سيمين سليماني
پرويز ياحقي، نامي آشنا در موسيقي ايران است، آثار محبوب او با صداي خوانندگان سرشناسي هنوز زمزمه ميشود و همين ماندگاري آثار او را نشان ميدهد. ياحقي نه تنها در زمينه موسيقي كه در روزنامهنگاري هم بسيار مستعد بود. او نزد بزرگان موسيقي ايران از جمله دايياش حسينخان ياحقي و ابوالحسن صبا موسيقي را فراگرفت و با اين هنر مأنوس شد. از ياحقي آثار ماندگاري به جا مانده اما به گواه بسياراني، اين همه هنر او نيست. انزواي او در حدود سه دهه آخر عمرش كه در نهايت با مصدومیت و ناتواني در نواختن ساز همراه شد، بسياري از فرصتها را از او و البته از موسيقي ايران گرفت. اين واقعيت تلخ را بيش از هر جاي ديگري ميتوان در فيلم «كنسرتي كه اجرا نشد» سراغ كرد. مستندي به كارگرداني بهمن فرمانآرا كه نامش پيشاپيش خبر از روايتي تلخ ميدهد. 31 شهريور هشتادونهمين زادروز او بود. به اين مناسبت سراغ شاگرد او، بابك بختياري رفتيم؛ كسي كه تا سالهاي آخر عمر پرويز ياحقي با او همدم بوده و زندگي كرده است. با بختياري درباره زندگي و هنر پرويز ياحقي، نحوه ورود او به دنياي موسيقي، كارهاي ماندگارش و همكاريهايش با ديگر هنرمندان گفتوگو كرديم.
در ابتداي اين گفتوگو بگوييد كه پرويز ياحقي چگونه به موسيقي علاقهمند شد؟
پرويز صديقي پارسي، با عنوان هنري «پرويز ياحقي» ۳۱ شهريور ۱۳۱۴ در تهران متولد شد؛ پرويز در كودكي، تحت تاثير هنرمنداني كه به منزل آنها رفتوآمد داشتند و همچنين دايياش «حسين ياحقي» كه نوازنده ويولن بوده قرار ميگيرد. پدرش غلامحسينخان صديقي پارسي كارمند عاليرتبه وزارت امور خارجه، با فعاليت پرويز در زمينه موسيقي مخالف بود. پدرش در مقطعي كه مقدمات را نزد دايياش شروع كرده بوده، آنها را به ماموريت به سمت عراق، بيروت و لبنان ميبرد ولي عطش يادگيري پرويز باعث ميشود كه دايياش او را به ايران بياورد و آموزش را ادامه دهد تا جايي كه رديفهاي پنجگانه دايياش را مينوازد. در آن زمان علاوهبر مرحوم صبا، حبيب سماعي، مهدي غياثي، عبدالحسينخان شهنازي، مرتضي محجوبي، حسين تهراني و خيلي از افراد ديگر به منزل حسين ياحقي رفتوآمد داشتند. وقتي كه مرحوم صبا پرويز را در حال نوازندگي ميبيند خيلي خوشش ميآيد و ميفهمد كه در اين زمينه استعداد زيادي دارد.
از شكلگيري ارتباط ايشان با صبا، بيشتر بگوييد.
يكي از اتفاقات روزمره در منزل حسين ياحقي، برگزاري محافل دورهمي براي نوازندگي بود. جمع ميشدند، روزنامه ميخواندند، بحثهاي سياسي و هنري ميكردند. حسين ياحقي دايي پرويز، او را پس از تمام كردن رديفهاي پنجگانه به مرحوم صبا معرفي ميكند و از او ميخواهد كه اجازه دهد رديفهاي صبا را نزدش بياموزد و با سبكش آشنا شود. به گفته خود پرويز، اولين نكتهاي كه استاد صبا رويش دست گذاشته تكيهها و نحوه آرشه كشيدن پرويز بوده؛ استاد صبا به پرويز گفته بود ابتدا بايد شخصيتِ نوازندگيِ تو در تحريرها و تكيهها درست و قوي باشد و بعد، نحوه آرشه كشيدن است كه بايد تصحيح شود. آن زمان يعني قبل از ظهور مرحوم وزيري، ويولن را به سبك كمانچه ميزدند تا اينكه مرحوم وزيري تكنيك و شخصيت نوازندگي ويولن را از كمانچه جدا كرد. مرحوم صبا هم با تدوين سه دوره رديف، در تلاش بود ويولن ايراني را براساس تكنيك جهاني استوار كند.
و در آن دوره پرويز ياحقي چند ساله بود و بعدتر كجاها فعاليت موسيقايي داشت؟
حدودا 14 ساله؛ و در حدود 20 سالگي هم اولين اركستر خود را با همكاري آقاي فرهنگ شريف، مجيد نجاحي، حسين صمدي، رضا ميرفتاح نوازنده تنبك و هوشنگ شوكتي برادر علياصغر گرمسيري استاد تئاتر و سينما، تشكيل دادند. من حتي بروشور كنسرت ايشان را دارم كه به سال ۳۲ و ۳۳ برميگردد. در سال ۳۶ كه حدودا دو سال از تاسيس برنامه گلها ميگذشت پرويز به عنوان نوازنده در گلها شركت داشته و برنامه گلهاي رنگارنگ ۱۶2، اولين برنامهاي است كه پرويز ياحقي در آن اجرا كرده است.
معمولا خوانندگان اركستر چه كساني بودند؟
پرويز ميگفت زماني كه در اركستر گلها نوازندگي ميكرده، روزي مرحوم پيرنيا در راهروي راديو او را ديده و گفته: «نميخواهي خودت يك آهنگ براي راديو گلها بسازي؟» ايشان هم پاسخ مثبت داده و گفته كه باعث افتخارش است و آهنگ «اي اميد دل من كجايي» را به عنوان اولين آهنگش در برنامه گلها با صداي استاد غلامحسين بنان و كلام اسماعيل نواب صفا ارايه ميدهد. نكته قابل تامل اينجاست كه ايشان اين آهنگ را در سن كمتر ساختهاند، صداي خانمي كه مكرر در فيلم آقاي فرمانآرا از انسرينگ تلفن پخش ميشود صداي اولين عشق زندگي پرويز ياحقي بوده. ايشان سالها قبل مقدمات آهنگ «اميد دل من كجايي» را ساخته ولي تكميل نكرده بوده و درنهايت خانواده اين خانم با ازدواجش با پرويز مخالفت ميكنند.
در واقع اين آهنگ از قبل ساخته شده بود.
بله. اين آهنگ را پرويز به نواب صفا ميدهد و در مورد شكست عشقي هم كه برايش پيش آمده با او صحبت ميكند تا با توجه به آن شعر را بسرايد و شعر «بيوفا اي اميد دل من كجايي» با اركستر گلها ضبط ميشود. خودش ميگفت كه من اين كار را در ۱8 سالگي ساختم و در ۲۲ سالگي ضبط شد. در آن دوره مرحوم صبا رهبر اركستر بوده و حدود يك هفته تا ده روز قبل از فوت مرحوم صبا هم اين كار ضبط ميشود در واقع آخرين برنامهاي كه مرحوم صبا در گلها حضور داشته، نامش گلهاي رنگارنگ ۱۷۲ آهنگ «اي اميد دل من كجايي» با صداي بنان است. بعد از آن همكاري ايشان با مرضيه شروع ميشود، اولين آهنگي كه براي مرضيه ساخته «در دامن مهتاب» با شعر معيني كرمانشاهي است. بعد از آن «مي زده شب» و... كه از آهنگهاي معروف آن دوره است و شهرت خاصي دارد.
گويا بعد از مدتي هم اين همكاري قطع شد، درست است؟
بله، بعد از آن كارهاي ماندگار، مشكلي ايجاد ميشود كه با ايشان قطع همكاري ميكند. پرويز ياحقي ميگفت حدود سال 39 يا 40 خانم مرضيه در مصاحبهاي با مجله اطلاعات هفتگي گفته كه خواننده، آهنگساز و ترانهسرا حكم يك سهپايه را دارند كه پايه اصلي خواننده است و اگر پايه اصلي بيفتد، ديگر پايهها نقشي ندارند اين گفته خانم مرضيه باعث رنجش پرويز از ايشان شد و از آن پس ديگر با مرضيه همكاري نكرد. در اين ميان پرويز ياحقي همزمان با مرضيه، با داريوش رفيعي هم كار ميكرده و دو، سه آهنگ براي داريوش رفيعي هم ساخته بود. يكي از آهنگها «من و خاموشي» و ديگري «دام ره بلا» در افشاري و «باد بهاري» است.
و همكاري ايشان با دلكش؟
اولين آهنگي كه ياحقي براي دلكش ساخت «آشفته» نام داشت با مطلع «چو اسير دام توام، رام توام». به گفته پرويز ياحقي اين آهنگ را در سفري كه با نواب صفا به شيراز داشتند با شعر نواب صفا در مايه اصفهان ساخت كه پخش آن مثل بمب صدا كرد و از همانجا همكاري پرويز با دلكش شروع شد و بعد از آن هم آهنگ «پربسته» و «موج». آقاي ياحقي ميگفت پس از سر و صدايي كه آهنگ «آشفته» در حدود سال 40 تا 42 به راه انداخت بلافاصله آهنگهاي پربسته و موج را ساخته و در اين برهه همكارياش با الهه و پوران هم شروع شد.
در كارنامه هنري پرويز ياحقي اسامي هنرمندان صاحبنامي ديده ميشود، تنوع صداها و خوانندگان در آثار ياحقي جالب است، بيشتر از شكلگيري اين همكاريها بگوييد.
بگذاريد با يك داستان كوتاه و جالب به اين پرسش شما پاسخ دهم؛ اين خاطرهاي از پرويز ياحقي است، ميگفت «روزي همه در منزل خانم نيره نشاطي از دوستان فرهنگ شريف در يوسفآباد مهمان بوديم كه البته من قصد حضور نداشتم ولي به دعوت فرهنگ باهم رفتيم؛ بعد از ناهار در ميان مهمانان دختر جواني را ديدم كه سالكي روي صورتش داشت و در پذيرايي به صاحبخانه كمك ميكرد پرسيدم كه او كيست و در پاسخ گفتند يكي از دوستان علاقهمند به موسيقي است كه امروز از او دعوت شده است كه بيايد.» آن زمان ياحقي آهنگ «تو اي فتنه كجايي» را در طول دو، سه روز براي پوران ساخته بود كه از راديو پخش شده بود؛ وقتي با فرهنگ شريف صحبت ميكرد، يك دفعه صدايي ميشنود كه كسي در آشپزخانه اين آهنگ را ميخواند و تمام جوابهاي اركستر را با دهان مينوازد، پرويز در اين هنگام خودش را به آشپزخانه ميرساند و از او ميخواهد كه آهنگ را كامل بخواند، بعد پرويز با تعجب به او ميگويد: «خودت ميداني چقدر خوب ميخواني؟!» و دختر در پاسخ ميگويد من فقط در محافل دوستانه و دورهمي ميخوانم. فاميلياش را ميپرسد و ايشان كسي نبوده جز خانم دده بالا.
پس اينطور همكارياش با خانم مهستي شكل گرفت؟
دقيقا. گويا دقيقا همان موقع آقاي منوچهر تسليمي «معاونت راديو» بخشنامه كرده بود كه خواننده جديد معرفي كنند چون مردم از شنيدن صداهاي تكراري خسته شده اند و با اين اوصاف آقاي بديعي، خانم رويا و آقاي تجويدي، خانم حميرا را آورده بودند و همه به پرويز ياحقي هم فشار ميآوردند كه كسي را معرفي كند. پرويز ياحقي مدتي بعد به خانم ددهبالا زنگ زده و گفته بود كه به كلاسش برود و آهنگي را كه برايش ساخته بود، باهم كار كنند. آن آهنگ را پرويز در ابتدا براي پوران ساخته بود ولي بعد از آن بخشنامه، با وجود مخالفتهاي برادرِ خانم ددهبالا، از ايشان خواسته بود تا آن كار را بخواند. پرويز ياحقي تعريف ميكرد كه «آن روز بيژن ترقي هم به كلاسم آمد و من قسمت اول كار را كه ساخته بودم آماده كردم. به پيشنهاد بيژن كوك را كمي بالاتر از دياپازون بردم تا ببينيم انتهاي صدايش كجاست و وقتي مهستي شروع به خواندن آواز كرد، هر دو از خود بيخود شديم چون اصلا فكر نميكرديم چنين وسعت صدايي داشته باشد. درنهايت هم از روي اسم ديوان شعر «مهسَتي گنجوي» كه در كتابخانه داشتم نام هنري او را برايش انتخاب كردم.»
اتفاقا آقاي ياحقي در مجله سپيد و سياه مصاحبهاي كرده كه در آرشيوم دارم و در مصاحبه گفته من به زودي خوانندهاي را معرفي خواهم كرد كه دست همه را از پشت ميبندد. همه اين ماجرا در زمان استعفاي آقاي پيرنيا و مسووليت مرحوم رهيمعيري در برنامه گلها اتفاق افتاد و با مشورت با رهي، تلفظ مهسَتي به مَهَستي تغيير كرد كه هم زودتر به شهرت برسد و هم راحت به زبان بيايد. در آن سالها آهنگسازان در چنين مواردي باهم رقابت هم داشتند. پس از معرفي مهستي، گلهاي شماره 428 را برايش ميسازد، حتي آن زمان در مجله خبر از احتمال ازدواج مهستي و ياحقي منتشر ميشود كه البته اتفاق نميافتد چون خانواده مهستي موافق نبودند. اوضاع پرويز ياحقي در آن زمان اصلا خوب نبود حتي چندي بعد در ميان ضبط برنامهاي با عبدالوهاب شهيدي حال پرويز به دليل اعتيادش به هم ميخورد؛ اين ماجرا به گوش پيرنيا و بعد معينيان و در نهايت حتي به شاه ميرسد و شاه هم دستور دستگيري و تنبيه ياحقي را صادر ميكند و به گفته خود ياحقي، پنجم تير ماه 46 آهنگ «پشيمانم» هم با صداي حميرا از راديو پخش ميشده، عدهاي به دستور شاه ميآيند و او را دستگير كرده و در بيمارستان شهرباني بستري ميكنند تا پرويز ترك كند.
پرويز ميگفت «اعتياد من به جايي رسيده بود كه ميخواستم خودم را بكشم» اين را در مجله سپيد و سياه هم گفته بود. در آن برهه ميگفت با وجود شرايطي كه داشته راهي جز ترك كردن نداشت و بعد از ماجراي بستري شدن در بيمارستان شهرباني بازهم خرابي حال پرويز ادامه پيدا ميكند تاحدي كه پيرنيا ميگويد ديگر چند بار بايد او را بخوابانيم كه شوهر خواهر پرويز ميگويد اگر لازم است براي هزارمينبار هم اين كار را انجام دهيد، چراكه او پرويز ياحقي است؛ پرويز ياحقي آدم عادي و معمولي نيست، هنرمند بزرگي است. البته مرگ داريوش رفيعي هم در همان دوران بود كه بيتاثير در حال پرويز نبود. يادآوري آن دوره براي پرويز اصلا آسان نبود. آن زمان چند روز هفته در منزل ايشان بودم، ايشان صبح خيلي زود از خوب بلند ميشد و من معذب بودم كه وقتي ايشان بيدار هستند، بخوابم وقتي علتش را از ايشان پرسيدم كه چرا اينقدر كم ميخوابد و زود از خواب بيدار ميشود، ميگفت «وقتي زياد ميخوابم ياد دوران اعتيادم ميافتم و كارهايي كه آن زمان ميكردم.» دوست نداشت كه آن دوران به خاطرش بيايد چون روزگار بسيار سختي را گذرانده بود.
بعد از اين بود كه با خانم حميرا مواجه ميشود كه قبلا با آقاي تجويدي كار ميكرد. قبل از اينها اين نكته را بايد بگويم كه در ابتدا قرار بوده هايده را هم پرويز ياحقي بياورد. ابتدا آقاي رهي معيري و مجيد نجاحي هايده را به آقاي پيرنيا معرفي كرده بود و آقاي پيرنيا كه هنوز متصدي برنامه گلها بود او را پيش ياحقي فرستاده و گفته بود تستي بگيرد كه بعد از آن كارش را شروع كند. پرويز ياحقي ميگفت كه هايده همراه همسرش كه نظامي و مخالف كار هايده بوده براي تست آمده بود و اين مساله باعث نگراني شده بود و به همين دليل آقاي ياحقي هايده را كنار ميگذارند كه باز هايده به آقاي تجويدي معرفي ميشود و در روز مبعث هم به تشويق رهي معيري در راديو آوازي ميخواند. در نهايت زماني كه هايده و همسرش جدا ميشوند، آقاي تجويدي «آزادهام» را با كلام رهي معيري، برايش ميسازد و از اينجا هايده شروع به خوانندگي ميكند. زماني كه قضيه ازدواج پرويز با مهستي منتفي ميشود، پرويز با حميرا آشنا ميشود كه در خصوص اين آشنايي، هر كدام روايتي متفاوت دارند و من نميدانم كدام درست است. در بهمن ماه سال ۴۶ پرويز و حميرا باهم نامزد ميكنند و در اسفندماه همان سال هم ازدواج ميكنند كه آقاي ياحقي از آن به عنوان يك ازدواج تجاري، هنري و پولساز ياد ميكرد اما اين زوج هنري كارهاي زيادي باهم ضبط كردند و در نهايت سال ۵۳ از هم جدا شدند. بعد از مدتي شايعه همكاري او با مهستي قوت ميگيرد و در مجلهها مينويسند كه قرار است پرويز و مهستي همكاري با هم را مجدد شروع كنند هرچند كه اين همكاري در همزماني با انقلاب دوامي نميآورد.
قضيه مصدوميت و كار نكردن ايشان در آن دوره چه بود؟
مصدوميت دست ايشان در سال 84 يعني يك سال قبل از فوتش رخ داد كه دست ايشان ضربه خورده و ميشكند او را به بيمارستان دي برديم و دكتر ميرسعيدي ايشان را عمل كرد. من آن زمان و در آن شبهاي بستري به عنوان همراه ايشان، پيش او بودم كه شب اول، او را در سيسييو خواباندند و بعد به بخش منتقل كردند، ديگر با آن دست نميتوانست ساز بزند اما زماني كه پرفسور رحمانزاده از آلمان به ايران آمد گفت كه دست ايشان بد جراحي شده و بايد براي عمل مجدد به آلمان برود و در اسفند ۸۴ براي چند روز به آلمان رفت و عمل كرد. من تمام تعطيلات عيد ۸۵ را هم پيش ايشان بودم. پروفسور رحمانزاده بعد از عمل به او گفت كه بهترين فيزيوتراپي، براي تو، ساز زدن است و حتي او را به فيزيوتراپي هم نفرستاد و گفت صبح تا شب فقط ساز بزن. در نهايت پرويز در بهمن ۸۵ به علت سكته قلبي فوت كرد و البته چيزهاي ديگري كه درباره مرگ او گفته ميشود، شايعاتي بيش نيست.
آقاي ياحقي فقط در حوزه آهنگسازي و نوازندگي فعاليت نميكرد، او در كسوتهاي مختلفي بود و جالب است كه گويا اغلب هم ناموفق نبود.
بله پرويز فرد بسيار پويا و فعالي بود، روزنامهنگاري ميكرد و در حوزه خبرنگاري اجتماعي بسيار هم موفق بود، همچنين برنامه راديويي داشت و كلا فرد بسيار فعالي بود و كارهايش در زمينه برنامهسازي و روزنامهنگاري پرمخاطب.
اين همه درباره آقاي ياحقي صحبت كرديم، زندگي و همكاريهاي هنرياش؛ شكل آشنايي خودتان با آقاي ياحقي چگونه بود؟ كار كردن با ويولن را چگونه نزد ايشان آغاز كرديد؟
من اولينبار آقاي ياحقي را اوايل دهه 70 در مراسم ختم مرحوم حبيبالله بديعي ديدم كه آقاي خرم هم كنارش نشسته بود، پيش رفتم و اولين ديدار آنجا شكل گرفت. بعد از آن بارها با پرويز ياحقي تماس گرفتم ولي او يكي در ميان جواب ميداد و بعد آهسته آهسته به او نزديك شدم و در كلاسهاي ايشان حضور پيدا كردم و شاگرد ايشان شدم. در برنامههاي مختلفي مثل برنامههاي راديو، ساز او را تجزيه و تحليل ميكردم. آقاي ياحقي وقتي صحبتهاي اول من را شنيده بود، خيلي از صحبتها و تحليل من خوشش آمده بود و مرا با تشويق به سمت راديو سوق داد و نكاتي را هم به من ياد داد. به حدي مورد اعتمادش بودم كه حتي كارهاي بانكي را به من ميسپرد. حتي سيمكارت خطي را كه الان با آن تماس گرفتيد ايشان همراه يك گوشي نوكيا برايم خريد. اين ارتباط ما هر روز قويتر شد و دوستي ما نزديكتر.
گفتيد ساز زدن ايشان را تحليل ميكرديد و ايشان از صحبتهاي شما استقبال كرد، بهطور خلاصه در اين باره بگوييد، تدريس ايشان چه ويژگياي داشت؟
آقاي ياحقي چه در اواسط دهه چهل و چه براي من به عنوان شاگردشان شيوه خاصي از تدريس را پياده ميكردند. ايشان خودشان رديف مينويشتند و در حال حاضر دو دفتر رديف به خط خود ايشان دارم كه به من آموختند. در كنار آن رديفهاي استاد حسين ياحقي هم ديده ميشد كه تكه تكه بود و من همه را جمعآوري كردم و بخشهايي را هم به صورت سينه به سينه روي نوار كاست ضبط كردند كه ايشان آن را هم به من آموختند.