• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5860 -
  • ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۹ شهريور

اتاق‌هاي خالي، چمدان‌هاي پر

محمد خيرآبادي 

 

بي‌خود مي‌گويند كه در حال زندگي كن، اكنون را درياب، دم را غنيمت شمار. همه‌ چيز در گذشته و آينده است. جز خاطره گذشته و روياي آينده هيچ چيز به درد بخوري كه يك گوشه دل آدم را بگيرد، وجود ندارد. مگر غير از اين است كه هر چند وقت يك‌بار دور هم جمع مي‌شويم و مي‌رويم به كودكي، به گذشته‌اي دور، به مدرسه، كوچه، محله و پشت هم خاطره مي‌گوييم و تا ما را از برق نكشند ول‌كن نيستيم؟ مگر هر كدام‌مان يك هارد اكسترنال پوشه‌بندي شده نداريم كه هر از گاهي با زير و رو كردنش مي‌خنديم و اشك مي‌ريزيم؟ مگر شب و روز براي آينده نقشه نمي‌كشيم يا در كابوس‌هاي‌مان پيش‌پيش به استقبال تلخي‌ها نمي‌رويم؟ هيچ كس نگاه به حال و روز آدم نمي‌كند. همه مي‌خواهند بدانند از كجا آمده‌اي يا اينكه مي‌شود رويت حساب كرد براي فردا؟ مي‌دانم كه پذيرش اين حرف، آن هم به اين تندي، سخت است. ولي دير يا زود همه اين را مي‌فهمند. همه آنهايي كه يكي، دو تا، سه تا، ده تا آدم توي زندگي‌شان بوده و يكي‌يكي كم شده‌اند: نه، هشت، هفت، شش، پنج، ... وقتي يكي هست، وقتي يكي باشد و خيال ما راحت است كه همين نزديكي‌ها دارد زندگي‌اش را مي‌كند، مي‌شود در حال زندگي كرد. ولي وقتي رفت، وقتي نباشد، انگار خاطره‌اش را مثل سنگريزه نوك تيزي گذاشته باشد كف كفش آدم و در مسير زندگي مدام آن را به ياد بياورد. فرقي نمي‌كند؛ عشقت باشد، پدرت، مادرت، رفيقي از برادر نزديك‌تر، خواهرزاده‌اي از خواهر نزديك‌تر. هر رفتني انگار يك قدم آدم را مي‌برد عقب‌تر، به گذشته‌ها. رفتن‌ها كه زياد بشود، عقب عقب رفتن‌ها هم زياد مي‌شود و ديگر حال، معني خودش را از دست مي‌دهد. از همان لحظه كه شروع مي‌كنند بار و بنديل و چمدان سفر را ببندند، بايد خودت را آماده كني. در دوري، در تنهايي و در نبود آنهايي كه نبودن‌شان زمان را دستكاري مي‌كند، ناخودآگاه ساكن مي‌شوي، انگار منجمد مي‌شوي و خيلي خيلي سخت است كه بتواني تصور كني اين چيزهاي امروز، آدم‌هاي جديد، كارهاي روزمره، مي‌تواند بشود جزيي از خاطره‌هاي آينده‌ات. آدم‌هاي دور و برت كه مي‌روند، به اين راحتي‌ها نمي‌شود اتاق‌شان را خالي كرد، نمي‌شود دست به كمدشان زد، نمي‌شود حتي كاري كرد كه عطرشان از روي بالش‌شان بپرد، حتي گرد و خاك روي وسايل‌شان را نمي‌شود گرفت. اتاق‌هاي خالي، خانه‌هاي خالي، خيابان‌هاي خالي، هاردهاي پر، چمدان‌هاي پر، هواپيماهاي پر... آه! غير تسليم و رضا كو چاره‌اي؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون