يادداشتي بر كنسرت- نمايش «سيصد»
اثري درخور فرهنگ ايران
خسرو نقيبي
«سيصد: گات» مهمترين متن نمايشي و همچنين اجرا، ميان آنچه داخل ايران ساخته شد، از زمان تحولات سياسي و اجتماعي ابتداي اين قرن تازه و بازتابي درست و دقيق نسبت به روح زمانهاي است كه ديگر به عقب باز نخواهد گشت. اعاده حيثيتي براي برخي عوامل آن - در راس محمد رحمانيانِ نويسنده و بهرام افشاري بازيگر كه متن اولي و بازي دومي هيچ سنخيتي با متاخر ديدهشدهها ازشان ندارد و يادآور بهترين روزهاي كارشان در سمت جدي هنر امروز ايران است- و كنكاشي شجاعانه براي يافتن تسلسل تاريخ و نمادها و نشانههاي آن در زندگي ايرانيان تا امروز.
«سيصد: گاتِ» پورناظريها زبان فارسي - و شاهنامه را نماد آن- ارج مينهد و اشعار فردوسي و البته بهترين ابيات ديگر بزرگانش را به متن و موسيقي ميآورد در نمايشي كه بستر آن زمانه سوزاندن مدفن فردوسي و كتابهايش است و محور به مسلخ كشاندن سيصد حافظ كتاب در ذهن براي حفظ امانت. نمايشي كه داستان كينه دختر چنگيز است به زبان فارسي كه فكر ميكند زبان را كه چندپاره كند، ايران را چندپاره خواهد كرد و ايستادن بر خاكش و تسلط بر آن، آسانتر و آسودهتر خواهد بود.
«سيصد: گات» يادآور آن سالهايمان است كه مردم براي تماشاي تاريخ و حماسه و فرهنگ، بليت تماشا ميخريدند؛ نه براي دمي خنديدن به خود و ابتذال؛ پس با بيانگيزگي محض پا به سعدآباد گذاشتم كه يك هنر تجاريسازي شده ديگر ببينم، اما مرعوب اين حجم شور و شعور و بيپروايي شدم در فرم و صحنهاي كه رضا گوران را به صحنه برگردانده، به نويد محمدزاده اين پروا را داده كه در انتخابي جسورانه، اسطوره فردوسي را ابوالقاسمي از گور برخاسته و پرخاشگر سازد در اعتراض به زمانه يغماي دسترنجش و دلنيا آراماي را، جاي ستارههاي زنِ به صرف شهرت بر صحنه فراخوانده شده، كنار ستارههاي مرد بر صحنه برده كه به مفهوم مطلق كلمه «هنرمند» است.
چه در حركت روي صحنه و بيان انتخاب شدهاش، چه وقت آواز. بهرام رادان به سياق اندك انتخابهاي نمايشياش اندازه است و درست، گوهر خيرانديش در مونولوگي كه بايد موثر است و هديه آزيدهاك قدر نمادينترين نقش نمايش را خوب ميداند و دريغا بر عمر رفته علي نصيريان كه نميتوانيم روي صحنه يا بيش از اين تماشايش كنيم، اما چنگيزخاني كه ساخته، مخوف و دقيق است و يادآور بهترين سالهايش.
«سيصد: گات» براي من غافلگيري محض بود در اين روزهاي ابتري و بيعملي. يادآور آن همبستگي جمعي كه چون ستارهاي كورسويي زد و خاموش شد. متني دانسته و آگاه به سر زمانه علاوه بر اجرايي درخور فرهنگ ايران.
بيش باد.