وفاقِ نسلي
اميدعلي بابايي
وفاق يكي از كليدواژههاي دولت چهاردهم است؛ دولت وفاق ملي. انتخاب اين اسم و ايجاد اين جريان به راستي نياز امروز جامعه براي پيشرفت در تمام اركان و سطوح است. وفاق ملي گستره و تعابير فراواني دارد كه شايد مغفول ماندهترين آنها وفاق نسلي باشد. امروزه بسياري از كارشناسان و مسوولان راه رسيدن به وفاق را گذر از ناترازيها ميدانند پس راه رسيدن به وفاق نسلي نيز گذر از ناترازي نسلي است. ناترازي نسلي يعني عدم استفاده از جوانان در سطوح مختلف مديريتي، تصميمگيري و تصميمسازي به بهانههاي واهي عدم تجربه، عدم آگاهي و حتي عدم دانش!
وفاق نسلي را ميتوان از دو جنبه وفاق مسوولان با جوانان و جوانان با يكديگر بررسي كرد؛ وفاقي كه بايد در زمينههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... نمود پيدا كند تا مستحكم شده و ماحصل آن پيشرفت ايران باشد. ويترين اين نوع ناترازي و عدم وفاق نسلي، جلساتي است كه در آن درباره جوانان تصميمگيري ميكنند؛ اگر دقت كنيد ميبينيد كه حتي در اين همانديشيها و جلسات هم غالب مدعوين و كساني كه تريبون براي صحبت دارند همه از يك يا دو نسل مشخص بوده و روند اين جلسات هم با حضور همان پيشكسوتان هميشگي پيش ميرود!
رانت نسلي
ريشه ايجاد ناترازي نسلي در رانت است. در تمام جهان انتخاب و انتصاب مديران با رانت و با نگاه خوشبينانه فقط با لابيگري همراه است. سياستمداران با تبعيت از رانتهاي دوستانه، فاميلي و... مناصب را بين افراد مختلف توزيع ميكنند. ناگفته نماند كه لابيگري حتما نشانه عدم شايستگي افراد در كسب مقام و منصب نيست، بلكه روشي مرسوم در تمام دوران و كشورها بوده و خواهد بود. در اين بين حتي لابي مثبت هم وجود دارد يعني سياستمداري كه در اطراف خود جوان شايستهاي را ببيند و او را در منصبي قرار بدهد كار بسيار شايستهاي انجام داده حتي اگر اين تنفيذ منصب ناشي از سنخيت ايدئولوژيك بين اين افراد باشد، به شرطي كه مدير جوان منصوب در جايگاه تخصصي خودش استفاده شود. در ايران رانتهاي فاميلي و دوستانه اصليترين رانتهايي هستند كه باعث عدم راهيابي جوانان از طيفهاي مختلف به سيستم مديريتي دولتي و خصولتي ميشوند. وقتي شما به عنوان يك مسوول پيشكسوت، در هر مجلس و مراسمي كه مينشينيد، روبهرويتان دوستان همنسل شما قرار دارند، طبيعي است كه براي دادن مقام و منصب به آنها رجوع كنيد. واضح است كه متاسفانه در بسياري از سطوح، افراد نميخواهند از نيروهاي جديد و جوان استفاده كنند و تمايلشان بر اين است كه جمع دوستانه آنها بر هم نخورد. يكي از توجيهات عزيزان صاحب منصب اين است كه يك جوان بايد سلسله مراتب را طي كند و تجربه كافي كسب كند تا بتواند مديريت كند. در واقع در اينجا مديريت يك تافته جدا بافته قلمداد ميشود كه فقط سن و ادعاي اينكه هر چه سن بالاتر باشد، تجربه بيشتر است در مقابل ساير موارد و سنجههاي شايستهسالاري و كارآمدي قرار ميگيرد.
پيشكسوتان، شما مسووليد!
بسياري از مسوولان، صاحبنظران و كارشناسان، خودشان از اساتيد خردمند و مديراني هستند كه فرصت داشتهاند در سالهاي خدمت بهواسطه حضور در كنار جوانان، آنان را از تجارب و دانش خود بهرهمند كرده و با گلچين كردن آنان، ايشان را به سطوح مديريتي دعوت كنند، اما اين كار را به هر دليلي انجام ندادهاند. برخي از اين آقايان حتي حاضر نيستند نظرات آنها توسط جواناني كه با آنان در ارتباط هستند در تريبونهاي مهم تبيين شود و اتفاقا همين افراد سالهاست كه گلايه و شكايت ميكنند كه اگر كسي به حرف آنها گوش ميداد الان مردم ما در بهشت زندگي ميكردند. عزيزان! اگر كسي به صحبتهاي شما گوش نميدهد لااقل تبيين و تبليغ نظرات خود را به جوانان بسپاريد شايد آنان بتوانند سدشكن بوده و حتي با خلاقيت و دانش خود نظرات شما را پياده كنند. در دنياي امروز كه سرعت گردش اطلاعات و دسترسي به دانش بالاتر رفته، گستره عقايد نيز بيشتر شده كه نمود اين عقايد در نسلهاي مختلف مشهود است، اگر دولت در نظر دارد به معناي واقعي كلمه به وفاق ملي دست پيدا كند بايد نقشي پدرانه براي مديران و مسوولان تعيين كند و نيروي جوان را در بدنه مديريتي خود به كار بگيرد. اين حركت باعث ايجاد وفاق بين مسوولان و جوانان خواهد شد.
سياستمداران جوان جهان
در سراسر اروپا، نخستوزيران و روساي جمهور نه تنها جوانتر ميشوند، بلكه تجربه كمتري در سياستهاي قانوني يا رسمي قبل از تصدي پستهاي ارشد داشتهاند، آنها همچنين كمتر به احزاب جريان اصلي متكي هستند. امانوئل مكرون، رييسجمهور فرانسه، تنها چند سال قبل از اينكه در سن 39 سالگي رييسجمهور شود، يعني از سن 34 سالگي وارد سياست رسمي شد و او را به جوانترين رهبر فرانسه از زمان ناپلئون تبديل كرد. در سال 2017، سباستين كورتس در سن 31 سالگي صدراعظم اتريش شد و ركورد جوانترين رييس دولت جهان را به نام خود ثبت كرد.
يان برز، استاديار علوم سياسي در ترينيتي كالج دوبلين به همراه همكارانش، كتابي را با عنوان «نخست وزيران در اروپا: تغيير تجارب و مشخصات شغلي» در اين زمينه منتشر كردند. در اين كتاب آنها دريافتند تجارب شغلي رهبران اروپايي كمتر سياسي و فني شده و به طور فزايندهاي متفاوت شده است. به يك معنا، رهبران اروپا ديگر آن سياستمداران حرفهاي سابق نيستند. برز به يورونيوز گفت: «به جاي انتخاب نامزد نخستوزيري يا رياستجمهوري باتجربه سياسي گسترده، احزاب سياسي به طور فزايندهاي از كانديداهايي با شخصيت دوستداشتني، كاريزماتيك و به رسميت شناخته شده استقبال ميكنند. اين امر باعث شده است كه سياستمداران بيتجربهتر بتوانند در احزاب سياسي بالاتر بروند و در سنين پايينتر وارد پستهاي اجرايي عالي شوند. در عين حال، نتايج نشان داده است كه يك نخستوزير براي موفقيت نيازي به تجربه سياسي زيادي ندارد. بنابراين نميتوانم بگويم كه اروپا از تعداد فزايندهاي از رهبران جوانتر و كمتجربهتر آسيب ديده است. در عوض، انتخاب رهبران جوانتر بدون مشاغل سياسي معمولي به احزاب اين امكان را داده كه با رايدهندگان ارتباط برقرار كنند و ممكن است به آنها كمك كنند تا به خواستههاي رايدهندگان پاسخ بهتري بدهند.»
وفاق طبقاتي
همانطور كه اشاره شد ايجاد وفاق بين جوانان بايد به عنوان يكي از جنبههاي وفاق ملي در دستور كار قرار بگيرد. با ايجاد شرايط اقتصادي مناسب ميتوان بين جوانان وفاق بيشتري ايجاد كرد. يكي از آزار دهندهترين مشكلات امروز جامعه ما بحث شكاف و اختلاف طبقاتي است كه بزرگترين درگيري ذهني و عامل كاهش اعتماد به نفس و سرخوردگي جوانان است؛ چيزي كه دقيقا در جنگ با وفاق است. با ايجاد شرايط مناسب اقتصادي كه شامل ايجاد فرصتهاي شغلي برابر، عدم رانت اقتصادي و... ميشود ميتوان جوانان را به هم نزديكتر كرد. در همين رابطه در قالب مثال ميتوان اين سوال را مطرح كرد كه آيا وقتي يك جوان لايق و تحصيلكرده كه به عنوان پيشخدمت يك رستوران، غذاي جواني همسن و سال خودش را سر ميز ميبرد و خود را با او مقايسه ميكند كه براي يك وعده غذا چندين ميليون خرج كرده كه معادل با دستمزد دو هفته خود است چگونه ميتواند خشم خود را فرو ببرد؟ قسمت بد ماجرا اين است كه در بسياري اوقات ممكن است طبقه ضعيف جامعه از لحاظ هوش، استعداد و... بالاتر از طبقه غني جامعه باشد و اين خود باعث افزايش اختلاف ميشود. مشكل اين نيست كه يكي با هر شرايطي ثروتمند و ديگري با تواناييهاي بيشتر فقير است، بلكه مشكل اين است كه فرد توانمند بايد در جايگاهي باشد كه حداقل شخصيت اجتماعي او حفظ شده و مجبور به انجام هر كاري نشود. اگر اوضاع كسب و كار مساعد شود، جوانان ميتوانند خودشان كار ايجاد كنند يا در كنار مجموعههاي مختلف به فعاليتهايي كه توانمنديهاي آنان را در نظر ميگيرد، بپردازند وگرنه با شرايط كسب و كار نامساعد همچنان جامعه شاهد گسترش دلالي و كاهش فعاليتهاي توليدي مفيد خواهد بود كه بنا به ماهيتشان رونق آنها در ايجاد نفاق است و نه وفاق!
وفاق نسلي؛ شاهكليد وفاق ملي
اگر مسوولان شرايط را بهبود دهند اعتماد جوانان به مسوولان و جوانان به يكديگر بيشتر شده و وفاق ملي در سطوح خرد و كلان ايجاد خواهد شد. نبايد فراموش كرد كه وفاق نسلي، شاهكليد وفاق ملي است، چون در خود انواع عقايد، تفكرات و... را دارد و جوانان به عنوان ذخيرههايي ارزشمند اگر ببينند كه به آنها توجه ميشود با انگيزه بيشتري عمل كرده و وقتي پا به خانه ميگذارند منفعتي كه كسب كردهاند كل آن خانواده را در برميگيرد. در پايان بايد گفت باعث خوشحالي است كه دولت آقاي دكتر پزشكيان به درستي ايده انجام وفاق ملي را دارد و بايد با اجراي اصولي كه ماحصلش منجر به وفاق ملي شود قدرشناس مقام معظم رهبري و اميدوار به حمايت همه جانبه مردم و از همه مهمتر نسل جوان از دولت باشد.