«نظام وزني شعر فارسي» منتشر شد
شهودهاي موسيقايي شعر ما
كتاب «نظام وزني شعر فارسي» نوشته محسن مهدوي مزده توسط نشر نو منتشر و راهي بازار نشر شد.
بدنه كتاب پيشرو پژوهش دكتراي محسن مهدوي مزده در دانشگاه آريزوناست كه تابستان سال ۱۳۹۸ از آن دفاع كرد. اين رساله ابتدا به زبان انگليسي نوشته و سپس براي چاپ در قالب اين كتاب، به فارسي بازگردانده شد كه البته به گفته مهدوي مزده، يك ترجمه مستقيم از آن رساله نيست.
مولف كتاب هدف از انتشار آن را اينگونه بيان ميكند: «لازم ميديدم نسخهاي از نتيجه پژوهشم را به فارسي براي صاحبان سنت وزنياي كه موضوع اين كتاب است، منتشر كنم تا هم اگر اين پژوهش دستاوردي دارد دراختيار عموم فارسيزبانان علاقهمند قرار گيرد و هم اين فرصت براي من فراهم شود كه از نقد و نظر عموم متخصصان فارسيزبان بهرهمند شوم.» كتاب پيشرو به گفته نويسندهاش براي گستره متنوعي از مخاطبان فارسيزبان نوشته شده كه لزوما به دانش فني زبانشناسي مجهز نيستند. به همين دليل برخي مقدمات در آن به طور مشروح و مفصل آمدهاند. محسن مهدوي مزده بر اين باور است كه نظام وزني فارسي ريشه در شهودهاي موسيقايي دارد و توصيف و تبيين اين نظام بايد از همين منظر صورت بگيرد. اين رويكرد هم تازه نيست و با قدري تسامح ميتوان گفت قرنها قدمت دارد. او همچنين ميگويد وزن شعر پديدهاي بهخصوص است كه هر چند با ادبيات، زبانشناسي، موسيقي و روانشناسي ارتباط دارد، زيرمجموعه هيچ كدام نيست.
در مجموع هدف از تهيه و تدوين اين كتاب، ارايه نظريه تازهاي درباره نظام وزني شعر فارسي است و مهمترين وظايف يك نظريه وزني عبارتند از: طبقهبندي اوزان، تعيين ساختار داخلي اوزان و ارايه سازوكاري نظاممند براي پيشبيني اينكه چه چيزي موزون است و چه چيزي نيست. نظريهاي كه پايه و اساس نوشتن اين كتاب قرار گرفته، مشتمل است بر تبييني نظاممند از ماهيت وزن عروضي فارسي، فرآيند ذهني يادگيري آن، ارتباط آن با ريتم در موسيقي، عواملي كه به مجاز شمرده شدن برخي اختيارات شاعري در آن ميانجامند و همچنين ارتباط آن با نظامهاي وزني مشابه ازجمله نظامهاي وزني عربي، يوناني و ژاپني.
كتاب پيشرو ۱۱ فصل دارد كه به ترتيب از اين قرارند: «مقدمه»، «وزن چيست؟»، «چهار دسته وزن فارسي»، «ميزانبندي و سكوت»، «اجزاي نظام وزني»، «بحور شعر فارسي»، «طول وزن و باقيماندهها»، «اختيارات شاعري و مشابهت اركان»، «وزن شعر در فارسي گفتاري»، «سنتهاي وزني ديگر» و «جمعبندي».
در قسمتي از اين كتاب ميخوانيم:
درباره كشيدههاي انتهاي مصراع، موضوع متفاوت است. در تحليل وزني، آنچه الگوي زماني متناظر با وزن را تعيين ميكند آغاز هجاهاست نه پايان آنها. در نتيجه، اينكه آخرين هجا چه اندازه طول بكشد تغييري در الگوي زماني ما ايجاد نميكند. پس بايد بتوانيم هر سه نوع هجا را در انتهاي مصراع به كار ببريم. اما چرا آخرين هجا را همواره -ميدانيم و نه؟ اينبار ممكن است ماجرا زباني باشد نه موسيقايي (يا مربوط به گرايش ذهني عمومياي باشد كه هم در زبان و هم در موسيقي بازتاب دارد). دستكم در يوناني كه نظام وزنياش قاعده مشابهي دارد، ادعا شده است كه اين قاعده بازتاب قاعدهاي زباني است كه طبق آن آخرين هجاي يك پارهگفتار همواره بلند است (گلستون و رياد ۲۰۰۰). اگر در فارسي نيز ماجرا چنين باشد، حتي شايد معقولتر آن باشد كه نگاشت هجاي آخر به -را بخشي از قواعد نگاشت زباني بدانيم. غور بيشتر در اين باره را به پژوهشهاي آينده ميسپاريم.