نگاهي به كنسرت- نمايش «سي صد»
شكست و شجاعتي كه ناگزير بايد باشكوه باشد
«سي صد» پروژهاي است براي قشر برخوردار جامعه كه با استفاده از بهترين امكانات، ميكوشد رضايتبخش باشد
محمدحسن خدايي
مواجهه تماشاگران با كنسرت- نمايش «سي صد» كمابيش مبتني بر نوعي همدلي و شگفتي است. چراكه اجرا در پي روايتي حماسي از گذشته پرمحنت سرزمين باستاني ايران بوده و در اين مسير دشوار، ناگزير از ساختن يك جهان آنتاگونيستي مابين ايرانيان و مغولان است. اجرا ترجيح ميدهد اين هدف سياسي را با بهرهبردن از تكنولوژي پيشرفته در قالب نمايشنامهاي مليگرايانه به سرانجام برساند. با مطالعه تاريخ ايران اين واقعيت تلخ عيان ميشود كه سربازانِ بيابانگرد مغول با خويي ويرانگر، مسافتي بس طولاني از شرق دور را پيموده و به مرزهاي ايران در دوران سلطنت خوارزمشاهيان ميرسند. اين جماعت دهشتافزا، در يورشهاي برقآساي خويش، سوداي فتح سرزمينهاي تازه را در سر پرورانده و از نابودي ميراث فرهنگي ديگران و چپاول سرمايههاي مادي آنان ترسي به دل راه نميدهند. به گواه اسناد معتبر تاريخي، برآمدن مغولان همراه بود با ضعف حكومت مركزي در چين و اختلافات بيپايان مابين حاكمان ايراني. در اين ميان نميتوان از نقش بيبديل چنگيزخان در ايجاد يكپارچگي اقوام پراكنده مغول و گسيل داشتن آنان به سرزمينهاي دور و نزديك غفلت كرد. شوربختانه غرور بيش از اندازه سلطان محمد خوارزمشاه نسبت به مغولان و دستور قتل فرستادگان چنگيز، اشتباهي مهلك بود كه نتايجش تا اكنون ادامه يافته و موجب ويراني شهرهاي بزرگ ايرانزمين شد. در اين ميان شهري چون شيراز، در تلاش براي محافظت از هجوم ويرانگر سپاه دشمن، به تكاپو افتاده و تلاش دارد با منطق رئالپالتيكي، زنده بماند و اميدي باشد براي مردمان ديگر نقاط ايران. از اين منظر ميتوان كنسرت-نمايش «سي صد» را روايتي از اين دوران پر آشوب دانست كه محمد رحمانيان در جايگاه نمايشنامهنويس، سعي كرده آن را براي پروژه هنري سهراب پورناظري آماده كند. مولفههاي چون حس وطندوستي، مقاومت در مقابل هجوم سپاه دشمن و جانفشاني در راه نجات ايران، بنيان هستيشناختي نمايشنامه است. بنابراين رويكرد حماسي كنسرت- نمايش «سي صد» را ميتوان ذيل آن دسته آثاري صورتبندي كرد كه در تلاش هستند گذشته تاريخي ايران را به ميانجي شكلي از ناسيوناليسم هنري از نو روايت كنند و با حال و هوايي حماسي، موجب غرور و دلگرمي اكنون ما مردمان مستاصل شوند. اين حس وطندوستي كه بار ديگر مورد اقبال شهروندان تهراني قرار گرفته و در پروژه «سي صد» اين امكان را يافته كه با صرف هزينههاي هنگفت و پشتيباني گروههاي پرنفوذ بر صحنه آيد و ميزبان تماشاگران كمابيش متمول اين روزهاي ما باشد واجد بصيرتهايي جامعهشناختي است. به ديگر سخن اين قبيل رويدادهاي هنري كه با حضور بازيگران نامآشناي تئاتر و سينما و همچنين خوانندگان معروف و محبوب عرصه موسيقي به مرحله توليد و اجرا ميرسند را ميتوان نوعي از واكنش دفاعي مردمان طبقات متوسط شهري دانست به وضعيت اجتماعي، سياسي و اقتصادي اين روزهايشان. يك مكانيسم دفاعي كه فرويد به خوبي در روانكاوياش توضيح ميدهد و مختص زمانهاي است كه حس عمومي، تجربه اميد و حسرت را توامان از سر ميگذراند اما به تمامي تسليم واقعيت موجود نشده و در پي يافتن كورسويي از اميد است. روزگاري «سر ريچارد بلكمور» در باب حماسه گفته بود كه «شعر حماسي دربردارنده روايتي داستاني از كنشي والا در قالب كلامي منظوم است كه غايت تعليمي دارد و از جهت سبك بيان تمثيلي است» يا آنگونه كه هاريسون از ارسطو مثال ميآورد «حماسه اولا بايد مبتني بر پارهاي رفتارهاي پهلوانانه باشد و ثانياً مشتمل بر امور باورپذير» يا به قول دانيهلو، حماسه «محاكات رفتارهاي والاي شاهان، پهلوانان و جنگاوران والامقام» است. با اينكه اغلب اين نظريهها مربوط به تاريخ نقد ادبي است اما ميتواند راهگشاي آثار حماسي مدرن باشد. كاري كه محمد رحمانيان تلاش دارد با شخصيتهاي والامقام ايراني به انجام رسانده و براي مردمان امروزي، قهرمانان و پهلوانان گذشته را احضار كرده و جهاني تازه را بر اساس قهرمانان ايراني بشارت دهد.
پروژه «سي صد» بدون بازيگران شناختهشدهاي چون نويد محمدزاده، علي نصيريان، بهرام افشاري، بهرام رادان و گوهر خيرانديش نميتوانست اينچنين مورد استقبال تماشاگران قرار گيرد و هر شب ميزبان چهار هزار نفر باشد. از منظر اقتصاد سياسي هنر، با پديدهاي موفق در عرصه بازار مواجه هستيم كه گردش مالي بالايي دارد و به نوعي موردپسند طبقات مياني و بالايي جامعه قرار گرفته است. فضاي باز باغ سعدآباد توانسته بر كيفيت اجراي «سي صد» تاثير مثبتي بگذارد و خاطرهاي به يادماندني از تماشاي يك اجراي باشكوه و به اصطلاح لاكچري را رقم بزند. هواي خنك شبهاي انتهايي شهريور و ابتدايي مهرماه، تجربه تماشا كردن را تقويت ميكند و اگر اين هواي مطبوع با نبرد حماسي سرداران شجاع ايراني در مقابل مغولان متجاوز ممزوج شود تا روح مليگرايانه تماشاگران تحت تاثير قرار گيرد، بيشك مورد امتنان گروه اجرايي خواهد بود. از ياد نبايد برد كه رواج آثار به اصطلاح فاخر مليگرايانه در دوراني كه «وطن» آماج هجوم مشكلات داخلي و بينالمللي بوده و روح جمعي مردمان، خسته مينمايد، امري است قابلانتظار و فراگير. اينجا ايده «وطن» همچون دال مركزي يك وضعيت تاريخي عمل كرده و ميتواند موجب تقويت حس همبستگي ملي شود. تمنايي كه سهراب پورناظري و گروه پرشمار اجرايياش آن را پي گرفته و درصدد هستند بار ديگر ايران و گذشته پر فراز و نشيبش را از طريق روايت شجاعت مردمان شيراز در مركز توجه قرار دهند.
محمد رحمانيان در متن نمايشنامه، حمله مغول به شيراز را با نجات تختجمشيد و محافظت از نسخههاي موجود شاهنامه همراه كرده است. در اين روايت حماسي شخصيتهايي چون چنگيزخان مغول با بازي علي نصيريان، گلشاه با نقشآفريني بهرام رادان، ابوالقاسم فردوسي با حضور نويد محمدزاده، دارا با اجراي بهرام افشاري، آلتاني يا همان دختر چنگيزخان مغول با بازي دلنيا آرام و سيمينه با حضور گوهر خيرانديش بر صحنه قدم گذاشته و قسمتي از ماجراي نمايش ميشوند. تركيبي از بازيگران حرفهاي كه قرار است قسمتي از تاريخ پرآب چشم ايران را بر صحنه جان ببخشند. با آنكه شاعري چون فردوسي دويست سال پيش از حمله مغول به ديار باقي شتافته و نميتوانسته در اين رويداد تاريخي حاضر باشد، اما اينجا همچون وجداني بيدار ظاهر شده و از دغدغههايش در رابطه با شعر و شاعري ميگويد و با چشماني اشكبار و خونآلود در باب آينده ايران و هجوم بيگانگان تذكار ميدهد. بازي نويد محمدزاده به هنگام تكگوييهايش، خوب و تاثيرگذار است. تركيبي از غم، خشم و شاعرانگي كه از طريق يك بدن متافيزيكي رويتپذير ميشود. بازي نويد محمدزاده يادآور روزهاي خوب اين بازيگر مطرح است و به واقع تماشايي. همچنانكه علي نصيريان با آنكه در صحنه حضور ندارد اما ويدئويي كه از او پخش ميشود بازتابدهنده يك چنگيزخان باورپذير و كاريزماتيك است. علي نصيريان بار ديگر نشان ميدهد كه چه تواناست در ايفاي نقشهاي دشوار تاريخي. در ادامه بهرام افشاري را داريم كه شخصيت «دارا» يا همان سردار اين روزها منفعل ايراني را با ايستايي و طمانينه بازي ميكند. او كه روزگاري فخر جبهههاي نبرد ايران بوده و عاشق زني چون سيمينه، اين روزها كناره گرفته و منفعل است. اما مرگ دختر جواني چون «خورشيد» باعث ميشود كه دارا و زني چون سيمينه با بازي خوب گوهر خيرانديش، حال و احوالشان دگرگون شده و ناگهان سوژه سياسي تاريخ شوند. در جايي از اجرا، در لحظاتي بعد از مرگ دختر به دست آلتاني، سيمينه فرياد برميآورد كه اين قتل در دل او «بيزاري» كاشته و بعد از اين سپاه مغول بايد منتظر عقوبتي سخت باشد. وطن با خون دختري چون خورشيد بار ديگر سيراب شده و عزم مقاومت در مقابل هجوم بيامان دشمن زنده ميشود. محمد رحمانيان تلاش دارد به ميانجي كشتهشدن دختري چون خورشيد، معاصر اين روزهاي ما باشد و عامليت زنانه را در اتصال با رنجي كه زنان و دختران اين مرز و بوم در طول تاريخ بردهاند از نو تعريف كند. سرگذشت زنان و دختران ايراني به روايت «سي صد» گويا در كشاكش تاريخ، تا اكنون ما، تركيبي است توامان از فيگور قرباني و سوژه سياسي.
به لحاظ اجرايي طراحي نور، صدا، صحنه، لباس، گريم و... در خدمت سياست اجرا است. يعني ساختن يك نمايش باشكوه كه حتي شكست قهرمانانش را با بهترين تكنولوژي بر صحنه به نمايش ميگذارد و آن را به امري تماشايي بدل ميكند. در اين ميان استفاده از تصاوير ويدئويي كه بر ساختمان عظيم فضاي باز باغ سعدآباد نقش ميبندد در كنار ويدئو مپينگهايي كه فضاي سهبعدي نمايش را برميسازد، توانسته وجه بصري نمايش را غنا بخشد و بيش از آنكه بر تخيل تماشاگران تكيه كند، فضاهاي مختلف تاريخي را به ميانجي تكنولوژي تصويري، رويتپذير كند. حضور سهراب پورناظري و اجراي قطعات مختلف موسيقي، از نكات قابل اعتناي اجرا است. اين هنرمند با مهارت توانسته، وجه پرفورماتيو موسيقي را شدت بخشيده و در تلفيق با بازي بازيگران، لحظات درخشاني را خلق كند. فيالمثل حضور او و دلنيا آرام كه نقش آلتاني را ايفا ميكند و اجراي مشترك يك قطعه نمايشي، درخشان و فراموشنشدني است. بيشك توانايي دلنيا آرام در اجراي اپرا و كيفيت صدا و نوع حضور بدنياش در مقام بازيگر، از نكات قابل اعتنا است. شكلي از حضور نابهنگام و خلاقانه كه كمتر در اين روزهاي تئاتر شاهد آن هستيم.
در نهايت ميتوان پروژه «سي صد» را ذيل آن دسته آثاري طبقهبندي كرد كه براي قشر برخوردار جامعه توليد شده و به لحاظ فني، تلاش دارد با استفاده از بهترين امكانات، رضايتبخش باشد. اين اجرا در كنار كنسرت-نمايش «رستم و اسفنديار» با تكيه بر مفاهيمي چون وطن و ميهندوستي، پاسخ به نيازي است كه اين روزها حس ميشود. ساختن يك هويت ملي با نگاهي به گذشته تاريخي ايران زمين. گو اينكه احضار گذشته و اتصال با تاريخ، اگر به كار بحراني كردن اكنون ما نيايد، كمابيش امري است محافظهكارانه. جايي كه فرشته تاريخ به قول والتر بنيامين، سر را به عقب برگردانده و خيره به فاجعه است نميتوان به باشكوه بودن كفايت كرد و آن را به امري تماشايي فروكاست. در همان دقايقي كه شاعر و شاهنامه، سيصد تا سيصد از بين برده ميشوند.