فرشيد مثقالي سازنده بسياري از ماندگارترين تصاوير تاريخ ايران است؛ تصاويري كه زاويه نگاه به طراحي گرافيك را تغيير دادهاند. مثقالي، حتي وقتي از گرافيك فاصله گرفت هم، باز آن نگاه نوجو و بديع را سراسر در مجسمهها و نقاشيهايش پي ريخت. با اين همه، من هميشه متعجب بودم؛ چرا هنوز نگاهي دقيق و موشكافانه به زندگي و كار فرشيد مثقالي نيفكندهاند.
انگارهاي ابتدايي اين بود كه زندگي و كار فرشيد مثقالي را در بافتار تاريخ نوين طراحي گرافيك ايران بررسي كنيم؛ ريشههاي شكلگيري گرافيك را از ميانه دوران قاجار بكاويم، وضعيت گرافيك را در قرن چهاردهم شمسي تا دهه چهل بسنجيم و بعد زمينهاي را دريابيم كه اين طراح جوان خلاق پرشور در آن سر برآورد و امضايش، با آن خطوط ظريف، مايه مباهات گرافيك ايراني شد. دريابيم چگونه «ماهي سياه كوچولو»ي او از شكل به شمايل تبديل شد. به ارزيابي كارهايش در فستيوالهاي داخلي و جهاني بپردازيم و بپرسيم چگونه موفق شد جايزه هانس كريستين آندرسن را كسب كند.
چنين طرحي كامل مينمود و بايد هم اينگونه بررسي ميشد؛ اما جامعيت نداشت. پس آن همه فيلم و نقاشي و مجسمه و كتاب و پژوهش و سخنراني و آموزش كجا ميرفتند؟ درگيري اصليام اين بود كه هر يك از كارهاي فرشيد معرف او بودند ولي تمامي فرشيد در هيچ كدام از آنها نميگنجيد؛ به واقع، مجموع آنها در تعريف فرشيد مثقالي مصداق مييافتند.
مثقالي خود نيز هميشه از مصاحبه و صحبت گريزان بوده و بيشتر كار كرده است. او هرگز در كارهايش صداي غالب گرافيك يا هنر ايران نبود. او جيغ بنفش بود. آژير خطري بود كه از هر جا ايستاده باشي شنيده ميشود و شايد به همين دليل باشد كه هرگز جريان نشده، مكتب نشده و حتي نتوانستهاند از رويش كپي كنند و ادايش را درآورند؛ از بس كه كارهايش شخصي بودهاند:
«من در حيطه گرافيك كار كردم، در حيطه انيميشن هم كار كردم، مجسمه ميسازم، نقاشي ميكشم... اما، از لحاظ حرفه، عنواني نميتوانم به خودم نسبت دهم. هر يك از اين عناوين بخشي از من را معرفي ميكنند. با هر كدام از اين عناوين همخواني تام ندارم، اما همخواني مقطعي چرا. همهاش براي من صرفا لذت تجربه اصل كار است. تمام مسير كاري من لغزيدن بود. همينطور لغزيدم، شبيه ورود مسافري به شهري جديد؛ از اين كوچه به كوچه بعدي، به ساختمانهاي تازه، لب آب، كافهها... براي من تمام زندگي همينطور لغزيد و لغزيدم از امروز به فردا، از اين به آن. لغزشهاي خوشايند يا دردناك؛ مثل لغزش جيوه روي زمين كه بيوقفه و پيشبينيناپذير حركت ميكند.»
در انگاره بعدي، به فرشيد مثقالي در مقام هنرمندي تابان در سپهر گسترده تاريخ فرهنگي ايران نگريستهام.
بازگشت بزرگ
فرشيد از سال ۱۳۷۷ طراحي جلد را براي انتشارات مرواريد آغاز كرد و از سال ۱۳۸۰ پوسترهايي براي سازمان ميراث فرهنگي كشور و موزه هنرهاي معاصر تهران ساخت. در جلدها و پوسترها كوشيد امكاناتي را كشف كند كه دنياي نرمافزارهاي كامپيوتري به طراحي ميبخشيدند. تصويرسازيهاي ديجيتال و تايپوگرافي با نقاشي ديجيتال يا انواع فونتها، استفاده از عكس و فيلترهاي ديجيتال و نيمنگاهي به ارزشهاي تصويري تاريخي محبوبش از ويژگيهاي آثار اين دوره او بودند.
هنگام برگزاري نمايشگاه باغ ايراني، فريار جواهريان، كيوريتور نمايشگاه و دوست قديمي فرشيد، از او قطعهاي براي نمايش در نمايشگاه خواست. بنا شد در اولين سالن ورودي موزه اينستاليشني برپا كند ملهم از مينياتورهاي ايراني؛ ولي روزي از اين روزها در موزه متوجه شد مجسمه ماهي نارنجي از الكساندر كالدر كه در مركز موزه از سقف بر فراز حوض روغن هاراگوچي معلق است، قرار است براي ترميم به اروپا فرستاده شود. پس به تماشاي آن ايستاد و به ويژگي تعليق در آن نقطه توجه خاص كرد؛ به كيفيتي كه تا پيش از اين در بسياري نقاشيها و تصويرسازيها در پي خلقش برآمده بود. همانجا، جرقه ساخت قطعهاي براي اين نمايشگاه به ذهنش خطور كرد: مجموعه مجسمههايي معلق از ديدار خسرو و شيرين و اينگونه بود كه او ساخت مجسمهها را از سر گرفت.
نمايشگاهي از مجسمههاي تازهاش در ۹ ارديبهشت ۱۳۸۴ در گالري گلستان گشايش يافت. مجسمهها در اين سالها بدل به شناسه كار مثقالي شدند. آن همه دقت و ظرافتي را كه در طراحي گرافيك به كار ميبست اينبار به تمامي در فضاي مجسمهسازي وارد كرد: «من اغلب از بچگي اسباببازيهايم را خودم ميساختم و ساخت اين مجسمههاي كاغذي دقيقا مثل ساخت اسباببازيهايم است، همانقدر لذتبخش.»
از اوايل دهه ۱۳۹۰ امكانات چاپي را با استفاده از رنگ آكريليك و پاستل روغني در نقاشيهايش تركيب كرد. كشف و شناخت فناوريهاي مرتبط با ساخت تصوير همواره در كار او تاثير بسزايي داشتهاند؛ مثلا با دستگاه زيراكسي كه براي اولينبار اختراع شده بود و حجمي وسيع از قابليتهاي تازه را ميسر ميكرد تصاوير تكرارنشدني ميتراود، مهتاب و افسانه آفرينش در ايران را ساخت يا ديرتر از چاپگرهاي سهبعدي براي ساخت زيربناي بدنه برخي مجسمهها بهره برد. اينبار نيز فناوري، در مقياسهاي بزرگ، وسيله ابرازهاي تازه در كارهايش شد. نقاشيهاي تازهاش را اولينبار در زمستان ۱۳۹۶ در گالري اعتماد در تهران به نمايش گذاشت. اين نمايشگاه جشنوارهاي جوشان بود از فرم و رنگهاي درخشان. فرشيد در اين مجموعه با دو درونمايه كار كرد: بزرگنمايي و كلاژ تصاوير چاپسنگي و استفاده از عكسهاي شخصي و خبري.
از آن سال تا امروز فرشيد همچنان در كارگاهش در خيابان ۵۵ يوسفآباد كه شبيه معبدي تودرتو، پر از لحظات الهامبخش و در عين حال پرشور است، نقاشي ميكند و مجسمه ميسازد. كار فرشيد سراسر اميد به زندگي است؛ تپنده و پرخروش. او، در جهاني تيره و اوضاع بدرنگ اجتماعي و سياسي، پيشنهادش را با رنگ و نور و روشني به بيننده ميدهد. جانپناهي ميسازد براي فرار از همه تيرگيهاي جهان بيرون.
«براي من از قديم كه كار گرافيك و تصويرسازي ميكردم تا الان كه اين نقاشي و مجسمهسازيهاي زمان حال را انجام ميدهم، همه مثل يك بازي كودكانه با شور و شعف زياد بودند و هستند. واقعا احساس نميكنم كار مهمي يا خلاقيت هنري خاصي انجام ميدهم. نه… اين شعف لذتبخش علت و موتور و موجب به وجود آمدن كارهاست. وقتي كاري درست و بجا و از نظر خودم خوب و كامل درميآيد، اين شادي شگفتانگيز به اوج ميرسد.»