در حاشيه انتخابات رياستجمهوري امريكا
وهن دموكراسي
محسن آزموده
كارشناس مسائل امريكا نيستم، اينجا هم صفحه ديپلماسي و روابط بينالملل نيست. قصد ندارم پا در كفش تحليلگران مسائل سياست خارجي كنم و درباره چند و چون انتخابات امريكا و علل و دلايل پيروزي دوباره دونالد ترامپ و شكست كامالا هريس و پيامدهاي آن براي جهان و منطقه و ايران به گمانهزني بپردازم. نه تخصصي در اين موضوع دارم و نه به ويژه الان علاقهاي. فكر ميكنم اكثر مخاطبان داخل ايران هم چندان حس و حال اين كار را نداشته باشند، برخلاف مثلا چهار سال پيش كه بحث انتخابات امريكا آنقدر داغ بود كه برخي به شوخي ميگفتند، بسياري از ايرانيان اسامي و جاي ايالتهاي امريكا را بهتر از خودشان ياد گرفتهاند و خوب ميدانند كه مثلا فلان ايالت چند راي الكترال دارد، يا رايدهندگان به دموكراتها و جمهوريخواهها بهطور سنتي در كدام مناطق امريكا هستند. تجربه 4 سال حضور بيرمق و عملكرد بسيار ضعيف دموكراتها به خيلي از ايرانيها مثل من نشان داد كه انگار فرق چنداني نميكند كه چه كسي سكاندار سياست در ينگه دنيا باشد. از سوي ديگر در كشور خودمان و منطقه اتفاقاتي افتاد كه بسياري را راديكال و تندرو كرد، جوري كه با كمال تاسف-دستكم ازسوي اين نگارنده- شاهديم كه بسياري ميگويند، اصلا بگذار ترامپ بيايد و كار را يكسره كند، حالا چطوري و با چه هزينهاي، خدا عالم است. بگذريم.
آنچه گفتم البته به اين معنا نيست كه انتخابات امريكا و نتايجش هيچ تاثيري در منطقه يا زندگي ما ندارد. در همين روزهاي منتهي به انتخابات يك پيامك طنز در شبكههاي اجتماعي دست به دست ميشد به اين مضمون كه اگر باب از روستاي جكسون ويل توابع فورت كالين ايالت كلرادو تصميم بگيرد راي بدهد، قيمت تخممرغي كه فردا اصغر از روستاي حسنآباد از توابع نورآباد ممسني استان فارس ميخرد، تغيير ميكند و اين يعني اثر پروانه اي! اينكه شوخي است، اما همه ما به تجربه ديدهايم كه انتخابات امريكا كه جاي خود دارد، اخبار به مراتب كوچكتر هم در زندگي ما موثر است، حالا چرا و چطور اينگونه ميشود، باز خدا عالم است.
اما همه اينها را نوشتم تا بگويم كه هدفم از نگارش اين مطلب، تحليل روابط بينالمللي يا اقتصادي نيست. انتخاب مجدد دونالد ترامپ براي من به عنوان يك روزنامهنگار انديشه معنا و اهميت ديگري دارد. قبل از آن بايد از صميم قلب اظهار كنم كه از اين اتفاق بدآيند بسيار ناراحتم، نه به دلايل اقتصادي يا سياسي. آنها را بلد نيستم. علت اصلي ناخشنوديام آن است كه فكر ميكنم-به شرط زنده بودن طرفين- مثل همگان باز چهار سال ديگر ناگزيرم كه اخبار مربوط به ترامپ را تحمل كنم، بالاخره او رييسجمهور امريكاست و ناچار، حتي اگر پيگيري نكنم، با گفتار و رفتار و كردارش مواجه خواهم شد. نميخواهم بگويم كه ترامپ براي من نماد زشتترين انسان نيچه است كه چنانكه در «چنين گفت زرتشت» نوشته، در عصر نيست انگاري سر بر خواهد آورد. اما ترديد ندارم كه او يكي از انسانهاي زشت و نابكاري است كه در زندگي شناختهام. مساله فقط ظاهر و شمايل او نيست. ايبسا ظاهر خودم خيلي بدتر از او باشد. موضوع رفتار و كردار و گفتار زشت و ناپسند اوست. شكي نيست كه ترامپ يك بيگانهستيز قلدر است كه با پناهندهها و «غيرامريكايي»ها خيلي بد رفتار ميكند، يك دلال لومپن كه در حركات و سكناتش هيچ نشاني از هفتاد و هشت سال زندگي نيست. واقعا از امريكاييهايي كه مدعياند از جنبش «زن-زندگي-آزادي» حمايت ميكنند، بعيد است كه چنين مرد زنستيزي را به رياستجمهوري انتخاب ميكنند.
انتخاب ترامپ به رياستجمهوري امريكا، نشانه آشكار وهن دموكراسي و افول جمهوري در امريكاست. رييسجمهور پوپوليستي كه به اخراج دستهجمعي مهاجران و ساخت ديوار فكر ميكند، از كاهش مقررات اقليمي و افزايش استفاده از سوختهاي فسيلي دفاع ميكند و با اتهامات كيفري مواجه است و در پرونده پرداخت حقالسكوت به يك بازيگر فيلمهاي بزرگسالان محكوم شناخته شده، اصلا افتخار كه ندارد، هيچ، موجب نگراني و شرمساري براي كساني است كه از ارزشهاي روشنگري و از آزادي و برابري و خواهر- برادري سخن ميگويند. در همين روزها شاهديم بسياري از مخالفان دموكراسي و مردمسالاري با راي آوردن ترامپ حملات خود عليه دموكراسي و حكومت قانون را شروع كردهاند و ميگويند همه آن ارزشها، پوچ و درون تهي است، وقتي قرار است يكي مثل ترامپ انتخاب شود. من صد البته با اين منتقدان همنظر نيستم، اما فكر ميكنم مدافعان ارزشهاي روشنگري بايد بيشتر فكر كنند و از آن مهمتر بيشتر عمل كنند. ما هميشه روشنفكران و دانشگاهيان و پژوهشگران علوم انساني خودمان را متهم ميكنيم كه كارنامه خوبي نداشتهاند و درست كار نكردهاند و بهتر است به ممالك پيشرفته نگاه كنند. شايد بد نباشد، اينبار نوك پيكان انتقاد را به سمت روشنفكران و دانشگاهيان امريكايي و اروپايي نشانه بگيريم، آنها چه كار كردهاند؟ باز در كشور ما بهرغم همه انتقادها راديكالها از انتخابات طرفي نبستند و اكثريت مردم با عقلانيت و خردمندي به ميانه روي راي دادند يا دستكم از تندروها حمايت نكردند. امريكا و امريكاييها چطور عمل كردند؟