خويشتنداري متقابل عنصر مفقوده در ايران و آلمان
نصرتالله تاجيك
اتفاقاتي كه بين ايران و آلمان افتاده چندان معقول و سازنده نيست و ضروري است مديريت شود. آلمان موتور توسعه صنعتي اروپا است و ميتواند محور همگرايي اروپا نيز باشد كه انگليس و امريكا چندان با چنين ظرفيتي همراه نيستند. جداي از روابط ديرينه و مباحث نژادي بين ايران و آلمان، جايگاه رو به رشد آلمان از جهت اقتصادي در جهان و از منظر سياسي در اروپا، از اين كشور يك وزنه اروپايي ساخته است كه ميتواند كمككننده سياست خارجي ايران باشد. اما به دلايلي كه در زير توضيح ميدهم دو كشور در يك روند تنافري قرار گرفتهاند! آلمانها اصولا ادبيات خشن سياسي دارند ولي: 1- مشكلات و گیر و گورهاي فرهنگهاي ديگر اروپايي را ندارند و در تحولات سياسي منطقهاي و بينالمللي ايران به جز دورهاي بيشتر همراه بودند تا انگليسيها و فرانسويها! 2- كاركرد سياست خارجي و وظيفه دستگاههاي عامل آن در هر كشوري كنترل تنشها و مديريت روابط ديپلماتيك است و نبايد اجازه بدهند اقدامات با و بيموقع كشورها در حوزه سرزميني خود عليه يكديگر تلقي شده و تبديل به تنشهاي ماندگار و تخريب زيرساختهاي روابط سياسي شوند. البته اين اتفاقي كه اين روزها بين ايران و آلمان افتاده بيش از آنكه صرفا دوجانبه باشد تب و نشانه تخريب روابط ايران و اروپا است. تخريب زمينههاي روابط ايران و اروپا از تابستان 1401 آغاز شد. كار با اروپا در دوران برجام و مخصوصا هنگامي كه ترامپ از برجام خارج شد بسيار سودآور براي ايران، اروپا و جامعه جهاني بود. روابط ايران و اروپا داراي چندين قرن سابقه است و اروپا دروازه تمدن و نوسازي غربي به سوي ايران بوده و فناوري در درجه اول از اروپا به ايران رسيده است. با اين فرمان سياست خارجي كه ديوار بياعتمادي بين ايران و امريكا روز به روز بلندتر و پهنتر ميشود، روابط با اروپا بايد اولويت ايران باشد. اما تخريب تدريجي روابط و رويكرد دو طرف نسبت به يكديگر كه نميتوان نقش روسها يا نزديكي بيش از حد ايران به روسيه را هم ناديده گرفت و شايد جهت دهي روسها كه اولين طرفي هستند كه بيشترين سود را از اين تخريب ميبرند، به گونهاي شده كه اروپا را كه در روند برجام در كنار ايران بود و به صورت كاتاليزور بين ايران و غرب به طور عام و ايران و امريكا به طور خاص قرار داشت ابتدا طي سه سال گذشته كنار امريكا قرار گرفت و الان با تحولاتي كه در روابط ايران و آلمان اتفاق افتاده و سلسله اقداماتي كه در زير به آن ميپردازم اروپا را در مقابل ما قرار داده است. در حالي كه اروپا از منظر فرهنگي و تمدني به خاورميانه و ايران نزديك است و ايران و اروپا روابط فرهنگي، تمدني و تاريخي طولاني با يكديگر دارند و در حوزه امنيت ملي يكديگر هستند و هر اتفاقي در خاورميانه و ايران بيفتد روي اروپا هم تاثير دارد. از اين رو كشورهاي اروپايي بايد در رابطه با ايران با خويشتنداري و به دور از هيجانات سياسي كه در شرايط كنوني در منطقه و جهان با آن مواجه هستيم، رفتار كنند. نزديكي آلمان به روسيه در ابتداي جنگ روسيه و اوكراين در زمان خانم مركل و تلاش آلمان براي محدود نگه داشتن دامنه اين جنگ و خسارت كمتر خودش و اروپا در اثر قطع انرژي روسيه، در مقابل اهداف امريكا و انگليس بود كه خواهان توسعه جنگ و زمينگير كردن روسيه در اين باتلاق بودند. امريكا علاوه بر تضعيف روسيه و رفتن سراغ چين، درصدد بود هزينه جنگ را به دوش اروپا بيندازد كه با انفجار لوله گاز روسيه به اروپا و جايگزين كردن فروش انرژي امريكايي به جاي روسيه درآمد هنگفتي هم از اروپا و جيب آلمان كسب كرد. اما انگليس كه رهبريت اروپايي آلمان را برنميتابد در كنار امريكا قرار گرفت تا شتاب توسعه آلمان را كم كند و اين زمان فرصت مناسبي بود براي ايران تا در اين مقوله به آلمان نزديك شود اما ايران راه ديگري را انتخاب كرد و به حساسيتهاي اروپا نسبت به جنگ روسيه و اوكراين توجه نكرد يا حداقل بهاي لازم را به دغدغههاي اروپايي نداد و به عبارت صحيحتر تصوير بزرگ را نديد يا نخواست ببيند كه البته غرب هم در اين هول دادن ايران به سمت شرق بينقش و تاثير نبود. الان با محيطي در منطقه مواجه هستيم كه اگر اوكراين عضو ناتو نشده اما با تسليحات ناتو - كه به منطقه سرازير شده است - روبهروي روسيه ايستاده است. در چنين وضع ملتهب منطقهاي و بينالمللي است كه نبايد اجازه بدهيم اختلافات كشورها در موضوعات و منافع كه در نظم آنارشيسم بينالمللي طبيعي و نحوه حل آنها مهم و حياتي است، زيرساختهاي روابط بين ايران و آلمان و ايران و اروپا را تخريب ميكند. نگاهي به تحولات منطقه ازجمله جنگ، جنايت و نسلكشي در غزه، حملات اسراييل به لبنان، ترور شخصيتهاي ايراني و جبهه مقاومت، بيعملي غرب و اروپا به اقدامات رژيم صهيونيستي و واكنش ايران به اين اقدامات تحت عنوان وعد صادق يك و 2، روند تدريجي تخريب روابط ايران با اروپا تا اين حد سابقه نداشته. صدور بيانيه مشترك شوراي اروپايي با امارات در مورد جزاير ايراني ابوموسي، تنب بزرگ و كوچك، قرار دادن نام سپاه در ليست تروريستی و تحريم سه خط هوايي ايران -كه مشكلات فراواني را براي مردم به دنبال دارد- به نظر ميآيد اتخاذ اين سياستها و تصميمات در شرايط كنوني بهويژه بعد از عمليات مذكور از سوي ايران جدي شده است اما عامل و بهانه اصلي اين كار از سوي اتحاديه و كشورهاي اروپايي بيشتر همكاري نظامي ايران و روسيه و تاثير آن بر جنگ اوكراين است. اروپا با چنين اقداماتي به اين سمت حركت ميكند كه از همكاريهاي سازنده مشترك براي اصلاح رفتار، دور شده و خود را نيز در موضع آسيبپذيري به لحاظ سياسي و منطقهاي قرار ميدهد. اروپايي كه خودش براي رسيدن به مدار عقلانيت و همكاريهاي مشترك درون قارهاي كه فرهنگ يكدستتري دارد. چند سده جنگ داخلي داشت و بايد نسبت به تحولات دروني كشورها خويشتنداري بيشتري از خود نشان بدهد و نبايد اشتباه محاسباتی داشته باشد كه در شرايط فعلي منطقهاي و جهاني فرصتي فراهم شده تا اين قاره كه رابطهاش با ايران به حداقل رسيده و ايران را هم به دليل اتفاقاتي كه در منطقه افتاده و ماجراي غزه و لبنان و تحركات اسراييل در اين منظقه، ايران را در نقطه ضعف بپندارد و به اين سمت برود كه روابطش را با ايران به طور كمي و كيفي كاهش بدهد. ايران كارتهاي بازي زياد دارد و در حالي كه تبعات اقدامات اروپايي عليه ايران كه بالا اشاره كردم، غيرقابل پيشبيني است و حداقل نه فقط براي روابط سياسي دو طرف بلكه براي صلح و امنيت جهاني سازنده نيست، ناخودآگاه ايران را بيشتر به سمت روسها هل ميدهد. سلسله اقدامات اروپا بيشتر جنبه سياسي دارد براي تضعيف ايران و فاقد عنصر سازنده و تعميق روابط است كه داراي تبعات اجرايي، حقوقي، منطقهاي و بينالمللي قابلتوجهي در سطح روابط دو جانبه با ايران و نيز در سطح منطقه و فضاي بينالمللي است. اروپا در اين شرايط منطقهاي نبايد آتش بيار معركه باشد بلكه با توجه به تجربه و آشنايي به فرهنگ خاورميانه تلاش كند سطح تنشها را پايين بياورد و نبايد اجازه بدهد كه اينگونه اتفاقات كه بالا ذكرشان رفت، روابط طرفين را متشنج كند بلكه هر دو طرف بايد با ديپلماسي، مذاكره و ايجاد درك مشترك از موضوعات و پرداختن به ريشه مشكلات و برطرف كردن سوءتفاهمات مانع از آن شوند كه زمينه گفتوگو از بين برود. ايران هم نبايد اجازه بدهد آنچه در همكاري با روسيه دارد يا در كمك به دفاع مشروع گروههاي مقاومت انجام ميدهد جداي از نحوه، دلايل و انگيزههاي آن سبب شود روابط ايران و اروپا از مدار عقلانيت خارج شود. البته به ياد داريم آلمان در حمايت از صدام در جنگ تحميلي و قرار دادن سلاحهاي شيميايي دراختيار آن، كارنامه سياهي در روابط خود با ايران بر جاي گذاشت ولي بايد از گذشته روابط و عملكرد كشورها درس گرفت و نه آنكه اقدامات كشورها موجب افزايش فاصلهها و توسعه و گسترش تنش ميان آنها شود. جهان نياز به همكاري كشورها دارد تا بر اين اوضاع نابسامان غلبه كرد و سايه جنگ را از سر دنيا زدود. انشاءالله!
ديپلمات بازنشسته و سفير پيشين ايران در اردن