الهه باقريسنجرئي
«من هميشه وسايلم رو گم ميكنم، آخه ميدوني من ADHD دارم. براي همين اگه كسي يهذره كند حرف بزنه، ميپرم وسط حرفش يا بلند ميشم ميرم. دست خودم نيست، نبايد از دستم ناراحت بشن. سر كار هم هيچموقع كارهام رو درست و بهموقع تحويل نميدم. هميشه هم حواسم پرته و نميتونم تمركز كنم. بهشون گفتم من بيشفعال هم هستم و بايد دركم كنن.»
سالها پيش، اگر فردي به يكي از انواع اختلالهاي حوزه روان مبتلا بود، آگاهترينشان كه تحت كنترل و درمان متخصص قرار ميگرفتند، بيماري و اختلال خود را پنهان ميكردند. امروز اما، همان ماجرايي كه به زبان آوردنش ننگي بزرگ بود، به يك نوع نشان برتري، جذابيت و خاصبودن تبديل شده است. همان نشانههايي كه اگر در سالهاي دور در فردي ديده ميشد، بهراحتي بهخاطر حواسپرتي، گيجي يا بيادبي مورد بازخواست قرار ميگرفت، امروز تبديل به حقي براي هر رفتاري شده است و بهراحتي، روزانه دهها اختلال روانشناختي معرفي ميشود كه بسياري از افراد آنها را به خود نسبت ميدهند. البته اين صحبتها بهمعناي رد تمامي اختلالات شايع و شناختهشده نيست و نبايد مبتلايان به اين اختلالها را سرزنش كنيم، اما آيا به همين راحتي، و با استناد به چند خط توضيح از يك اينفلوئنسر يا فارغالتحصيلان و دانشآموختگان حوزه سلامت روان، ميتوانيم اختلالي را در خود يا ديگران شناسايي كنيم؟ يا مهمتر از آن، آيا شناسايي اين اختلالها كفايت ميكند كه هر رفتار و برخوردي را با اطرافيان داشته باشيم و بر آنها تحميل كنيم كه ما را درك كنند؟
نگاه سنتي و كلاسيك به بيماريهاي رواني، باورهاي غلطي را بين مردم رواج ميدهد
«رضا فرهمند»، متخصص روانشناسي سلامت، در گفتوگو با «اعتماد»، درباره تشخيص اختلالهاي حوزه روان و ضرورت صلاحيت درمانگر در اين تشخيصها، ابتدا توضيحي از تاريخچه تشخيص و مواجهه با بيماريها و اختلالات حوزه روان ميگويد: «تاريخچه اختلالات رواني بسيار گسترده است. در سالهاي دور، باور بر اين بود كه اختلال رواني حاصل عملكرد نيروهاي ماوراء طبيعي و جادويي مانند ارواح شرور و شياطين است و رفتارهايي مانند جنگيري براي نجات بيماران انجام ميشد. پس از آن، بهدليل ناآگاهي از انواع اختلالهاي حوزه روان و همينطور گستردگي آنها، بسياري از بيماريها و اختلالات، تحت عنوان يك نام خوانده ميشد كه در بسياري موارد براي كنترل آنها مشكلاتي به وجود ميآمد. به همين دليل، بهتدريج نظامهاي طبقهبندي تشخيصهاي روانپزشكي ايجاد شد كه بهطوركلي چندين هدف را دنبال ميكرد، مانند تفكيك اختلالات روانپزشكي از همديگر بهطوريكه درمانگر بتواند موثرترين درمان را ارايه كند. يا يكپارچگي ارزيابيها بين متخصصان يا جستوجو و تحقيق درباره بسياري از اختلالات رواني كه هنوز شناخته نشدهاند. موضوع ديگر، استيگما (برچسبخوردن)، يك مشكل فردي يا جزئي از بيماري نيست بلكه يك مساله اجتماعي است كه عواقب آن بيشتر از خود بيماري است. اين موضوع در اختلالات روانپزشكي اهميتي دوچندان پيدا ميكند، چرا كه تعداد قابلتوجهي از افراد مبتلا به اختلالات رواني، بهعلت ترس از برچسبخوردن براي درمان اقدام نميكنند. بنابراين نگاه سنتي و كلاسيك به بيماريهاي رواني، باورهاي غلطي را بين مردم رواج ميدهد. ازجمله نسبت به برخي بيماريها و اختلالات خاص. به عنوان مثال ما در بحث تشخيص، اختلالي مانند مصرف مواد را به عنوان يك بيماري ميشناسيم كه عوامل و نشانههاي متعددي دارد، اما برچسبي كه نسبت به اين اختلال وجود دارد، با نگاه نظام طبقهبندي و تشخيصي كه در حوزه حرفهاي به بيماري و اختلالات رواني وجود دارد، بسيار متفاوت است.» در گذشته، بيماري و اختلالات روانشناختي، معمولا در يكي، دو دستهبندي كلي شناخته ميشد. اما بهمرور و با گسترش علم و پژوهش درزمينه بيماريهاي جسمي و رواني، دستهبندي اختلالها دقيقتر و جزئيتر شد و اين موضوع، درمان يا كنترل را راحتتر كرد. اما به نظر ميرسد اين گسترش اطلاعات، فقط در راستاي بهبود اوضاع درمان و بيماريها حركت نكرده و در مواردي، حربهاي براي ديدهشدن و شهرت افراد جوياي نام شده است. فرهمند در اين مورد توضيح ميدهد: «با توجه به نگاههاي سنتي و عاميانه، - همانطور كه در تاريخچه نظام طبقهبندي اختلالات رواني گفته شد- تقسيمبندي انواع بيماريهاي حوزه روان، رشد كرد و شناختها كاملتر، و اهميت مداخلات تخصصي مشخص شد؛ بهگونهاي كه اكثر اختلالات حوزه روان، امروز قابلكنترل و حتي در بعضي موارد قابلدرمان است. در اين ميان، گاهياوقات بهواسطه عدم آگاهي جامعه هدف، يا نگاه عاميانه و انگهايي كه به اختلالات روان نسبت داده ميشود، آسيبهاي بسياري ايجاد ميشود. نكته اينجاست كه گاهي اوقات، برچسبي كه جامعه نسبت به برخي بيماريها دارد، آسيب بسيار بيشتري از خودِ اختلال دارد. بهطوريكه ممكن است فرد خود را از جامعه دور كند، شبكههاي ارتباطي متفاوتي را ايجاد كند و بهنوعي دچار انزوا شود.»
باورهاي غلط بيشتر از خود اختلال آسيبزا هستند
بهگفته اين متخصص روانشناس سلامت، برخي از اختلالات حوزه روان، بهدليل نگاه جامعه و برچسبهايي كه ممكن است از طرف جامعه و خانواده بر افراد زده شود، آسيب دوسويه براي بيمار خواهند داشت. در واقع هم بهواسطه بيماري و هم بهواسطه فاصلهگرفتن از جامعه، آسيب اختلال او دوچندان خواهد شد؛ مثلا برچسبهايي مانند ديوانهشناختن، بيارادهبودن و مواردي از اين قبيل كه اين حس را به افراد دچار اختلال منتقل ميكند كه نميتوانند شغل مناسب داشته باشند، يا تشكيل خانواده بدهند. آنچه در اين توضيحات اهميت دارد، اين است كه باورهاي غلط، بيشتر از خود اختلال آسيبزا هستند.
نكته ديگري كه اين روانشناس باليني تأكيد ميكند، اين است كه چنين نگاههاي كلاسيك به اختلالات رواني، خود فرد را دچار درماندگي آموختهشده ميكند و اين حس را به او منتقل ميكند كه نقص و ناتواني دارد و بيشتر از سايرين آسيبپذير است. او در اين مورد ميگويد: «اين درماندگي آموختهشده منجر به اين ميشود كه بيماري و اختلالي را كه ميتوان در مسير درست و با يافتههاي علمي و تخصصي درمان كرد، به بيراهه كشيده شود و فرد را منزوي كند. پس بخشي از رفتار و نگاه غيرحرفهاي به اختلالات حوزه روان، از آن باوري است كه نگاه سنتي و كلاسيك، ارتباطات و تجربيات ما از اطرافيان در ما ايجاد كرده و در ناخودآگاهمان شكل گرفته است.»
اگر ميخواي با اين شيوه درمان آشنا بشي، توي كامنت برام بنويس
يكي از موارد ترويج اطلاعات سطحي و در بسياري موارد اشتباه، فضاي مجازي است كه به افراد غيرمتخصص، مجال حضور داده و بهواسطه تبليغات يا تعداد دنبالكنندگانشان، از آنها مرجعي قوي براي اشاعه اطلاعات در هر زمينه تخصصي ساخته است. طوري كه اگر فقط چند دقيقه در فضاي مجازي بچرخيم، با دهها نفر روبهرو ميشويم كه درمورد يك موضوع مهم و حساس، از انواع بيماريهاي صعبالعلاج گرفته تا مسائل تخصصي رواندرماني، در حال اظهارنظر و بيان اطلاعات هستند و براي اثبات حقانيت خودشان، اسم يك دانشگاه معتبر جهاني، يك متخصص شناختهشده يا مقاله منتشرشده را ميآورند؛ «اگه خيلي از اين شاخه به اون شاخه ميپري و نميتوني روي يك موضوع تمركز كني، اگه بچهتون توي ديكتهنوشتن كلمات رو جا ميندازه، يا اگه ديگران رو كتك ميزنه، اگه... نگران نباش، تو يه بيشفعالي و ديگران دركي از مهارتهاي شگفتانگيز تو ندارن... » يا «دكتر بوروس بياف اسكينر، در مقالهاي كه بهتازگي در دانشگاه استنفورد منتشر كرده، از تأثير رژيم كتوژنيك، بر درمان قطعي ADHD گفته، اگر ميخواي با اين شيوه درمان آشنا بشي، توي كامنت برام بنويس! » فارغ از اينكه اين روانشناس برجسته امريكايي در سال 1990 درگذشته و نميتواند مقاله جديد منتشر كند، احتمالا كسي بررسي نميكند كه آيا اين رژيم و راهكار، منشأ علمي دارد يا نه.
فرهمند با اشاره به اينكه يكي از عوامل ايجادكننده ذهنيت و نگرش ما نسبت به موارد علمي و تخصصي، شبكههاي اجتماعي هستند، توضيح ميدهد: «حضور شبكههاي اجتماعي بهنوعي ترويج اطلاعاتي ميكند كه در بسياري موارد يا نادرست است، يا ناكافي. و همين مدل كسب اطلاعات نيمهكاره، يا تكيه بر آنچه از گذشته به ما منتقل شده، باعث ميشود بعضي موارد در نظر ما جذاب شوند. به باور من، يكي از مهمترين مسائلي كه بايد امروز مورد توجه همه ما قرار بگيرد، اين است كه حجم اطلاعات و دادههاي فراواني كه امروزه در دنياي واقعي و مجازي ما را احاطه كرده، تشخيص اطلاعات درست و غلط را بسيار دشوار كرده است. اين موضوع هم منجر به ايجاد باورهاي غلط و نگرشهاي اجتماعي، و ناتواني در تشخيص درست از غلط است.»
اطلاعات بايد از مراكز علمي و دانشگاهي
معتبر كسب شود
اين متخصص روانشناسي سلامت، بر اين نكته تأكيد دارد كه بههيچوجه تشخيص در حوزه بيماريها، چه روان و چه جسمي، نميتواند بهوسيله افراد غيرمتخصص انجام شود. حتي افرادي كه فقط تحصيلات آكادميك كسب كردهاند اما صلاحيت علمي و مهارت لازم براي تشخيص را ندارند هم نبايد به حوزه تشخيص بيماري و اختلالات وارد شوند. او توضيح ميدهد: «لزوما تحصيلات آكادميك بهتنهايي نميتواند مجوزي براي تشخيص باشد. اهميت اين موضوع بهقدري است كه بسياري از كشورها، براي اينكه افراد بتوانند به تشخيص اختلالات حوزه روان و مداخله وارد شوند، بايد آزمونهاي متفاوتي را شركت كرده و گواهينامههاي مرتبط دريافت كنند. بنابراين حضور افراد بدون صلاحيت علمي و فقط بهواسطه تحصيلات آكادميك، يكي از موارد آسيبزا درزمينه تشخيص اختلالات حوزه روان است. اينقدر پيرامون ما اطلاعات غلط و روشهاي غيرعلمي وجود دارد كه حتي ممكن است بهدليل شيوه مطرحكردنشان، افرادي را هم كه تحصيلات عاليه دارند جذب كند. مهمترين مداخلاتي كه ميتواند ما را از اين سردرگمي نجات دهد، تصحيح باورهاي غلط است كه گاهي حتي در سطح متخصصين ما شكل ميگيرد. در اين شرايط، نكته مهم دنبالكردن اطلاعات از مراكز علمي و دانشگاهي معتبر است، اگر اين اطلاعات از منابع نامعتبر باشد، ميتواند خطرساز شود.»
«من 78 درصد ADHDام، كمالگرا هم هستم، آخه هميشه بايد بهترين لباس رو بپوشم، توي دانشگاه هم بايد از همه بهتر باشم. همه بهم ميگفتن چقدر تو كمالگرايي، توي پيج (...) كه خيلي فالوور داره هم ديدم تمام نشانههاي ADHD رو دارم. واسه همين توي اينترنت يه تست دقيق تشخيصي دادم. نوشته بود بر اساس آخرين تستهاي طراحيشده در يك موسسه روانشناسي توي امريكا... » شايد تصور كنيد اين جملهها را مردمان عامي و شايد كمسواد كوچه و بازار ميزنند اما دقيقا اين صحبتها، نگاه و نظر يك دانشجوي فارغالتحصيل رشته مهندسي، از يك دانشگاه معتبر است و بهصرف شنيدن اطلاعات از يك مرجع غيررسمي و فقط به واسطه شهرتش، به چنين باوري رسيده است.
بهگفته فرهمند، مورد آسيبزاي ديگر، تستهاي آنلايني است كه در آن، فقط با چند سوال ساده، در افراد انواع اختلالات مانند افسردگي، ADHD و... را تشخيص ميدهند. او درباره ضرورت حضور متخصص در هر مرحلهاي از تشخيص، ميگويد: «در اينجا لازم است تأكيد كنم كه بههيچوجه، آزمونهاي روانشناسي آنلاين يا غيرآنلاين، بدون حضور و ارزيابي متخصصي كه در اين زمينه اطلاعات و مهارت كافي را داشته باشد، كاملا فاقد ارزش است. يعني هم بايد متخصص آزمون را بگيرد و هم خودش ارزيابي كند. متأسفانه من در روز با افرادي روبهرو ميشوم كه فقط توسط همين تستهاي اينترنتي و اطلاعاتي كه شبكههاي مجازي در اختيارشان قرار داده، با تصور ابتلا به يكي از اختلالهاي حوزه روان، مراجعه كردهاند. نكته جالب اين است كه وقتي يك اختلال خاص در جامعه و فضاي مجازي مطرح ميشود، افراد سراغ ارايه يك سري اطلاعات اوليه ميروند كه بهراحتي از طريق جستوجوهاي اينترنتي يا نهايتا از يك يا دو كتاب به دست ميآورند و همان را به ديگران منتقل ميكنند. و ازآنجاييكه مخاطبها شايد خيلي اطلاعات تخصصي نداشته باشند، اين اطلاعات را باور و بررسي ميكنند و بهراحتي با ديدن اولين نشانهها، برچسب يك مدل اختلال را بر خود ميزنند.»
گاهي فرد ناخودآگاه ميخواهد نقش اختلالي را كه در خودش شناسايي كرده، بازي كند
بهگفته فرهمند، اين نظام طبقهبندي و حوزه تشخيصي، اتفاق بسيار اثرگذاري در جهت كمك به سلامت افراد بوده و با توجه به شواهد علمي، نظام طبقهبندي اصلاح، و نسبت با آنچه در گذشته بوده، علميتر شده است. اما بايد توجه داشته باشيم كه اين رشد و علميشدن نظام طبقهبندي و حوزه تشخيص، فقط براي كمك به حال افراد است نه اينكه بخواهيم با استناد به آنها، برچسبي روي خود يا ديگري بزنيم، چراكه استفاده غيرصحيح از اصطلاحات تشخيصي يا كاربرد آنها از طرف افرادي كه فقط بهدنبال جذابيت اين حوزه يا سودجويي هستند، بسيار مشكلساز و خطرناك خواهد بود. مشكل ديگري كه پس از دريافت اطلاعات ناكافي ايجاد ميشود، اين است كه فرد، در مواردي ناخودآگاه ميخواهد نقش آن اختلالي را كه در خودش شناسايي كرده، بازي كند. بنابراين زماني كه احساس كرديم لازم است ارزيابي انجام شود، بايد به متخصص مراجعه كنيم و نكته مهم آن متخصص هم نهتنها تحصيلكرده رشتههاي مرتبط، كه بايد صلاحيت تشخيص و درمان را داشته باشد. او در اين باره توضيح ميدهد: «ما در استيگما، دو آسيب عمده داريم. يكي همان انگي است كه جامعه بر فرد مبتلا به اختلال حوزه روان ميزند، و ديگري انگي است كه فرد خودش، به خودش ميزند. مثلا ميگويد من مبتلا به ADHD هستم و نميتوانم رفتارهاي صحيحي انجام دهم، درنتيجه دچار درماندگي آموخته، انزوا و آسيبپذيري ميشود. از طرفي، گاهي همين اعلام و پذيرش اختلالهايي مانند ADHD، نشانهاي از اختلالات پنهان ديگر است كه تشخيص آن فقط از طريق ارزيابيهاي متخصص امكانپذير است. مثلا ممكن است فرد دچار وسواس باشد، بنابراين تمام نشانههاي يك اختلال را مدام در خودش جستوجو ميكند.»
موضوع ديگري كه مورد انتقاد بسياري از افراد مبتلا به اختلالات روانشناختي قرار گرفته، جذابنشاندادن اين بيماري و اختلالات است. در بسياري موارد شاهد هستيم كه نهتنها آنها را به عنوان اختلال نميشناسند، كه حتي از نشانههاي اختلال و بيماريهاي حوزه روان، تصويري بسيار زيبا و دلفريب ساختهاند كه هر فردي وسوسه ميشود برخي از آنها را در خود شناسايي كرده يا تلاش ميكند چيزي شبيه به آن را به خود نسبت دهد، اما مبتلايان به اين اختلالها، همانهايي كه در تمام دوران تحصيل، كار، زندگي و هر لحظه عمرشان با تبعات و چالشهاي بيماري رو در رو بودند، نگاه ديگري دارند.
اينفلوئنسرهايي كه ADHD را رمانتيك نشان ميدهند
«سجاد قاسمي»، موسس مجله بيشفعالي ايران، كارشناس ارشد رشته روانشناسي است و علاوه بر تحصيلات دانشگاهي و مطالعات آكادميك، به عنوان فردي كه درگير اختلال ADHD است، روند كنترل اختلالش را، با متخصصان طي كرده است. او درباره تشخيص اختلالات حوزه روان در خود يا ديگري، كه اين روزها به عنوان دستاويزي مطلوب براي افراد بهخصوص در فضاي مجازي شناخته ميشود، ميگويد: «امروز در دنيا ما شاهد اين موضوع هستيم كه در شبكههاي اجتماعي مانند تيكتاك، اينستاگرام و... اينفلوئنسرهايي هستند كه اختلالاتي مانند ADHD را رمانتيك و عاشقانه نشان ميدهند؛ يعني بهجاي اينكه بگويند اين اختلال روان جدي است، آن را يك ويژگي خارقالعاده و منحصربهفرد جلوه داده و بر يك سري نكاتي مانند اينكه ADHD باعث خلاقيت ميشود يا تفكرات خارج از چهارچوب را به همراه دارد، تمركز ميكنند و بهطوركلي آن را يك موهبت مينامند.»
او كه سالهاست مشكلات ناشي از اين اختلال را تجربه كرده، درباره جذابنشاندادن ADHD ميگويد: «اولين مشكلي كه ما بخواهيم يك اختلال را جذاب نشان بدهيم، اين است كه ويژگيها و علائم اين اختلال را كماهميت جلوه ميدهيم و آنها را كوچك ميشماريم؛ بهنوعي اين را ميگوييم كه اصلا اختلال سختي نيست و حتي بايد خوشحال باشيد كه اين اختلال را داريد. و درمورد سه ويژگي مهم ADHD كه شامل عدم تمركز، سازماندهي و تنظيم هيجانات ميشود، اينفلوئنسرها ميگويند اگر شما دچار اين مشكلات هستيد، مربوط به اختلال حوزه روان نيست و مشكل از شخصيت و اراده شماست. آسيب ديگري كه اين نگاه اينفلوئنسري ايجاد ميكند، اين است كه افراد را از رفتن به سوي درمان بازميدارد. چراكه نشان ميدهد اين موضوع فرد را به يك شخصيت خارقالعاده تبديل ميكند و تمام ويژگيها، خاص و منحصربهفرد است و اصلا آن را بهشكل يك اختلال نميبينند. بنابراين افراد هم سراغ مداخلات درماني نميروند كه اين موهبت را زيرسوال نبرند.»
بهگفته موسس مجله بيشفعالي ايران، در برخي بررسيها، نشان داده شده افرادي كه در فضاي مجازي درمورد اختلالي مانند ADHD نظر ميدهند يا خود را دچار اين اختلال معرفي ميكنند، عموما اطلاعاتشان از گوگل و همين فضاي مجازي و منابع غيررسمي است، يعني خودشان تصور ميكنند دچار ADHD هستند. يا اصلا حتي هيچ نشانههايي نديدند و به عنوان حربه از آن استفاده ميكنند. او در اين مورد توضيح ميدهد: «در اين بررسيها نشان داده شده كه اينفلوئنسرها در اكثر موضوعات ورود كردند، اما اختلالات حوزه روان و بيماريها، حوزه بكرتري بوده و بنابراين تصميم گرفتند وارد اين حوزه شوند تا بتوانند حرف جديدي براي توليد محتوا داشته باشند و پس از آن، يا تبليغات براي پيجشان بگيرند يا حتي دورههاي كنترل ADHD برگزار كنند. مثلا بارها شاهد برگزاري دورههاي يوگاي ADHD بوديم كه همان اينفلوئنسرها براي اين دورهها بليت ميفروشند.»
قاسمي، با اشاره به اينكه با يك يا دو نشانه، هرگز نميتوانيم در خودمان و ديگري تشخيص اختلال بدهيم، ميگويد: «ما نميتوانيم بهراحتي درمورد كسي كه تمركز پاييني دارد، رفتارهاي تكانشي از خود نشان ميدهد يا مواردي شبيه به اين، تشخيص ADHD بدهيم. مرز اختلالات روان بسيار باريك است و به همين دليل، نياز به بررسيهاي بسيار دقيق است و حتي ميتوان گفت اين تشخيص بهقدري تخصصي است كه گاهي با بررسيهاي دقيق هم نميتوانيم به قطعيت نظر بدهيم. مثلا برخي نشانههاي ADHD در افسردگي يا اختلال دوقطبي هم ديده ميشود. بنابراين ضرورت دارد يك متخصص، تمامي علائم و نشانهها و حتي سوابق خانوادگي را به دقت مورد بررسي قرار دهد.» در سالهاي دور، هميشه بزرگترها براي انواع بيماريهاي جسمي و رواني، دمنوش و گياه و دعاي خاصي ميشناختند و تجويز ميكردند. بهمرور زمان و با گسترش علم و مطالعه، مواجهه با بيماريها و درمان آنها، شكل و شمايل تخصصي پيدا كرد. در اين ميان اما، راه براي سطحينگري به دانش و نشر اطلاعات نادرست بهنام علم باز شد. در واقع شايد بتوانيم امروز را با همان عصر دعانويسان و رمالان و تجويزكنندگان جوشانده يكي بدانيم؛ آنزمان آنها تصور ميكردند براي هر دردي درمان دارند و امروز، اينفلوئنسرها و فعالان سودجو در فضاي مجازي، خود را صاحبان دانش و آگاهي ميدانند كه بهراحتي در هر حوزه تخصصي هم وارد ميشوند؛ يا خودشيفتهاند يا سودجو، اما بههرحال نتيجه كارشان ترويج ناآگاهي و سطحينگري خواهد بود.