جنگي كه در آنيم
علي آهنگر
سايه سياه جنگ منطقه خاورميانه را پوشانده است. درست به مانند سالهاي نزديك به ۱۹۱۴ كه اروپاييان در سايه جنگ، لحظه شمار وقوع آن بودند. با اين تفاوت كه اين جنگ ماهيت جهاني ندارد. بين دو كشوري هم نيست. ماهيت دو كشوري ندارد. خاصيت اين جنگ منطقهاي است. زيرا نتايج و پيامدهاي آن بايد منطقه خاورميانه را در بر بگيرد. سخن بر سر نظم نوين خاورميانه است. اما مگر ميشود نظمي تازه در منطقه جداي از نظم جاري جهاني شكل بگيرد؟ نظم نوين منطقهاي جداي از نظم جهاني با هزينههاي گزاف ويرانگر به چه كاري ميآيد؟ به هيچ. پس نظم نويني كه از آن سخن ميرود، يك نظم نوين جهاني است كه پايهگذاران صنعت، ثروت، تكنولوژي و انرژي ميخواهند در جهان آينده بيافرينند. گلوگاه اين نظم نوين اما خاورميانه است. مدار و محور اين نظم، كريدور آيمك يا هند-خاورميانه-اروپا است. كريدوري كه در نشست ۹ و ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۳ در دهلينو به تصويب رهبران ۲۰ كشور ثروتمند جهان رسيد. هدف اين كريدور جايگزين كردن نيروي كار ارزان و رو به تزايد هند، به جاي نيروي كار رو به كاهش و گران چين، براي توليد كالا و انتقال آن به دنياي مصرف است. هدف استراتژيك اين تغيير كارخانه توليد جهان از چين به هند، روشن است كه علاوه بر نياز به توليد كالاي ارزان، كاهش قدرت چين در معادلات ژئوپوليتيك جهاني است. اشتباه نكنيم؛ چين در اين تغيير و تحول از بين نميرود، بلكه قدرتي رقيب با ماهيت رقابت اقتصادي در كنار آن سبز ميشود كه نامش هند است. تا اينجاي كار همهچيز خوب است و نيازي به جنگ ايجاب نميكند. كار جنگ از آنجا پيش ميآيد كه مسير حركت اين كريدور كه تغييردهنده معادلههاي قدرت در آينده جهان است و نظم تازه جهاني را ميآفريند، بايد امن باشد. بله امن باشد. گلوگاه اين كريدور از تنگه هرمز و خليج فارس ميگذرد. بايستگياش آن است كه تا شمال درياي پارس پيش بيايد و از آنجا مسير ريلي تا رسيدن به درياي مديترانه را بپيمايد. اما آيا همسايه بزرگ و قدرتمند شمالي، يعني ايران چنين امنيتي را تضمين ميكند؟ كشورهاي عرب ذينفع، بهطور مشخص امارات و عربستان به ديگر اعضاي كريدور ميگويند نه ايران نه تنها امنيت كريدور را تامين نميكند كه مخل و برهم زننده آن است. پس بهتر آن است كه مسير ريلي نقطه آغاز خود را از بندر فجيره امارات در درياي عمان قرار دهد تا اصلا نيازي به عبور از تنگه هرمز نباشد. منطق ارزانپسند اقتصادي اما اين مسير را نميپسندد در حالي كه كشتيها ميتوانند تا شمال خليج فارس بيايند و از آنجا كانتينرهاي خود را به مسير ريلي بسپارند. اينجاست كه نقش ايران در پذيرش نظم نوين جهاني جلوهگر ميشود. اگر ايران خود را جزيي از كريدور اعلام كند و امنيت مسير تنگه هرمز را براي هميشه تضمين نمايد، آنگاه ديگر نيازي به جولان دادنهاي ديگر كشورها نيست. نظم نوين جهاني از ايران چيزي بيشتر از تضمين امنيت تنگه هرمز و خليجفارس براي امروز و آينده نميخواهد؛ امنيتي كه برايشان آنقدر مهم است كه بخواهند با تحميل جنگي ويرانگر به آن دست يابند. آيا ديپلماسي گسترده و فعال ايران در اين گلوگاه تغيير معادلات، خود را جزيي از نظم تازه جهاني قرار ميدهد تا هم سايه جنگ را از منطقه دور كند و هم از منافع بيشمار آن بهرهمند شود؟