از اجارهنشينها تا اجازهنشينها
ابوالفضل نجيب
سنت نوشتن درباره روز ملي سينما علي القاعده نبايد دخل و ربطي به سوگنامه و مرثيهسرايي داشته باشد. طي چهل و اندي سال گذشته شايد اين اولين روز ملي سينما باشد كه جز سوگنامه نتوان درباره سينماي ايران نوشت. هر جور فكر كنيم اين سينما جنس و حال و هواي نداشتهاش هيچ ربطي به جشن و سرور ندارد. حال و روز سينما را طي اين دو، سه سال اخير مرور كنيم و سرنوشت پوراحمد و مهرجويي و درد گفتههاي سينماگران و به خصوص حديث نفس بهمن فرمانآرا كه زبان اهالي سينما شده و ترجمان گوشه پيداي گورستاني است كه نامش را سينما گذاشتهاند. متن زير كم و بيش مرثيهاي است بر سينمايي كه زنده به گور كردند. حال و روز امروز سينماي ايران و به خصوص نوع كمدي آن را بيآنكه محصولات سريدوزي آن را ببيني يا از طريق خبرهاي سينمايي باخبر شوي، ميشود از تيزرهاي تبليغاتي فيلمها در شبكههاي برونمرزي پي برد.
در لابهلاي تماشاي آثار ارزنده و حسرت برانگيز سينما در جمكلاسيك. اگر تيزر فيلمها را به مثابه شناسنامه و هويت فيلم محسوب كنيم، به اتكاي همين تصاوير ميشود به ابتذال حاكم بر جريان كلي سينما پي برد. حتي ميشود از طريق عناويني كه فيلمها با خود يدك ميكشند، درباره فلاكتي كه زير لواي سينماي كمدي دامنگير سينما شده داوري و قلمفرسايي كرد. تا جايي كه اغلب فيلمسازان منفعل شده وطني را برآشفته كرده است. اين ابتذال و نكبت حتي گريبان بازيگران به اصطلاح ارزشي و ايدئولوژيك را نيز گرفته و با خود همراه كرده است. فيالمثل بازيگري كه به اذعان خود در تمام دوران بازيگري حتي حاضر به تراشيدن محاسن خود نشد و عطاي بازيگري را به لقاي بازي در نقشي كه به ضرورت ميبايست ريش خود را ميتراشيد به لقاي سينما بخشيده بود، حالا با مايوي شنا جلو دوربين حاضر شود. قصدم نه مذمت و مچگيري كه طرح اين پرسش از بازيگر ارزشي است كه آيا تفاوت دوغ و دوشاپ را نميداند يا به طمع و ناگزيري يا به دلايل سياسي و جناحي تن به چنين وضعيتي داده است؟ پرسش اين است شكاف حاصل از آن التزام و تقيد و اين ميزان انعطاف و تساهل با چه دغدغه و انگيزه و مصلحتگرايي پر شده است.
آن ميزان جزم انديشي و تعبد و تقيد شرعي كجا و اين ميزان دگرديسي كجا، آن هم نه در يك فيلم به اصطلاح ارزشي كه ميتواند مصداق ابتذال باشد. اين ميزان دگرديسي در باورها و تقيد و تعبد شرعي به نوعي ميتواند نشانه و حكايت دگرديسي و پوستاندازي نه به سمت هنر و سينماي ارزشي و... كه مستحيل شدن يك كلام در ابتذال و ولنگاريسم فرهنگي و زير عنوان سينماي كمدي ارزيابي كرد. و لابد با توجيه تزريق شادابي و نشاط به جامعه و ايضا رونق اقتصادي سينمايي كه به تاكيد مدعيان ارزشي
دولت سيزدهم، دولتهاي قبلي به ابتذال و اباههگري و ليبراليسم فرهنگي كشاندند و هم به ورشكستگي اقتصادي. غافل از اينكه اگر نجات توامان اقتصادي و فرهنگي سينما به ريسمان ترفندها و كليشههاي اينچنين و دلقكبازي و هزار دوز و كلك براي عبور از خط قرمزها و شرعيزه كردن مميزيها بسته بود، نه به كمر مبتذلسازان و نه مسوولان سينمايي آن بيل نخورده بود و اگر نبود داغ و فغان دلواپسان حوزه فرهنگ و سينما چه بسا همين سينماي كمدياش در همان حد مقدرات خنداندن خلقالله كاري كرده بود كارستان كه هم ضامن دنيا باشد و هم عاقبت به خيري اخروي داشته باشد.
فراموش نميكنيم خط و نشانهاي روزهاي اول وزير ارشاد دولت سيزدهم براي اهالي سينما و آن همه تب و تاب و سينه چاك كردن براي احياي سينماي ارزشي و اينكه كشتي را كشتيبان دگر آمد، چه لرزهاي بر تن سينماگران انداخت. واقعيت اين است آن لرزه نه به تن مبتذلسازان واقعي كه بر جان و روح و روان سينماگراني افتاد كه سينما برايشان عين نفس كشيدن بود. همان سينماگراني كه طي دوران حكمراني ارزشيها صفاي سينماي به اصطلاح ارزشي مدعي آقايان را به لقايش بخشيدند. يا فيلمهايشان به محاق توقيف رفت. يا به غربت رفتند يا در غربت خانهنشيني شاهد ويراني و غرق شدن سينما در ورطه ابتذال شدند.
حال و روز امروز سينماي ايران و به خصوص نوع كمدي آن حال و روز همان بازيگر ارزشي را تداعي ميكند كه در همه عمر بازيگري حاضر به تراشيدن ريش خود نشد اما عاقبت حاضر به لخت شدن جلو دوربين شد، اما همچنان به سوگند تراشيدن ريش خود وفادار مانده است. اين وضعيت بلاتشبيه و بيش از هر چيز هجويه ايرج ميرزا در باب حجاب را تداعي ميكند. غافل از اينكه زمان چون خيشي بسته به آدمي مدام در حال شخم زدن درون و برون آدمي است و در واقعيت امر داوري كه هيچ كس و هيچ زمان از قضاوت او در امان نخواهيم بود. سينمايي كه روزگاري كمدياش در راس اجارهنشينهاي اجتماعي مهرجويي بود و حتي در بدنه و سطح آن مدرسه پيرمردها و نوع كمدي جنگي آن ليلي با من است و كمدي اجتماعي چون مارمولك امروز از فرط تكرار و تقلب به حال و روزي افتاده كه حتي در تيزرهاي دو دقيقهاي قابل تفكيك از هم نيستند. آن گونه فاخر اجارهنشينها را آقايان به اجازهنشيني در ساختار سينمايي تنزل دادند كه حتي در سطح مدرسه موشها و پسرخاله هم جذابيت ندارند. واقعيت امر اگر بود سينما را با همين رويه رونق ميداديد، چه بهتر حداقل از همان فيلمفارسيسازان برجامانده قبل انقلاب استفاده ميكرديد كه به مراتب كاربلدتر از ورژنهاي ارزشي بودند. پرونده سينمايي دولت سيزدهم به هر طريق بسته شد، اينكه كشتيبان ديگر چگونه اين كشتي توفان زده را تا ساحل آرامش هدايت خواهد كرد، ميماند براي آينده نزديك.