از عصاي موسي تا عصاي يحيي
در قصيده «منثور في حضره الغياب» سروده است:
«بعد از اين نيازي به اساطير نيست. آنچه در اساطير اتفاق ميافتاد؛ اكنون در ما اتفاق ميافتد!» (۱)
يحيي السنوار مانند آرش كمانگير در ادبيات داستاني و اساطير ما تبديل به اسطوره شد. كودكان و نوجوانان فلسطيني همانند او در ويرانه ها روي مبل تكنفره مينشينند. پا روي پا مياندازند. لبخند ميزنند. چوبدستي در دست ميگيرند. يعني يحيي السنوار همچنان زنده و الهامبخش است. در جنگ روايتها شبكههاي نيرومند تبليغاتي صهيونيستي و حاميان اسراييل مدام ميگويند: اسراييل حق دفاع از خود را دارد. جنگ اسراييل عليه تروريسم است. جنگ تمدن عليه توحش است. جنگ تمدن عليه عقبماندگي است. روايتي كه آن به آن تكرار ميشود. نتانياهو در اجلاس اخير سازمان ملل گفت: «او از حقيقت سخن ميگويد.» گالانت، وزير جنگ اسراييل ميگويد: «جنگ آنها عادلانه است.»
آنها هيچگاه كلمه فلسطين و فلسطينيها را به زبان نميآورند. گمان ميكنند فلسطين تمام شده است. روايت آنها فراگير شده است. ناگاه در هفتم اكتبر توفانالاقصي اتفاق افتاد و بيش از يكسال بعد يحيي السنوار كه گفتند در تونلها مخفي است. گفتند از گروگانها و كودكان فلسطيني براي حفظ جانش سپر انساني سامان داده است. در خانهاي با لباس رزم در برابر ارتش اسراييل نمايان ميشود و در آخرين جهاد نمادينش عصاي خود را به سوي ارتش متجاوز ميافكند. اسطوره متولد ميشود. خواستند او را خفيف كنند. در ستيغ عزت و شرافت و شجاعت و شهادت ايستاده است.
(۱) محمود درويش، الاعمال الجديده الكامله، ج ۲ ،ص ۳۸۱