• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۰ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5895 -
  • ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۰ آبان

تويي كه زيباتر، مني كه ديوانه‌تر

اميد مافي

عزير من! پيش از غرقه شدن در سطرهاي اين رُمنس اجازه هست تصدق چشم‌هايت بروم و موهايت را شانه كنم.  عزيز من، تو خبر نداشتي. من مخفيانه به شهر آمدم، تمام نشانه‌هاي تو را بوسيدم، جاي پاهايت گل سوخته گذاشتم، شمعي كنار اتاقت روشن كردم و به ابديت برگشتم...  تو خبر نداشتي. در غياب تو يادت از دريچه قلبم جُم نمي‌خورد. ميمِ مالكيت را به آخر اسمت اضافه كردم و بار ديگر به پاييزي كه مثل خودت محزون بود، دل باختم. من پاييز را فقط به خاطر تو دوست داشتم كه در خنكاي آبان ماه با من در كوچه‌هاي خلوت قدم مي‌زدي و شعر مي‌خواندي. من همچنان پاييز را دوست دارم، به خاطر لباس‌هاي گرمي كه در اين فصل مي‌پوشيدي و هر چه هوا سردتر مي‌شد، زيباتر مي‌شدي.به خاطر شُرشر ناتمام خاطره‌ها. به خاطر چشم‌هاي نرگسي‌ات به وقت دعا.  عزيز من، تو خبر نداشتي. من به خاطر پالتوي كمر تنگي كه قدت را بلندتر نشان مي‌داد، به خاطر آن پليور سفيد يقه اسكي كه با پوشيدنش محشر مي‌شدي و چهره‌ات از يقه تنگش شكوفه مي‌داد، يك دل نه، هزار دل عاشق پاييز شدم و به خاطر آن شال گردن كشميري كه دلرباترت مي‌كرد تمام خيابان‌ها را گشتم و به تمام شال گردن‌ها مشكوك شدم.  تو خبر نداشتي. من در پيچ تند پاييز دلم براي گل سرت تنگ شد. براي دگمه‌هاي پالتوي كمر تنگي كه بلندترت مي‌كرد و عطر ملايم دستانت كه خوش رايحه‌تر از تمام گل‌هاي لاله عباسي بود. من به كوچه تو آمدم، رد پايت را دنبال كردم، نفس‌هاي جا مانده‌ات را بوسيدم، جاي قدم‌هايت گل‌هاي شب‌بو گذاشتم، آن چكمه‌هاي وِرني ساق بلند كه كفرت را گاهي درمي‌آورند را به خاطر آوردم و در خيال زير گوشت گفتم: با كمال ميل حاضرم ماموريت بي‌خطر باز كردن بندشان را به عهده بگيرم. تو اما خنديدي و حرف‌هايم را به استهزا گرفتي. 
عزيز من، تو خبر نداشتي. تو ملايم مرده بودي. من مخفيانه به محل قرار آمدم، جاي دست‌هايت را بر ديوار آجري پيدا كردم و از ته دل گريستم.گريه براي تو. براي حال و روز مترسكي كه تاب تماشاي گردن زدنِ درخت‌ها را نداشت. 
حالا سال‌هاست چشم به راه فصلي مي‌نشينم كه با تو به سر شد.با تو به در شد. 
چگونه دلم تنگ نشود براي شبي كه پر ستاره‌تر، خانه‌اي كه خلوت‌تر، تويي كه زيباتر، 
مني كه ديوانه‌تر و بستري كه كوچك‌تر بود؟
عزيز من، اجازه هست با دعاي خير بدرقه‌ات كنم و يك كاسه آب پشت سرت بريزم؟ اجازه هست بي‌توقع هزاربار دور شما بگردم؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون