• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5884 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۲۸ مهر

دادگاه نورنبرگ، نمايشي براي عدالت

مرتضي ميرحسيني

لازم نيست رمان «ساكن برج بلند» فيليپ كي ديك را خوانده يا حتي مجموعه تلويزيوني چهار فصلي ساخته‌شده از آن را ديده باشيم كه به ذهن‌مان برسد ممكن بود در 1945 ميلادي، در پايان جنگ دوم جهاني همه‌چيز جور ديگري رقم بخورد. اينكه هيتلر آن جنگ را ببرد كه نازي‌هاي آلمان دشمنان‌شان را مغلوب كنند و نه فقط در قدرت باقي بمانند كه بر اروپا و حتي امريكا مسلط شوند. بعد، مخالفان‌شان را -آنهايي را كه زنده مانده و از جنگ جان به در برده‌اند - تعقيب و شكار كنند. تاريخ را هم متفاوت از آنچه امروز هست بنويسند. خير و شري را كه اكنون در روايت‌ها معرفي مي‌شود نيز جابه‌جا كنند. آن‌وقت چرچيل و روزولت و دوگل و ترومن و متحدان‌شان، آدم‌بدهاي ماجرا مي‌شدند و هركسي هم كه اين روايت را نمي‌پذيرفت با برچسب‌هايي مثل خرابكار و آشوبگر خفه مي‌كردند. اما خب، چنين نشد. نازي‌ها آن جنگ را به بدترين شكل ممكن باختند. خود هيتلر هم يك قدم مانده به پايان ماجرا، خودكشي كرد و از مجازاتي كه مي‌دانست برايش در نظر گرفته‌اند گريخت. از دارودسته‌اش، آنهايي كه باقي مانده بودند تحت تعقيب نيروهاي متفقين قرار گرفتند. عده زيادي از آنان را دستگير و زنداني كردند. بيشترشان را هم پاي ميز محاكمه نشاندند. مشهورترين اين دادگاه‌ها، دادگاه‌هاي نورنبرگ است كه همان سالِ پايان جنگ، در آلمان اشغالي برگزار شد. همان دادگاه‌هايي كه چرچيل، در حاشيه يكي از جلساتش به يكي از ژنرال‌هاي انگليسي گفت «حواس‌مان باشد در جنگ بعدي بازنده نباشيم» كه اگر باشيم، ما را در لباس محكوم- و نه قاضي- به محكمه مي‌برند. همه اين حرف‌ها درست است. اما اين وسط، اين واقعيت انكارشدني نيست كه هيتلر و نازي‌ها قطعا جنايتكار بودند و در دوره‌اي كه قدرت را در دست داشتند، بي‌اعتنا به همه اصول اخلاقي و معيارهاي انساني- هم در آلمان و هم در مناطق اشغالي - تقريبا هر كاري كه دل‌شان خواست كردند. از اين‌رو خيلي‌ها هيچ نيازي به برگزاري دادگاه و محاكمه و نمايش‌هاي اين‌چنيني نمي‌ديدند و مي‌گفتند همه اين بازداشتي‌ها را هرچه زودتر سينه ديوار بگذاريم و تيرباران كنيم. اما به نظر برخي ديگر، از جمله استالين كه عاشق چنين صحنه‌آرايي‌هايي بود، محاكمه ضرورت داشت. نظر همين‌ها هم پذيرفته شد. از زنداني‌ها كه تعدادشان بيست‌ودو نفر بود بازجويي كردند و چون همگي از سران حكومت هيتلر بودند، تقريبا تمام جنايت‌هاي آن سال‌ها را در كيفرخواست‌شان نوشتند. بازجويي‌ها نوزدهم اكتبر 1945 به پايان رسيد. بيشتر متهمان نقش خود را انكار كردند و با اين استدلال كه «درست است كاره‌اي بوديم، اما كاري نكرديم» مدعي بي‌خبري از كشتارها و شكنجه‌ها شدند. اسناد و مدارك را هم- كه فقط در آنچه به سازمان اس‌اس مربوط مي‌شد شش واگن باري را پُر مي‌كرد- زير سوال بردند و تن به اعتراف ندادند. مثلا هانس فرانك كه فرماندار نظامي لهستان اشغالي و مجري بي‌چون‌وچراي دستورات هيتلر بود- و در بزرگ‌ترين كشتارها دست داشت- مي‌گفت «فقط به اين دليل كه چند سال بر لهستان حكومت كردم، نمي‌توانيد بگوييد از آنچه در اين كشور اتفاق مي‌افتاد خبر داشتم.» البته انكار آنها تاثير چنداني بر روند دادگاه نداشت. جنايت‌ها بزرگ و گسترده، و اسناد موجود نيز به اندازه كافي گويا بودند. جالب اينكه خود نازي‌ها، تقريبا همه برنامه‌ها و دستورات را به دقت ثبت مي‌كردند و هنگام سقوط رايش (اشغال آلمان) حداقل پنج ميليون ورق تايپ‌شده از خودشان باقي گذاشته بودند (بخش ديگري از اسناد را هم پس از قطعي شدن شكست و پيش از رسيدن نيروهاي متفقين سوزانده و از بين برده بودند). از آن بيست‌ودو نفر، يكي خودش را در سلولش كشت، سه نفر تبرئه شدند و هجده نفر حكم مجازات-حبس يا اعدام- گرفتند. آخرين‌شان آرتور زايس اينكورات اتريشي بود كه مدتي بر هلند حكومت كرد. پيش از اعدام، قبل از آنكه طناب‌دار را دور گردنش ببندند از او پرسيدند «حرفي داري؟» و او گفت «اميدوارم اين آخرين پرده از تراژدي جنگ دوم جهاني باشد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون