سفيدشويي گذشته با اسيد سولفوريك لومومبا
نيوشا طبيبي
۱- چند روز پيش رفيقي فيلم كوتاهي برايم فرستاده بود با عنوان «بانوان فرانسوي به ويتناميها غذا ميدهند - ۱۸۹۹» The French ladies feed Vietnamies. اگر همين عنوان را در يوتيوب يا گوگل جستوجو كنيد برايتان اين صحنه تكاندهنده را نمايش ميدهد. دو زن فرانسوي در ويتنام تحت اشغال و استعمار فرانسه، چيزي مثل خرده نان يا شايد هم سكه را روي زمين پرتاب ميكنند و عدهاي كودك نحيف و لاغر ژندهپوش كه بعض از آنها حتي تنباني هم به پا ندارند، مانند مرغهايي گرسنه از روي زمين دانه ميچينند. «بانوان فرانسوي» بر بالاي پلههاي عمارتي ايستادهاند و از اين بخشايشي كه ميكنند و براي بچههاي «موجودات» آسيايي دانه ميريزند، لبخندي رضايتآميز بر لب دارند. از همان لبخندهاي بزرگوارانه كه ببينيد ما چقدر خوبيم و مهربانيم و انساندوست كه اينها را خوراك ميدهيم. همان لبخندي كه امروز هم ميشود در تصاوير و فيلمهايي كه از سياستمداران اروپاي غربي و امريكايي و بريتانيايي و كانادايي و استراليايي منتشر ميشوند، پيدا كرد. كاري به مردم عادي اين سرزمينهايي كه نام بردم، ندارم. آنها مثل بقيه مردم دنيا وقتي خبري از مرگ و ويراني و سختي آدمهاي ديگر ميشنوند، ناراحت ميشوند و غصه ميخورند. در همين اسپانيا كه عضو مهمي از دنياي غرب و يكي از استعمارگران بزرگ و تاريخي جهان به شمار ميآيد، روزي نيست كه مراسم و همايش و تجمعاتي در حمايت از مردم فلسطين و لبنان برگزار نشود. علت موضعگيري متفاوت دولت سوسياليست اسپانيا در اين مساله هم ناشي از همين اعتراض عمومي به وحشيگريهاي اسراييل است.
اما در نگاه بسياري از دولتهاي غرب و شمال جهان - كليتي فارغ از جغرافيا، سفيدپوستان مسيحي اروپايي/امريكايي حتي روسها در همين تقسيمبندي ميگنجند - بقيه انسانهايي كه روي كره زمين زندگي ميكنند چيزي در حد همان كودكان ويتنامي ثبت شده در آن فيلم هستند. ادعاهاي حقوق بشري را ديگر كسي باور ندارد، ژستهاي دلسوزانه و دلواپسيهاي دولتهاي مدعي را كسي جدي نميگيرد. اروپاييها و امريكاييها سياههاي از جنايت عليه بشريت دارند كه در تاريخ مثل و مانندي ندارد. اگر جاي مقايسه باشد، چنگيزخان در پيشگاه تاريخ به مراتب روسفيدتر از آنان است. باور كنيد كه اين عرايضم از سر نگاهي ايدئولوژيك نيست. اينها وقايع تاريخي و البته رفتارشناسي دولتهاي استعمارگر ديروز و امروز است. بسياري از اين واقعيتها بين دوز و كلكهاي رسانهاي و سينمايي به صورت استادانهاي پنهان ميشوند. اما در نقطه نقطه آثار فرهنگي توليديشان ميشود تبختر و غرور «سفيدپوستان مسيحي» را به وضوح ديد.
۲- چند سالي است كه استفاده از رنگينپوستان - هر كس جز همانها كه عرض كردم، رنگينپوست به حساب ميآيد - در آثار سينمايي به مثابه امري بايسته و حتمي باب شده است. حضور هنديها و سياهپوستهاي آفريقاييتبار در نچسبترين موقعيتها به خورد تماشاگر داده ميشود. اين حضور به خصوص در آثاري كه درباره برشي از تاريخ آنهاست بيشتر ديده ميشود. بسياري از اين نقشها چنان «درنيامده» و غيرقابل باور هستند كه كاركرد تبليغاتيشان آزاردهنده است و حس حماقت به آدمي دست ميدهد. مكالمه شهروند سياهپوست با چرچيل - نخستوزير بيرحم و حامي ادامه استيلاي امپراتوري بريتانيا بر ملل ديگر - در قطار زيرزميني لندن در فيلم «تاريكترين ساعت» Darkest Hour، دروغي چندشآور است. اصل واقعه هرگز اتفاق نيفتاده، وينستون چرچيل اعيانزادهاي متفرعن و از نسل استعمارگران متعصب بريتانيايي بود و مطلقا حاضر نبود نظر شهروندي سياهپوست را بشنود و بعد هم پاسخي احساسي بدهد. اولين سياستمدار رنگينپوست چهل و چند سال بعد به عرصه سياسي بريتانيا راه پيدا كرد. امروز هم كه ميبينيد چند هندي و سريلانكايي و بنگلادشي و رنگينپوست بر بالاترين مسندهاي حاكميتي تكيه ميزنند، چون ديگر مطمئن شدهاند كه آنها از ارزشهاي سفيد-مسيحي شديدتر و سختتر دفاع خواهند كرد- چنانكه ميكنند. نمونهاش همين نخست وزير پيشين بريتانيا، ريشي سوناك. اقدامات افراطي او عليه مهاجران و حمايت بيچون و چرايش از جنگ در غزه موجب حيرت بسيار شد.
فهرست فيلمها البته بيشتر است، از ديويد كاپرفيلد هندي بگيريد تا سريال «يك رسوايي انگليسي» كه نقش كارگردان مشهور تئاتر در انگلستان دهه ۱۹۵۰ را يك هندي بر عهده دارد و در فيلم «آن بولين» ۲۰۲۱/ نقش همسر دوم هانري هشتم را بازيگري سياهپوست ايفا كرده كه البته با واقعيت تضادي آشكار و چندشآور دارد. در آن زمان براي رنگينپوستان حتي مقام انساني هم تصور نميكردند چه برسد آنكه آنها را به عنوان همسر خود برگزينند.
۳- تلاش غرب براي سفيدشويي پيشينه خود و به نمايش گذاشتن تصويري مهربانانه و انساندوستانه بينتيجه هم نبوده در آينده و با توليد مستمر آثاري چنين اين مفهوم بيشتر جا خواهد افتاد. همسايه مهربان و انسانخوي بلژيكي من كه متولد كنگوي بلژيك است و لابد پدرش در زمره استعمارگران بوده، همچنان معتقد است كه بلژيكيها براي بهبود زندگي مردم كنگو زحمات زيادي را متحمل شدند و فداكاريهاي بسيار كردند و چشمش را يكسره بر جنايات بيمانند لئوپولد پادشاه وقت بلژيك ميبندد. سال ۱۹۹۹ بود كه تك دندان پاتريس لومومبا رهبر استقلال كنگو توسط دولت بلژيك به خانواده بازگردانده شد، چون در ۱۹۶۱ - فقط شصت و چند سال پيش - ماموران بلژيكي بدن او را قطعه قطعه و در اسيد سولفوريك حل كرده بودند.