ترامپ و ايران همه چيز بر لبه تيغ
محمدجواد قهرماني
در دوره قبلي رياستجمهوري دونالد ترامپ در امريكا، سياستهايي در قبال جمهوري اسلامي ايران اتخاذ شد كه به باور بسياري مسير تعامل دو كشور را به طور اساسي دگرگون كرد. اگر چه دو كشور در دوران رياستجمهوري باراك اوباما به توافق هستهاي در قالب پنج به علاوه يك دست يافته بودند، اما از همان رقابتهاي انتخاباتي، دونالد ترامپ اين توافق (برجام) را ناكارآمد و يكي از اهداف خود را برهم زدن آن اعلام كرد. در نتيجه پس از به قدرت رسيدن، به خروج از برجام اقدام كرد. اما داستان روابط به همين جا ختم نشد؛ به گونهاي كه برخي تحولات مهم ازجمله ترور سردار سليماني به پيچيدهتر شدن روابط نيز منجر شد. در مجموع، سياست فشار حداكثري محور سياست خارجي دولت ترامپ در قبال ايران بود كه ابعاد مختلفي را در بر ميگرفت. در همين زمان بود كه فروش نفت جمهوري اسلامي ايران به پايينترين سطوح خود رسيد و كشور از نظر تامين منابع ارزي در مضيقه شديد قرار گرفت. حال كه مجددا ترامپ به عنوان رييسجمهور جديد در امريكا انتخاب شده اين پرسش بسيار مهم مطرح است كه چه انتظاري ميتوان براي سياست خارجي امريكا در قبال ايران و به تبع آن براي روابط دو كشور متصور بود؟
به منظور پاسخگويي به اين پرسش در گام نخست لازم است چارچوب كنوني روابط طرفين مورد بررسي و ارزيابي قرار بگيرد. به عنوان يك گزاره محوري بايد گفت در حال حاضر روابط دو كشور بسيار پر تنشتر شده و فاكتورهاي مختلفي، حتي بيش از گذشته، بر روابط طرفين تاثيرگذارند. اگر چه به اين معنا نيست كه در گذشته اين موارد روابط را تحتالشعاع قرار نميدادند، اما آنچه عيان است، اين است كه در حال حاضر اين فاكتورهاي چندگانه تاثيراتي به مراتب عميقتر از گذشته دارند و روابط واشنگتن و تهران را با عدم قطعيتهاي بيشتري مواجه كردهاند. بنابراين در هر بررسي احتمالي از روابط بايد اين موارد و فاكتورها را در نظر گرفت.
يكي از مهمترين فاكتورهاي اثرگذار، پرونده هستهاي ايران است. در حال حاضر نسبت به زماني كه ترامپ از برجام خارج شد تحول و پيشرفتهايي در برنامه هستهاي ايران به وقوع پيوسته كه سبب پيچيدهتر شدن حل موضوع شده است. اين در حالي است كه ترامپ در مبارزات انتخاباتي همواره بر موضوع هستهاي ايران تاكيد و ادعا كرده كه ايران نميتواند داراي بمب اتمي باشد. در طول مبارزات انتخاباتي، همچنين وي منتقد اقدام بازدارنده دولت بايدن در برابر حمله احتمالي اسراييل عليه سايتهاي هستهاي بود. در كنار اين موضوع، تحولات منطقه طي ماههاي اخير نيز بر تصميمهاي احتمالي ترامپ تاثيرگذار خواهد بود. در اين خصوص يكي از مهمترين فاكتورهايي كه بايد درنظر گرفت اقدامات بنيامين نتانياهو است كه تلاش خواهد كرد سياست دولت ترامپ را درقبال منطقه خاورميانه و ايران شكل بدهد. به طور كلي، به نظر ميرسد جنگ عليه محور مقاومت و ايران براي نتانياهو به موضوعي شخصي تبديل شده و همين امر باعث ميشود بر ابهامات سياست ترامپ در منطقه افزوده شود. در چنين شرايطي نميتوان اقدامات برهم زننده و تنشزاي احتمالي دولت اسراييل را ناديده گرفت. اين اقدامات در دو قالب مهم قابل تفسير و تحليل است. از يك سو، ميتوان انتظار داشت نتانياهو با انجام اقدامات تنشزا، مسير تحولات در منطقه را به سمت و سوي مطلوب خود حركت بدهد. از سوي ديگر ميتواند روايتهايي را براي مقامات امريكا مبني بر بيفايده بودن دنبال كردن هرگونه فرآيند تنشزدايي در تعامل با ايران غالب سازد. در مجموع، تلاش نتانياهو اين خواهد بود كه مسير و ميدان بازي را به گونهاي تعريف كند كه ترامپ مجبور به همراهي با آن شود. اين مساله به ويژه با انتخاب برخي افراد ضدايراني در كابينه و دولت ترامپ، بيشتر امكان وقوع دارد.
در كنار اينها و با توجه به شيوه ترامپ در مذاكرات - كه مبتني بر كسب امتياز از حريف با ابزار قدرت و اعمال فشار و شوك به طرف مقابل است (صلح از طريق قدرت) - ميتوان انتظار داشت حتي در صورتي كه ترامپ در ابتدا مذاكره را در دستور كار نوع مواجهه دولتش با ايران قرار بدهد، سياست اعمال فشار مضاعف عليه تهران در دستور كار وي قرار بگيرد. در اين خصوص، به نظر ميرسد ترامپ كارتهايي براي اعمال فشار بر ايران در دست خواهد داشت. يكي از اين كارتها، افزايش فشارها براي كاهش فروش نفت ايران است كه همواره ترامپ آن را ازجمله دستاوردهاي دولت پيشين خود اعلام كرده است. در راستاي اجراي اين سياست، دونالد ترامپ ميتواند سياست فشار بر خريداران نفت ايران را دنبال كند. همچنين در اينجا ضروري است اشاره شود كه هراس و نگراني شركتهاي واردكننده نفت از ايران، آنها را به كاهش همكاري با تهران و حركت به سوي تامينكنندگان ديگر سوق ميدهد. اقدام اخير يكي از شركتهاي چيني خريدار نفت سبك ايران براي جايگزيني نفت ايران و روسيه با نفت سبك صادراتي از منابع آفريقايي، ميتواند در اين راستا قابل تحليل باشد.
با توجه به گفتههاي فوق، ميتوان انتظار داشت حداقل طي ماههاي پيش رو، دولت ترامپ سياستي مبتني بر فشار عليه ايران را در پيش بگيرد كه از طريق آن دو هدف مهم را دنبال خواهد كرد. يكي از اين اهداف اين خواهد بود كه ايران براي هرگونه مذاكره ابزارها و كارتهاي چانهزني محدودتري دراختيار داشته باشد. هدف دوم نيز اين خواهد بود كه با اتخاذ اين سياست، امريكا منتظر بماند روند وقايع كنوني به چه سمت و سويي حركت خواهد كرد و سپس بر مبناي آنها تصميمگيري كند. در اين راستا، يكي از موضوعاتي كه اخيرا مطرح ميشود اين است كه اگرچه ترامپ خواهان متوقف شدن جنگ در جهان است، اما خاورميانه وضعيت متفاوتتري دارد.
با اين حال يكي از موضوعات اميدبخش، تاكيدي است كه ترامپ بر ضديت با وقوع جنگ دارد كه در اين خصوص انتقاداتي را نيز به دولت بايدن وارد كرده است. اين موضوع در دوره گذشته روابط با ايران نيز خود را نشان داد؛ به گونهاي كه پس از سرنگوني پهپاد امريكايي توسط ايران، مخالفت خود با جنگ عليه ايران را اظهار داشته است. اين موضوع ميتواند نگرانيها بابت تيم تندرو سياست خارجي و امنيت ملي وي را كاهش بدهد؛ چرا كه احتمالا وي به دنبال افرادي خواهد بود كه همواره با رويكردهاي وي همراهي داشته باشند. تغييرات پياپي در چهار سال قبلي رياستجمهوري وي اين موضوع را عيان ساخت. بر اين مبنا، در صورتي كه رييسجمهور آتي امريكا بخواهد تصميمي اتخاذ كند ميتواند ديگران را نيز با خود همراه كند. البته بايد درنظر داشت كه با اشاره به گذشته، نميتوان منكر نقش اطرافيان ترامپ در شكلدهي به سياست فشار حداكثري عليه جمهوري اسلامي ايران شد.
در اينجا لازم به ذكر است كه برخي دولتهاي عرب منطقه نيز احتمالا دوره نخست رياستجمهوري وي را پيش چشم خود دارند كه اين امر به عدم قطعيت آنها نسبت به تصميمات ترامپ در حمايت از آنها، بهويژه پس از حمله به تاسيسات آرامكو در سال 2019، منجر خواهد شد. اين امر به اين معنا خواهد بود كه اين كشورها بهرغم آنكه از فشار بر تهران براي محدود كردن ظرفيتها و تواناييهاي ايران استقبال ميكنند، اما نگران خواهند بود روند سياستهاي امريكا به سمتي باشد كه به درگيري گسترده در منطقه بينجامد.
در مجموع، با توجه به توضيحات فوق چند موضوع قابل اشاره و مهم است: نخست اينكه، نسبت به آينده روابط ايران و امريكا در دوره ترامپ نميتوان با قطعيت سخن گفت؛ چراكه فاكتورهاي مختلفي بر روابط دو طرف تاثيرگذارند. دوم اينكه، شخصيت ترامپ ميتواند نقش مهمي در رويكرد امريكا در قبال تهران داشته باشد. اين موضوع به اين معنا خواهد بود كه سياست شخصي وي ميتواند در مواردي بر سياست جمعي و رويكرد دستگاه حاكمه در امريكا اثرگذار باشد. سوم اينكه تحولات و روندهاي آتي منطقه ميتواند مسير روابط تهران -واشنگتن را تحت تاثير قرار بدهد. همان طور كه گفته شد در منطقه فرآيند افزايش تنشي وجود دارد كه چشماندازها در رابطه با ثبات را بسيار تيره و تار ميسازد و در نتيجه، طرفي كه بتواند روايت خود از تحولات را بر نوع نگاه و تفكر ترامپ مسلط كند، ميتواند انتظار همراهي بيشتر ترامپ با سياستهاي خود را داشته باشد. بر اين اساس، بايد فراتر از كليشههاي موجود به ارزيابي سياست احتمالي ترامپ در برابر ايران پرداخت.
كارشناس ارشد مسائل بينالملل