• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5880 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۳ مهر

رويكردي تكاملي به اشتغال زنان

ديدگاهي درباره سرشت انسان

كينگزلي براون - ترجمه غزاله عزيزي

انسان‌ها گونه‌اي حيوانند؛ از اين‌ رو به ‌واسطه همان فشارهاي انتخاب طبيعي‌اي شكل گرفته‌اند كه ديگر گونه‌هاي حيوانات را ساختار بخشيده‌اند. اغلب مردم مشكلي در پذيرش اين نكات ندارند كه راه رفتن روي دو پا، مغز بزرگ و قابليت خاص دست انسان محصول انتخاب طبيعي‌اند، چنان‌كه اختلافات رفتاري مثلا ميان شيرها و شامپانزه‌ها محصول چنين انتخابي‌اند. باوجود اين، مباحثات و مجادلات بيشتر بر سر عقيده‌اي است كه «سرشت انسان» را محصول همان فشارهايي درنظر مي‌گيرد كه بدن انسان و «سرشت شامپانزه» را شكل داده‌اند. اما رفتارهاي انسان دقيقا حاصل همان ساز و كارهايي‌اند كه آناتومي و فيزيولوژي ما را شكل داده است، ساز و كارهايي كه خود حاصل قوانين بنيادين زيستي‌اند.

بيش از سه دهه است كه مطالعات نظري و تجربي حوزه‌هاي زيست‌شناسي، روانشناسي و انسان‌شناسي پايه‌هاي برخي نظرگاه‌هاي پيشين را سست كرده‌اند: نظريه‌هايي كه رفتارهاي انسان را تا حد زيادي مستقل از زيست‌شناسي و همچنين رفتارهاي حيوانات را به ‌ميزان زيادي تثبيت‌ شده توسط عوامل زيستي درنظر مي‌گرفتند. نتيجه اين مطالعات معلوم كرد رفتارهاي حيوانات از عوامل محيطي و رفتارهاي انسان از عوامل زيستي بيش از آنچه تاكنون مي‌پنداشتند تاثير مي‌پذيرد.

از نتايج مهم تحقيقات اخير تاييد اين باور عمومي است كه زن و مرد داراي تفاوت‌هاي بنيادين رواني‌اند. اما، به‌رغم پذيرش تفاوت‌هاي توليدمثلي زن و مرد، نوشته‌هاي مربوط به سياست‌گذاري عمومي به‌ شكلي گسترده تفاوت‌هاي جنسيتي‌اي كه خلق ‌و خو و رفتار را نيز دربر مي‌گيرد ناديده مي‌گيرند. عقيده‌اي شايع در علوم اجتماعي هرگونه تفاوت موجود در رفتارهاي زن و مرد را محصول تربيت كودكي و تاثيرات فرهنگي قلمداد مي‌كند. اين درحالي است كه تحقيقات حوزه انسان‌شناسي به ‌تنهايي همخواني قابل‌توجه تفاوت‌هاي جنسيتي را در تمامي جوامع مورد بررسي نمايان مي‌كند و تحقيقات زيست‌شناختي و روان‌شناختي نيز آكنده از يافته‌هايي‌اند كه اين تفاوت‌هاي چشمگير را آشكارتر مي‌سازند. اين تحقيقات نشان مي‌دهند ممكن است ما به نوعي علت و معلول را اشتباه گرفته باشيم. شايد ساختار پدرسالاري جوامع ما -كه تاحدودي در جامعه ما نيز حاكم است- بيشتر معلول تفاوت‌هاي جنسيتي يادشده باشد تا علت آنها.

 

مسووليت زيست‌شناسي

شاهدي بر شدت تمايل ما به نپذيرفتن تفاوت‌هاي جنسيتي زيستي اين است كه كساني كه چنين اظهار مي‌دارند اغلب بايد مسووليت دشوار اثبات اين ادعا را برعهده گيرند. كافي است خوانندگان بحث‌هايي را درباره تفاوت‌هاي جنسيتي در نظر آورند كه تاكنون شخصا در جريان آن بوده‌اند. اغلب اظهار اينكه تفاوت‌هاي موردبحث معلول انطباق با جامعه‌اند چندان چالش‌برانگيز نيست، حال‌آنكه بيان دليلي زيستي براي آن معمولا ترديدهايي برمي‌انگيزد و نيازمند اثبات است.

برخي بر اين باورند كه وجود ساختارهاي قوي اجتماعي علل زيستي را غيرمحتمل مي‌كنند، اما وجود عوامل اجتماعي مستلزم بي‌تاثير بودن عوامل زيستي نيست. درواقع، وجود عوامل اجتماعي مستلزم وجود ساختاري رواني است كه مخصوصا به ‌منظور گردآوري اطلاعاتِ مهم طراحي شده است. اصرار والدين بر غذا خوردن فرزندان‌شان دليلي بر اين نيست كه گرسنگي كودكان «برساخته اجتماع» است.

تفاوت‌هاي جنسيتي در رفتار، كه ناشي از ساختارهاي زيستي‌اند، ذاتا نامحتمل نيستند. درواقع، اگر چنين تفاوت‌هايي وجود نداشته باشند انسان در ميان گونه‌هايي كه توليدمثل جنسي دارند گونه‌اي نادر خواهد بود. اين تفاوت‌هاي جنسيتي چه‌بسا در تصدي جايگاه‌هاي شغلي نقش قابل‌توجهي ايفا كنند، باوجوداين، بحث‌هاي جاري درباره نقش‌هاي جنسيتي زن و مرد در محل كار عمدتا بر اين فرض مبتني‌اند كه زن و مرد خلق‌وخوي يكساني دارند.

مبحث «سقف شيشه‌اي» را درنظر بگيريد. «سقف شيشه‌اي» استعاره‌اي براي توصيف حضور كمرنگ زنان در رده‌هاي بالاي مديريتي است. با وجود اينكه در ايالات‌متحده زنان در حدود 40درصد نيروي كار
-و حتي 40درصد از كل مديران- را تشكيل مي‌دهند، تنها 5 تا 7درصد در مناصب اجرايي ارشد قرار دارند. اصطلاح «سقف شيشه‌اي» استعاره‌اي هوشمندانه براي توصيف چنين موقعيتي است، چراكه نه‌تنها به مشاهدات تجربي اشاره دارد -كه از جايي به بعد پيشرفت زنان به سوي مناصب بالاتر «متوقف مي‌شود»- كه به اين فرضيه نيز اشاره دارد كه دلايل اين شرايط به تفاوت‌هاي جنسيتي ذاتي مربوط نمي‌شوند و تماما ناشي از دست‌هاي پنهان درون‌سازماني‌اند كه زنان را در حلقه خود راه نمي‌دهند.

بحث درباره «شكاف جنسيتي» در دستمزد دريافتي نيز همساني جنسيتي را پيش‌فرض مي‌گيرد. اصطلاح «شكاف جنسيتي» توصيف اختلاف ميانگين دستمزد زنان و مردان شاغل در شغل‌هاي تمام‌وقت است كه معمولا به ‌صورت نسبت دستمزد زنان به مردان بيان مي‌شود. در ايالات‌متحده، حقوق دريافتي زنان 75درصد مردان است، هر چند درمورد زنان جوان اين شكاف بسيار كوچك‌تر مي‌شود. اينجا نيز، همانند تعبير «سقف شيشه‌اي»، به ‌جاي تصديق آن كه اين شكاف ممكن است بازتاب تفاوت‌هايي باشد كه طي فرآيند تكامل بين زن و مرد ايجاد شده‌اند، بار محتوايي عبارت شكاف جنسيتي بر ظلم كارفرما بر زنان و ضرورت اصلاح آن دلالت دارد كه در اين صورت لازم است درباره مزاياي اين «اصلاح» بيشتر تأمل كنيم.

در سال 1995 كميسيون سقف شيشه‌اي (1) ايالات‌متحده گزارشي با عنوان مفيد براي اقتصاد: بهره‌وري بهينه از سرمايه انساني ملي منتشر كرد كه در آن در پي يافتن توجيهي براي موانع اجتماعي و سازماني برآمده بود. اما اگر درك صحيحي از علل اين قضيه در ذهن مي‌داشتند، ممكن بود از زاويه ديد وسيع‌تري به موضوع بنگرند. گرچه ممكن است سازمان‌ها يا جامعه واقعا تا حدي مانع پيشرفت زنان شوند، همان‌قدر نيز امكان دارد امري ذاتي در مردان و زنان -تفاوت در علاقه‌مندي‌ها، توانايي‌ها، خلق‌وخو يا مهارت‌ها- باشد كه به اين نتايج منجر مي‌شود.

به عنوان، مثال فرض كنيد مردان به ‌طور طبيعي برتري‌طلب‌تر از زنان باشند و تمايل بيشتري به تلاش و كوشش در جهت ترقي كردن در سلسله ‌مراتب شغلي داشته باشند. آيا عادلانه نيست كه نسبت بيشتري از مردان به مناصب ارشد اداري دست يابند؟ همچنين، فرض كنيد مردان نسبت به زنان تمايل بيشتري به «خطر كردن‌هاي شغلي» داشته باشند. اگر مردان بيشتر حاضرند خود را در موقعيت‌هايي قرار دهند كه امكان شكست قابل‌توجهي دارد، آيا منصفانه نيست كه موفقيت‌هاي بزرگ‌تر -و البته شكست‌هاي بزرگ‌تر- نصيب مردان شود؟ فرض كنيد مردان نسبت به زنان اولويت بيشتري به كسب منابع مالي بدهند؛ آيا عادلانه نيست كساني كه خواهان اين‌اند تا جنبه‌هاي ديگر زندگي را فداي شغل خود كنند، نسبت به كساني كه كسب منابع براي‌شان در اولويت قرار ندارد، درآمدهاي بالاتري داشته باشند؟‌

ازسوي ديگر، فرض كنيد زنان تمايل داشته باشند بيشتر در كنار كودكان‌شان باشند و كمتر بخواهند زماني را كه مي‌توانند با آنها سپري كنند در راه كسب منابع مادّي فدا كنند. اگر خشنودي زنان از اينكه خود را وقف خانواده كنند بيشتر از رضايت حاصل از كسب عوايد اقتصادي باشد، آيا بايد به‌سبب چنين انتخابي نكوهش شوند؟

ممكن است اظهار اين عقيده سخت جنسيت‌گرايانه به نظر‌آيد كه مردان بيشتر از زنان براي دستيابي به جايگاه و منابع مي‌كوشند و بيشتر تمايل به خطر كردن دارند و زنان بيشتر پرورش‌دهنده‌اند، چندان تمايلي به خطر كردن ندارند، كمتر تك‌‌هدف و كمتر زياده‌خواهند. بنابراين، اجازه دهيد موضوع موردبحث را روشن كنيم. فرضيه اصلي اين كتاب اين است كه بخش عمده سقف شيشه‌اي و شكاف جنسيتي محصول تفاوت‌هاي زيستي بنيادين بين دو جنس در شخصيت و خلق‌وخو است كه خود را در شرايط كنوني بازار كار نشان مي‌دهد. اين تفاوت‌ها از تفاوت در تدابير توليدمثلي‌اي ناشي شده‌اند كه زن و مرد در روند تكامل انسان اتخاذ كرده‌اند و به‌اندازه راه رفتن روي دو پا و قابليت خاص دست محصول انتخاب طبيعي‌اند.

اما چنين نيست كه تنها دلايل زيستي را علت سقف شيشه‌اي يا شكاف جنسيتي بدانيم. نگرش‌هاي جامعه، كه بعضي دل‌بخواهي‌اند و همچنين تبعيض‌هاي آشكار جنسيتي، كه بر پايه مفروضات نادرستي درباره ظرفيت‌هاي نسبي جنس زن و مرد بنا شده‌اند، نيز در ايجاد اين شرايط نقش دارند. علاوه‌ بر اين، به ‌هيچ‌وجه بحث اين نيست كه بازار كار را نمي‌توان در جهتي تغيير داد كه نابرابري‌هاي اقتصادي بين زن و مرد را دست‌كم كاهش دهد. البته پرواضح است كه دولت مي‌تواند در جهت توزيع مجدد منافع مالي رقابت‌ها مداخله كند يا اساسا از اينكه رقابت‌ها چنين منافعي داشته باشند ممانعت به‌عمل آورد. براي مثال، شكاف دستمزدها در استراليا به ميزان قابل‌ملاحظه‌اي از ايالات‌متحده كمتر است، كه از نتايج تحت كنترلِ مركز درآوردن دستمزدها، ميزان بيشتر تشكيل اتحاديه‌ها، نسبت عموما كمتر نابرابري دستمزدها و اتخاذ سياست‌هاي دستمزد برابر براي كار برابر است. اينكه آيا ديگر كشورها نيز بايد چنين مسيري را دنبال كنند پرسشي بيشتر سياسي است تا علمي. باوجوداين، سياست‌گذاران بايد در پي‌ريزي قوانينْ انسان را چنان‌كه هست -به‌جاي آنچه آنها دوست دارند، باشد- در نظر بگيرند.

 

وظيفه سياست‌گذاري اجتماعي

ممكن است برخي با تكيه بر يك ديدگاه يا ديدگاهي ديگر با اين مخالفت ورزند كه سرشت انسان مبنايي براي تعيين سياست‌ها باشد. بسياري بيم دارند توسل به سرشت زيستي انسان دستاويزي براي حفظ وضعيت موجود باشد. اما لزوما چنين نيست. درواقع، براي همسازي جهاني چه چيزي ضروري‌تر از پذيرفتن اين است كه، با كنار زدن رويه تفاوت‌هاي ظاهري فرهنگي، همه ما اساسا يكسانيم؟ اعتقاد داشتن به سرشتي براي انسان براي اعتقاد داشتن به ساختار واحد رواني نوع بشر و مآلا براي اعتقاد به حقوق بشر و مردم‌سالاري ضروري است. به‌رسميت شناختن سرشتي بنيادين براي انسان تصديق اين موضوع است كه انعطاف رفتارهاي انسان نامحدود نيست، اما استقلال و شأن فرد را نيز انكار نمي‌كند.

با تفكر در اين باره، درمي‌يابيم تقريبا تمامي سياست‌گذاري‌هاي عمومي بر پايه ديدگاهي ضمني درباره سرشت انسان بنا شده‌اند. براي مثال، برنامه‌هاي تشويقي دولتي بر اين باور استوارند كه تشويق باعث تغيير رفتار خواهد شد. به‌ عبارت ديگر اين برنامه‌ها بر اين اعتقاد بنا شده‌اند كه يك تغيير به‌ خصوص در محيط‌زيست انسان به تغييرات رفتاري قابل‌پيش‌بيني منجر خواهد شد. چنين پيش‌بيني‌هايي بدون نظريه‌اي دست‌كم ضمني درباره ذهن ممكن نيست. همين‌طور بسياري از سياست‌هاي مربوط به برابري جنسيتي مبتني بر اين فرضيه رايج در علوم اجتماعي‌اند كه، برخلاف آنچه مطرح شد، زن و مرد سرشت يكساني دارند. بنابراين، پرسش اين نيست كه آيا بايد سرشتي براي انسان قائل بود يا خير، بلكه اين است كه چه ديدگاهي درباره سرشت انسان بايد داشت؟

متن حاضر، پيشگفتار كتاب «تقسيم كار: رويكردي تكاملي به اشتغال زنان» است كه به زودي توسط نشر كرگدن منتشر خواهد شد و از سوي ناشر به ‌طور اختصاصي دراختيار صفحه انديشه قرار گرفته است.

1- Glass Ceiling Commission

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون