• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5909 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ آبان

ردپاي قهرمان

اميد جوانبخت

1) در فكر اين بودم كه براي 83 سالگی «فرامرز قريبيان» اين بازيگر خاطره‌انگيز و دوست‌ داشتني چه بنويسم كه كمتر بيان شده باشد. حدود نيم قرن در حرفه پرزرق و برقي چون بازيگري حضور داشتن و گذر كردن از پيچ و خم‌ها و حواشي اين مسير ناهموار و توأمان هم مقبول فيلمسازان متفاوت بودن و هم ستاره فيلم‌هاي پرفروش بودن، ارزش كمي نيست و قريبيان اين مسير را به سلامت آمده.

او وقتي مي‌بيند كه قدرش دانسته نمي‌شود و قرار است در ادامه، طعمه نقش‌هاي بي‌خاصيت و فرعي شده و نامش از ابتداي گروه بازيگران (در تيتراژ) به انتهاي آن تحت عنوان «و...» منتقل شود (به صورتي كه براي جمشيد هاشم‌پور پيش آمد) خود خواسته از كاري كه دلبسته آن است كنار مي‌كشد تا آخرين حضورش در سينما با نقش اولي كنش‌مند به ياد بماند. با نگاهي به كارنامه پر فراز و نشيب او كه تركيبي از فيلم‌هاي متنوع است به ياد چند دفعه‌اي افتادم كه در پشت صحنه چند فيلم شاهد نحوه حضور و نقش‌آفريني‌اش بودم و برايم فرصتي مغتنم بود تا نوع كارش را از نزديك ببينم. شرح مختصري از اين ديدارها را براي اين يادداشت مناسب ديدم. 2) سال‌ها پيش به واسطه همكاري مختصري كه با زنده‌ياد «فتحعلي اويسي» براي فيلم «مريم و ميتيل»اش داشتم و لطفي كه داشت، به يكي از تالارهاي كاخ دادگستري رفتم كه سكانس‌هاي دادگاهي فيلم «مي‌خواهم زنده بمانم» زنده‌ياد «ايرج قادري» را آنجا فيلمبرداري مي‌كردند و اويسي هم در آن بازي داشت. شنيده بودم كه نقش اصلي فيلم كه وكيلي باتجربه است را «فرامرز قريبيان» بازي مي‌كند. «فرامرز قريبيان» برايم بازيگري خاص بود كه حضورش، نگاه‌هايش، لبخندش و آمادگي بدني‌اش در فيلم‌هاي حادثه‌اي جنگي همچون «سناتور»، «ترن»، «كاني مانگا»، «طعمه»، «بندر مه‌آلود» و نيز ساخته درخشان كيميايي «ردپاي گرگ» همواره برايم جذاب و گيرا بود. و ايرج قادري نيز پس از حدود يك دهه ممنوع‌الكاري پس از تاراج امكان فيلمسازي پيدا كرده بود و به نظر مي‌رسيد كه دقت دوچنداني در ساخت فيلمي خوب و جذاب دارد. ساختمان دادگستري در ذهنم يادآور صحنه‌هاي پاياني فيلم «سرب» بود. در تالار اصلي گروه فيلمبرداري در فضاي وسط سالن مستقر بودند و رديف صندلي‌هاي سه ضلع سالن كه در چند رديف به حاضران در دادگاه اختصاص يافته بود. در فضاي ميانه تالار زنده‌ياد «فرج حيدري» ريل‌هاي دوربينش را به صورت منحني حول تريبوني كه جايگاه دفاع متهم و وكيل مدافع بود چيده بود و با دستيارانش مشغول تمرين بود و قادري با كت چرمي بر تن روي صندلي در نقطه روبه‌روي قضات نشسته و منتظر آماده شدن صحنه براي فيلمبرداري بود، ولي بيشتر از همه «فرامرز قريبيان» كه با كت و شلواري رسمي و مرتب در وسط گروه قدم مي‌زد و مشغول حفظ كردن متني بود كه بايد به عنوان دفاعيات در دادگاه مي‌گفت، چشمم را به دنبال خود مي‌كشاند. با آماده شدن صحنه قادري از قريبيان خواست كه شروع كند. اين صحنه چند دقيقه‌اي قرار بود بدون قطع گرفته شود. سكوتي حاكم شد و با استارت دوربين، قريبيان از يك‌سو دفاعيات خود را خطاب به قضات شروع كرد و همان‌طور كه دور تريبون حركت مي‌كرد صدايش نيز بلندتر مي‌شد و در جايي فرياد مي‌زد: «اين كافي نيست.» و در ادامه بيان ديالوگ‌هايش متاثر مي‌شد و با بغضي در گلو گفتارش در كنار تريبون آرام‌تر مي‌شد و اشكي به چشمش مي‌آمد. با پايان يافتن بازي قريبيان، قادري و به دنبال او حضار با دست زدن شروع به تشويق او كرد. از چهره قادري كاملا مشخص بود كه تحت تاثير بازي او قرار گرفته. سكانس طولاني و مشكلي كه تركيبي از چند حس متفاوت در لحن و بيان بازيگر را مي‌طلبيد با تبحر او در يك برداشت ضبط شد. به جرات مي‌توان صحنه‌هاي دادگاه اين فيلم را از حيث كارگرداني، فيلمبرداري و نيز بازي حسي قريبيان از بهترين آثار اين‌گونه در سينماي ايران دانست. نحوه رويارويي قريبيان با نقش و استفاده از دست‌ها، نگاه‌ها و نوع بيان ديالوگ‌ها، بازيگري خاص را پيش چشمم ترسيم مي‌كرد كه با استارت دوربين به شكلي عجيب در قالب نقش فرو مي‌رفت و تاثير مي‌گذاشت.

3) در گاراژي نزديك ميدان شوش قرار است چند سكانس مهم فيلم «رييس» كيميايي فيلمبرداري شود. گاراژي قديمي با سر دري بلند و آجركاري شده. درگاراژ، اما حال و هوايي تماشايي حاكم است، رديف ماشين‌هاي قديمي تميز كه عمدتا «بنز» و «ولوو» هستند با رنگ‌هاي سفيد و سياه و قرمز و صاحباني كه مثل پروانه دور آنها مي‌چرخند خودنمايي مي‌كنند. سمت چپ حياط اتاقي قرار دارد كه تراس ورودي آن حدود 7، 8 پله از سطح حياط بالاتر است و آرك بزرگي كه روي اين تراس به سمت داخل اتاق كار گذاشته‌اند. كرين بلندي نيز كه در پشت بنزهاي قديمي خودنمايي مي‌كند. از پله‌هاي تراس كه بالا مي‌روم از لابه‌لاي كركره‌هاي پشت پنجره بزرگ و چوبي اتاق، «فرامرز قريبيان» كه در اين صحنه بازي دارند، در حال صحبت با كيميايي و زرين‌دست، جهت تنظيم نگاه و حركتش است. «قريبيان» و «تارخ» نقش دو دوست قديمي را دارند كه يكي متهم است و يكي پليس، اين حس دوگانه قريبيان قرار است در نگاهش درآورد اعتماد به دوستي قديمي كه ماموريت دستگيري او را دارد. با اعلام آمادگي زرين‌دست، تارخ به سمت در رفته آن را باز مي‌كند و با پليسي كه از پله‌ها بالا مي‌آيد صحبت مي‌كند. در قاب انتهايي پلان چهره مستاصل و نگران «قريبيان» در حالي كه به بيرون و دوستش نگاه مي‌كنند، ديده مي‌شود. دوستي به حرمت رفاقت و دوستي قديمي پاي دوستش مي‌ايستد و از اعتبارش مايه مي‌گذارد. در برداشت‌ها «كيميايي» از قريبيان مي‌خواهد درحالي كه بيرون را نگاه مي‌كنند به آرامي جايش را عوض كنند. در نمايي كه تارخ دستبند را به دستان «قريبيان» مي‌زند، نوع حالت چهره او در بازي تفاوت مي‌كند و آن استيصال جايش را به اعتماد مي‌دهد. نوع بازي قريبيان كه به نوعي در سكوت اتفاق مي‌افتد از آن لحظات كميابي است كه در موقعيتي كه كيميايي پديد آورده عيار بازيگري قريبيان را به نمايش مي‌گذارد.

4) حيف از بازيگري چون قريبيان كه فضاي نامتعادل حاكم به توليد و اكران ظرفيت آن را ندارد كه نقشي متناسب براي شرایط کنونی او خلق کند. ظاهرا آخرين تصوير به يادماندني او در سينما تا اطلاع ثانوي همان كشاورز مصمم روي تراكتور است كه در تاريكي شب به دوردست‌ها مي‌نگرد و سيگاري مي‌گيراند. اميد كه ادامه راه را هم به سلامت بپيمايد آقاي «فرامرز قريبيان.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون