گوشهايي براي نشنيدن، چشمهايي براي نديدن!
مهرداد حجتي
تا پيش از انقلاب مردم - جز قشر مذهبي - به شنيدن ترانه از راديو عادت داشتند. هيچگاه هم از شنيدنش احساس گناه نميكردند. اين شامل اكثريت مردم آن روزگار ميشد. ۳۵ ميليون جمعيت كشور به عادتهايي خو كرده بود. از هنگامي كه راديو وارد زندگي مردم شده بود. آن هم عضوي از اعضاي خانواده شده بود. مردم تا پيش از راديو وسيلهاي براي سرگرمي نداشتند. در همه جاي دنيا همينجور بود. راديو تا پيش از تكثير و ارزاني، وسيلهاي اشرافي بود. در اختيار همه نبود. بعدها كه قدري ارزان شد به خانههاي همه مردم راه يافت. توليدكنندگان برنامههاي راديو هم چندان به توليد برنامه آشنا نبودند. اما رفتهرفته ياد گرفتند و برنامههايي متناسب با سليقههاي گوناگون ساختند. راديو با صدا سروكار دارد با صداي انسان و موسيقي. حجم همه برنامههاي راديو را اين دو عنصر در بر ميگيرند. گويندگاني كه حرف ميزنند و موسيقي كه در فواصل آن حرفها پخش ميشود. در همه جاي دنيا همين است. موسيقي قرنهاست كه جزيي از فرهنگ رايج بشري است. از آن هنگام كه شعر زاده شد. موسيقي جزيي از تمدن بشري است. حتي به گفته «معلم ثاني» ابونصر فارابي، موسيقي يك علم است. علمي در رده رياضي. (كتاب احصاء العلوم). اما چگونه است كه همين موسيقي كه طي قرنها، از فرهنگها و تمدنهاي بسيار عبور كرده و با ملتهاي گوناگون فراز و نشيبهايي را پشت سر گذاشته است، در نقطهاي از تاريخ دچار مشكل ميشود؟ همان نقطهاي كه راديو سراسري در ايران، به ناگاه برنامههاي عادياش را قطع كرد. پخش موسيقي را به كلي متوقف و به جاي آن فقط صداي دُهُل پخش كرد! حيرتآور بود! مدير وقت راديو - در اوايل دهه ۶۰ - تشخيص داده بود، بهتر است براي هميشه، با حذف موسيقي مشكل آن را پس از انقلاب حل كند! به باور او، حل آن مساله با حذف موسيقي صورت گرفته بود!
انقلاب كه شد. مردم هنوز به همان عادتها پايبند بودند. آنها هرگز تصور نميكردند با گوش دادن به راديو سالها «معصيت» ميكردند! اما انقلاب اين باور را با خود آورده بود و آن «احساس گناه جمعي» بود. احساسي كه انقلاب مدام آن را از طريق همان رسانه كه حالا خود آن را به خدمت گرفته بود، تبليغ ميكرد. تلقين اين احساس كه پيشتر همه چيز در آن رسانه بر محور گناه ميچرخيده و هر نوع موسيقي و كلامي هم كه از آن پخش ميشده، مردم را به گناه ميانداخته است. تلويزيون هم كه بدتر! در كلام بسياري از رهبران، آن رسانه را رسانهاي «فسادزا» معرفي كرده بود كه در طول ساليان، مردم را به انحراف و انحطاط كشانده است. اخلاقها را فاسد و جوانها را منحرف ساخته است!
اما مگر نسلي كه سال ۵۷ به خيابان آمده بود، همان نسل نبود؟ همان نسلي كه ساعتهايي هم پاي راديو يا تلويزيون مينشست و به صداي اين خواننده و آن خواننده گوش ميكرد؟ ترانه فقط بخشي از ذائقه شنيداري آن نسل بود. نسلي كه آنگونه و از آن زاويه - گناه آلوده بودن - به موسيقي نگاه نكرده بود. اساسا دغدغه آن نسل براي انقلاب، تن دادن به محدوديتهاي تازه نبود. موضوع اصلي «آزاديهاي سياسي» بود. پشت سر گذاشتن يك «ديكتاتوري» و رسيدن به دوراني تازه با حكومتي به دور از ديكتاتوري. دغدغهاي كه روشنفكران چپ و غيرمذهبي را هم با انقلابيون مذهبي همراه كرده بود، رسيدن به فضاي باز سياسي با گردش آزاد اطلاعات و دستيابي به رسانههاي آزاد بود. وعدههايي كه مدام به آنها داده شده بود. اما گويا قرار بود شرايط به گونهاي ديگر پيش رود، چون اندكي پس از انقلاب بنا به ملاحظاتي، همان رسانههاي آزاد هم تعطيل و برچيده شدند. مشكل در نگاه و عقيده بود. پيش از انقلاب هيچگاه، ديدگاه رهبران درباره فرهنگ و هنر به شكلي واضح و آشكار شنيده نشده بود. هيچ توافقي هم ميان گروههاي مختلف سياسي فعال در انقلاب با رهبران - در اين خصوص - صورت نگرفته بود. همين عدم شفافيت در تبيين سياستهاي فرهنگي از سوي رهبران مذهبي انقلاب، بلافاصله پس از پيروزي انقلاب موجب اختلاف ميان آنها و گروههاي غيرمذهبي - اما كاملا فعال و تاثيرگذار در روند انقلاب - شده بود. همانطور كه انقلابيون مذهبي، وزارت فرهنگ و هنر را در اختيار گرفته بودند تا با كنترل آن بتوانند، بر همه عرصههاي هنر كنترلگري كنند. راديو و تلويزيون را هم با صادق قطبزاده در دست گرفته بودند تا بتوانند، فرهنگ عمومي را كنترل كنند. آنها معتقد به «اصلاح فرهنگ جامعه» بودند. تصور آنها از جامعه آن روز، جامعهاي تاثير پذيرفته از «فرهنگ منحط غربي» بود كه سالها توسط رسانههاي حكومت پهلوي بمباران فرهنگي شده بود. از جمله تغيير ذائقه آنها از سُنّت به ضد آن! رهبران مذهبي اعتقاد داشتند شاه جوانها را با ترويج فرهنگ غربي، فاسد كرده و يكي از عوامل فساد، ترويج موسيقي غربي در ميان آنها بوده است. به همين خاطر هم پس از انقلاب موسيقي به يك مساله تبديل شده بود. «ترانه» به كلي ممنوع شده بود و جاي آن را «سرود» انقلابي گرفته بود. سرود نام تازه همان ترانه بود! اما با اين تفاوت كه ديگر از مضامين عاشقانه در آن خبري نبود. ترانه لطافت و ظرافت را به كلي از دست داده بود. در ساخت ترانههاي جديد كه سرود گفته ميشدند، آلات و ادوات خشن موسيقي جاي آلات و ادوات ظريف را گرفته بود. سازهاي بادي و كوبهاي، جاي سازهاي زهي را گرفته بود و خوانندگان نوظهور هم جاي خوانندگان پيشين را گرفته بود. وضع به كلي تغيير كرده بود. اما پيش از انقلاب، همه ترانهها مبتذل نبود. همانطور كه همه آثار هنري مبتذل نبود. هنرمندان هم، همه مبتذل نبودند. انقلاب ميتوانست يك فرصت براي بازنگري باشد. نوعي «تجديدنظر». اينكه در گذشته چه چيز موجب رنج مردم بوده و حالا بهتر است آن رنج برطرف شود. اما ترانه موجب رنج مردم نبود. برعكس در بسياري لحظات موجب آرامش مردم هم بود. شنيدن ترانه، گوش دادن به برنامههاي روزانه و عادي راديو و تماشاي چند ساعته برنامههاي تلويزيون، هيچ حس گناهي در كسي برنميانگيخت. آنها روال عادي زندگي خود را داشتند. راديو در همه خانهها بود. همانطور كه كمكم تلويزيون هم به همه خانهها رفته بود. مردم البته تا سال ۵۷، همه قدرت خريد كالاي لوكسي همچون تلويزيون - خصوصا تلويزيون رنگي - را نداشتند. برنامههاي تلويزيون هم، آن سالها ۲۴ ساعته نبود. فقط پنج ساعت در روز، از ۵ بعدازظهر تا ۱۱ شب. جمعهها استثنا بود كه برنامهها از ظهر آغاز ميشد. دو، سه سال مانده به انقلاب هم پخش دو ساعته ظهر هم به برنامههاي تلويزيون اضافه شده بود. آن سالها از كانالهاي متعدد تلويزيوني اصلا خبري نبود. تلويزيون دو كانال داشت و راديو هم جز راديو سراسري كه در همه جاي ايران شنيده ميشد، يك كانال «راديو دو » هم داشت كه روي موج «افام» در تهران پخش ميشد. آن اواخر هم يك راديو فصلي براي مسافران شمال در تابستان به راه افتاده بود كه با عنوان «راديو دريا» مسافران را سرگرم ميكرد. حقيقتا فسادي در كار نبود. آنچه بعدها در گفتار رهبران مدام بر آن تاكيد شده بود، در همه آن برنامهها نشاني از آن نبود. عمده برنامهها سرگرمكننده بود، همانطور كه شوهاي خوانندگان، سرگرمكننده بود. وقتي پس از انقلاب به مردم گفته شد كه همه آن برنامهها «معصيتزا» بودهاند و گوش دادن به صداي خوانندگان و تماشاي آنها، معصيت به همراه داشته است، بسياري دچار «احساس گناه» شدند! آنها بيآنكه خود بدانند در يك «گناه جمعي» سالها مشاركت كرده بودند! سالها ترانه گوش داده بودند و سالها پاي تلويزيون خوانندگان مورد علاقه خود را هنگام ترانه خواندن تماشا كرده بودند. آنها همواره هم لذت برده بودند. اما حالا به آنها گفته ميشد كه همه آن ساعات را با گناه سپري كرده بودهاند! همين توليد حس گناه، بسياري را - به دليل همين احساس گناه - با آن نگاه تازه همراه كرد. ترانه كه زماني نشان شادابي بود، از راديو و تلويزيون رخت بست. خوانندگان طرد و منزوي شدند و تا سالها چيزي به نام ترانه از رسانه رسمي دولتي پخش نشد.
سالها گذشت تا اينكه در خصوص بسياري از نگاهها بازنگري صورت گرفت. ترانه بالاخره به رسانه بازگشت - هر چند بدون صداي خوانندگان زن - شوهاي تلويزيوني به راه افتاد - بدون حضور خوانندگان زن - اما نمايش ساز در تلويزيون دولتي همچنان تا اطلاع ثانوي در پرانتز باقي ماند و دوگانهاي ميان نمايش زنده ساز در كنسرتها و عدم نمايش آن در تلويزيون به وجود آمد!
اما آنچه هرگز حل نشد، كلان مسالهاي به نام «آزاديهاي فردي و آزاديهاي اجتماعي» است كه البته ذيل «آزاديهاي سياسي» معنا مييابد. محدود ساختن بسياري از فعاليتها - اعم از سياسي، فرهنگي و اجتماعي - در دو دهه نخست انقلاب، برخي رفتارها را ميان سران و رهبران نهادينه كرد كه حالا پس از گذشت بيش از چهار دهه، همچنان بسياري از آن محدوديتها به قوت خود باقياند و جامعه در گذار به «دنياي مدرن» نياز به «تجديدنظر» در همه آن نگاهها دارد. اگر روزگاري - در ابتداي انقلاب - رهبران به مردم ميگفتند گوش دادن به ترانههاي پيش از انقلاب گناه است، بسياري باور ميكردند و خود را حتي گناهكار احساس ميكردند، احساسي كه به نسل بعد از خود نيز منتقل ميكردند. اما حالا وضع به كلي تغيير كرده است. ذائقه مردم - خصوصا نسلهاي جديد - هم تغيير كرده است. بسياري از باورها هم تغيير كرده است. بسياري از باورهاي ابتداي انقلاب حالا فرو ريخته است. مردم سالهاست باز ديگر - حتي با اشتياق بيشتر - همان ترانهها را گوش ميكنند. شوهاي قديميشان را بارها و بارها تماشا ميكنند و در شبكههاي اجتماعي براي يكديگر به اشتراك ميگذارند. آنها حالا با نگاه بازتري به گذشته نگاه ميكنند. با دانش بيشتر و با عقلانيت بيشتر. آنها پرسشگري ميكنند و بسياري از رفتارهاي گذشتگان - خصوصا رهبران - را نقادي ميكنند. آنها در شرايط امروز در جايگاه ديگري غير از جايگاه ۵۷ ايستادهاند. آنها حالا از بسياري رفتارها احساس گناه نميكنند.