آن دوران نيز تئاتر بودجه و امكانات كمتري نسبت به سينما و تلويزيون در اختيار داشت؛ اما عشقي كه در وجود تكتك هنرمندان جلوهگر بود، اين با ورود سينما و تلويزيون به كشور، تئاتر در مظلوميتي ناخواسته قرار گرفت. بزرگان تكرارنشدني آن دوره طلايي نيز در چنگ نداريها اسير بودند اما همت بالا عشق وافري به مخاطبان داشتند.
در دهه 60 هم با وجود بودجه ناچيز و امكانات محدود و شرايط خاص كشور كه يكي از آنها دفاع از كيان كشور بود، تئاتر دوران موفقي را پشت سر گذاشت؛ چون هم عشق بود و هم مديري پايدار و علاقهمند؛ هر چند اهل تئاتر نبود.
پس از دهه 60 تئاتر كمكم وارد ركود شد و مديران تئاتري، نتوانستند به طور شايسته به اين هنر خدمت كنند. از آن زمان تا امروز، عملكرد مديران همواره محل مناقشه گروهها بود. اكثر اين مديران بيشتر درگير مسائل سياسي بودند تا هنر و بيشتر بودجه تئاتر را در اختيار همفكران خود ميگذاشتند. تئاتر هر روز ضعيفتر شد و پيشكسوتان و هنرمندان اين عرصه از صحنه دور شدند يا دورشان كردند.
پس از روي كار آمدن دولت يازدهم، همگان بر اين اميد بودند كه تئاتر با «تدبير» خاص به جايگاه خود بازگردد و مديريت آن ثبات داشته باشد؛ اما اين طور نشد! دامنه اختلافات به سرعت گسترده شد تا جايي كه مديركل هنرهاي نمايشي در نامهاي به وزير ارشاد استعفاي خود را اعلام كرد.
به راستي مشكل اصلي كجاست كه مديريت هنرهاي نمايشي به دولتي مستعجل تبديل شده است؟ مدتهاست مسند مديريت كل هنرهاي نمايشي به صندلي داغي تبديل شده كه كمتر مسوولي بيش از چند صباح ميتواند آن تحمل كند و پس از مدتي، عطایش را به لقاي آن ميبخشد.
آيا بين مسوولان و كارشناسان تئاتر گرهگشايي وجود ندارد؟ آيا بايد دنبال جادوگر و رمالي باشيم كه اين گره كور را به طرفهالعيني باز كند؟
در عمر كوتاه دولت سيزدهم هم با وجود شعارهاي مطرح شده، نه تنها اتفاق خوبي براي تئاتر ايران نيفتاد، بلكه بدتر از گذشته شد.
بعد از تشكيل كميته انتخاب وزير ارشاد در دولت چهاردهم - كه حرف و حديثهايي هم در پي داشت و حاشيهساز بود - اسامي عجيبي براي مسندنشيني اين وزارتخانه در فضاي مجازي و رسانههاي رسمي مطرح شد كه باعث تعجب همگان بود. نام بعضي از كساني كه به عنوان وزير مطرح شدند، هم موجب وهن وزارت ارشاد بود و هم واكنشهاي تند و گاه طنزي نسبت به اين اتفاق در رسانهها در پي داشت. سرانجام، كميته كه نتوانسته بود به فرد واجد شرايطي براي معرفي به عنوان وزير ارشاد به مجلس برسد، فردي كه هم كاربلد و هم «مقبول» باشد، نهايتا به سيدعباس صالحي، وزير ارشاد دولت دوازدهم رسيد. او ابتدا وي حاضر نشد اين مسووليت را بپذيرد و مقاومت كرد اما اصرار رييسجمهور و... باعث شد با اكراه اين پست را بپذيرد. او معرفي شد و با رأي بالا اعتماد مجلس را به دست آورد.
چند روزي است كه صالحي بر كرسي وزارت نشسته و تئاتريها چشم انتظارند ببينند چه كسي را بر صندلي معاونت مينشاند و مديركل هنرهاي نمايشي چه كسي خواهد بود؟ اگر بخواهيم بيغرض و مرض قضاوت كنيم، بايد بگوييم كه وضعيت تئاتر و تئاتريها در دوره وزارت صالحي در دولت دوازدهم هم رضايتبخش نبود. كساني در آن دوره بر مسند مديركلي مركز هنرهاي نمايشي نشستند كه كار خاصي براي تئاتر انجام ندادند.
صالحي با توجه به آن تجربه، اكنون بايد آن نارضايتيها را جبران كند و رداي معاونت هنري را به تن فردي شايسته بپوشاند. معاونت هنري وزارت ارشاد اگر قوي و كاربلد باشد و وابستگي جناحي نداشته باشد، بيشك ميتواند در انتخاب مديركل هنرهاي نمايشي هم موفق عمل كند و انتخاب شايستهاي داشته باشد. كسي كه بتواند فضاي جديدي ايجاد كند كه در آن، هم هنرمندان باتجربه بتوانند كار كنند و هم جوانترها. او بايد تمام نظارتهاي سليقهاي را از ميان بردارد و قانون را جايگزين كند تا گروههاي تئاتري با آسودگي خاطر به كار هنري مشغول باشند. معاونت هنري بايد مديري باشد كه گرايشهاي سياسي و جناحي را در مديريت خود در اين معاونت دخيل نكند. چرا كه اگر وابستگي داشته باشد، نگاهش به سمت همانديشان سياسي خود خواهد بود و اين يعني خوانده شدن فاتحه مديريت در يك دستگاه هنري.
تئاتر ايران دو دهه طلايي داشته يكي پيش از انقلاب و دهه پنجاه و ديگري پس از انقلاب و دهه شصت. علت موفقيت اين بود كه مديران و تئاتريها بهرغم هر گرايشي كه داشتند، هرگز تمايلات سياسي خود را وارد مديريت در عرصه تئاتر نكردند.
متاسفانه بعد از آن، سياستزدگان و آنان كه انگار آب تئاتر را گلآلود ميخواهند، عنان كار را در دست داشتند و اين بسيار به تئاتر ايران لطمه زد. مديراني كه بودجه و امكانات را اغلب به كساني دادند كه زير عَلَم آنها سينه ميزدند و مخالفان و غيرهمفكران را به حاشيه راندند. با توجه به تجربهاي كه در طول سالها كسب كرده و با تئاتر آشنايي داشتهام، همچنين به عنوان يك روزنامهنگار و فردي كه نسبت به هنر تئاتر تعصب دارد و بيش از چهار دهه اخبار و اتفاقات آن را دنبال كرده، مهمترين دليل مشكلات تئاتر ايران را حاكميت مديران جناحي بر اين هنر و بازيهاي سياسي دانسته و ميدانم. ايمان دارم كه اگر ساحت تئاتر ايران از اين آلودگيها پاك شود و مديران غيروابسته، عادل و كارآمد امور تئاتر را در دست بگيرند، هنرهاي نمايش ايران، باز هم ميتواند دورهاي طلايي را تجربه كند.
هرچند اميد چنداني ندارم اما كورسويي از اميد هنوز در دلم وجود دارد؛ اميد به اينكه سيدعباس صالحي شخصا بر امر مهم انتخاب مديركل هنرهاي نمايشي نظارت كرده و از بزرگان و جوانان عرصه تئاتر و رسانه مشورت بگيرد تا شخصي غيرجناحي و محبوبالقلوب سكاندار تئاتر ايران شود.