پاپ لهستاني و جنگ سرد
مرتضي ميرحسيني
هم در بايگاني پليس مخفي لهستان پرونده قطوري از او وجود داشت و هم كاگب به نامش حساس بود. ميدانستند با عقايد كمونيستي سر جنگ دارد. ميدانستند از همان سالهاي جواني، يعني اوايل دهه 1950 ميلادي جز به آموزههاي مسيحي معتقد نيست و از پذيرش معيارهاي انسان مطلوب نظام سوسياليستي طفره ميرود. بعدتر كه كاردينال شهر كراكوف شد، به «موعظههاي مخرب» خود ادامه داد. البته هرگز علني در مخالفت با حكومت كمونيستي كشورش لهستان چيزي نميگفت، اما محتواي حرفهايش نفي اساس نظام سوسياليستي بود. از اينرو انتخابش به عنوان پاپ جديد در چنين روزي از اكتبر 1978 اصلا خوشايند شوروي نبود. همان روز انتخاب، رييس كاگب- يوري آندروپوف - به سفير شوروي در لهستان تلفن زد. خشمگين بود. احتمالا ميدانست كه سفير شوروي كارهاي نبوده و كاري هم از او در تغيير فرآيند انتخاب پاپ جديد برنميآمده است. اما ميخواست خشمش را خالي كند. گويا فرياد ميزد، كه «چگونه چنين اتفاقي افتاده؟ تو چگونه اجازه دادي كه شهروند يك كشور سوسياليستي به عنوان پاپ جديد انتخاب شود؟» سفير نه پاسخي داشت و نه در آن لحظه توضيحي به ذهنش ميرسيد. فقط گفت كه ماجرا ربطي به لهستان ندارد و انتخاب پاپ تابعي از سياستهاي دروني واتيكان است. گفت گزارش مكتوب و مفصلي از چگونگي اين انتخاب آماده و تقديم ميكند و در آن روند كارها را كاملا توضيح ميدهد. آندروپوف بدون خداحافظي تماس را قطع كرد. شايد رفتارش غيرمنطقي بود، اما ترسش نه. به نوشته ويكتور شبشتين «او ساليان متمادي گزارشهاي بيشماري درباره موعظههاي كشيشهاي آشوبگر خوانده بود و ميدانست كه غالب آنها نميتوانند تهديدي جدي و واقعي عليه منافع شوروي باشند. اما او از حرفهايي كه درباره شخصيت ويتولا ميشنيد، نگراني خيلي بيشتري داشت. حتي پروندههاي بيروح و ملالانگيزي كه به دست ماموران اطلاعاتي تهيه شده بود، حكايت از اين داشت كه ويتولا از حيث شخصيتي قدرتمند است، كاريزماي فوقالعادهاي دارد، در اعتقادات دينياش بسيار پرشور است و هوش خارقالعادهاي دارد.» ميدانست پاپ جديد كه ژان پل دوم خوانده ميشود با قبليها متفاوت است و با سياستهاي شوروي حتي در كشورهاي بلوك شرق كنار نميآيد. تحليل خوشبينانه رييس حزب كمونيست لهستان را - كه ميگفت: «اين خوب است كه كارل ويتولا از لهستان عازم رم شده است. اينجا در لهستان او تبديل به مصيبتي براي ما ميشد. او ميتوانست مشكلات بسيار زيادي برايمان درست كند. حالا در رم خطر كمتري دارد. تا آنجا كه حتي ميتواند در اين منصب تازه مفيد هم باشد. به هر حال، او همراه خودش بخشي از انديشههاي ملهم از كمونيسم را صادر خواهد كرد.» - ناديده گرفت و در سازمانش، برنامه گسترده و پرهزينهاي در مهار سياست احتمالا تهاجمي پاپ جديد تدوين كرد. برنامهاي كه با كارزار تبليغاتي براي ترساندن مردم و بدنام كردن ژان پل دوم و مذاكره با كشورهاي بانفوذ غربي - و اقناع آنها به بركناري پاپ- شروع ميشد و به كار گذاشتن دستگاه شنود در اتاقهاي خصوصي پاپ (از جمله اتاق خوابش) و جاسوسي از او و ديگر سران واتيكان ميرسيد. برنامه تقريبا كامل اجرا شد. اما نتايج آن اگر نه هيچ كه بسيار ناچيز بود. نه تبليغات شوروي تاثيري در نگرش مردم داشت و نه كسي در غرب كوششي براي تغيير پاپ انجام داد. حتي در خود لهستان، نخستين نشانههاي تغيير بزرگ - يك دهه زودتر - نمايان شد. شبشتين مينويسد: «انتخاب ويتولا به مقام پاپي با موج بزرگي از شادي و شعف در لهستان مواجه شده بود. مقامات رژيم كمونيستي عاقلتر از آن بودند كه مراسم جشن و سرور همگاني را كه به همين مناسبت در سراسر خاك لهستان بر پا شده بود، سركوب كنند. حتي برخي رهبران كمونيست در محافل خصوصي با لحن غرورآميزي از بر تخت رياست نشستن يك لهستانی در واتيكان سخن ميگفتند.» ادامه ماجرا روايت ديگري است. اما ناگفته نماند ژان پل دوم (كارل جوزف ويتولا) تا زمان مرگ، آوريل 2005 در مقامش باقي ماند. پشت پرده زندگي سياسي او نقشي كه در جنگ سرد در ضديت با شوروي ايفا كرد، پيچيده و پر از پرسشهاي بيپاسخ است. اما ميگويند مهمترين تاثيرش اين بود كه مسيحيان را به جاي مصالحه با رژيمهاي سركوبگر اروپاي شرقي به مقاومت- به هر شكلي كه ميتوانند- برانگيخت.