تاريخ حشاشين
از سال گذشته كه سريال «حشاشين» در فضاي مجازي پخش ميشد، موضوع آنها مورد توجه بخشي از افكار عمومي قرار گرفت. واقعيت اين است كه در اين زمينه كارهاي تاريخي قابل اعتنا و مستند چندان زياد نيستند و شايد يكي از بهترين پژوهشهاي تاريخي در اين زمينه را بتوان كتاب «افسانههاي حشاشين يا اسطوره فداييان اسماعيلي» دانست.
حشاشين ايران يك فرقههاي شيعه هستند كه آنها را به نامهاي مختلف ميشناسند، مانند اسماعيليان باطني، قرمطي، صبايي، نزاري و... . نقطه جدايي آنها از شيعيان ۱۲ امامي (شاخه غالب در ايران) پس از امام ششم، امام جعفر صادق (ع) آغاز شد. ما شيعيان ۱۲ امامي معتقد به امامت حضرت موسي كاظم(ع) هستيم. اما گروه ديگري قائل به امامت اسماعيل فرزند ديگري از امام صادق(ع) بودند. البته اسماعيل در زمان حيات امام صادق(ع) از دنيا رفت و اين عبدالله افتح برادر ديگر او بود كه در ميان اسماعيليه به عنوان امام شناخته ميشود.
حشاشين نيز گروهي از اسماعيليها هستند كه در ايران فعاليت داشتند. آنها بر اين اعتقاد هستند كه امام بر حق بعدي پسر ديگر او به نام اسماعيل است. اين فرقه، به علت اعتقادشان به اين امام هفتم، شيعيان هفت امامي نيز خوانده ميشوند. امامان اسماعيلي بايد رهبري پيروانشان را در خفا انجام ميدادند، زيرا حشاشين از دشمنانشان واهمه داشتند، به ويژه از خليفههاي عباسي.
مجموعه فعاليتهاي اسماعيليه يا چنانكه آنها را ميخوانند، حشاشين، همچنان به صورت مخفيانه ادامه داشت. در سده دهم ميلادي بود كه اسماعيليان توانستند دولتي را در شمال آفريقا تحت عنوان خلافت فاطميون بنيان نهند. از آن هنگام بود كه ايشان مبدل به قدرتي نيرومند در جهان اسلام و تواناتر از پيش شدند. حوزه اقتدار آنها به تدريج بر اثر گسيل داشتن مبلغاني كه سعي در جذب بيشتر و بيشتر طرفدار داشتند به ساير كشورهايي چون مصر، سوريه، عراق و غيره نيز سرايت كرد.
در آن زمان، بغداد پايتخت سلجوقيان سني مذهب بود. از سوي ديگر، سلجوقيان مهاجماني بودند كه از مهاجمان قبلي دفاع ميكردند و هر دوي آنها سني مذهب بودند. اگر چه اكثر ايرانيان نيز پيرو همان مذهب بودند، ليكن هر دو مهاجم با ايرانيان همچون ملت مورد تهاجم رفتار كرده بودند. نظام خلافت فاطميون در شمال آفريقا رو به زوال نهاد، اما فرو نپاشيد.
جنبش آنان تجديد شد و براي مدت ۱۷۰ سال ديگر در ايران تحت رهبري حسن صباح و جانشينانش ادامه يافت. او قرارگاه خود را در قلعه خود در كوهستانهاي البرز مركزي، قلعه الموت، بنا نهاد و پيروانش را از آنجا رهبري كرد. جانشينان او، رهبري حشاشين ايران را تا سال ۱۳۵۶ ميلادي از همان قلعه الموت ادامه دادند. در سال ۱۳۵۶ ميلادي بود كه مغولان قلعه حشاشين را به چنگ خود در آوردند. آنها ناچار شدند كه براي مدتي به طور مخفيانه به فعاليتهايشان ادامه دهند و پس از آن به كشورهاي همسايه شرق ايران و بيش از همه، به هندوستان بگريزند.
از آنجايي كه رهبران اسماعيلي بسيار به مطالعه و تحقيق علاقهمند بودند، كتابخانه معروفي را در هند تاسيس كردند كه بسياري از محققان مشهور را به خود مجذوب ساخت. نويسندگان و مسافران غربي نيز داستانهايي در توصيف اعتقادها و كارهاي حشاشين نوشتهاند كه مورد تاييد اين فرقه نيستند. مضمون مشترك چنين داستانهايي كه صرفا به حشاشين ايران اشاره ندارند، از قرار زير است: «مرد مسني كه رهبر حشاشين است در قلعهاي بر فراز كوههايي زندگي ميكند كه رسيدن به آنجا بس دشوار است. او در آنجا نمونهاي از بهشت توصيفي قرآن ساخته است تا پسران جوان و رعيتهاي روستايي خود را به انجام هر آنچه ميخواهد وادارد. در عوض، آنها ميتوانستند وارد بهشتي شوند كه خدا به ايشان وعده كرده بود.» «افسانههاي حشاشين يا اسطوره فداييان اسماعيلي» نوشته فرهاد دفتري با ترجمه فريدون بدرهاي براي ششمين بار به همت انتشارات «فرزان روز» منتشر شده است و هماكنون در دسترس علاقهمندان تاريخ قرار دارد.
اين كتاب از چهار فصل كلي تشكيل شده كه عناوين آن به ترتيب عبارتند از: ديباچه، اسماعيليان در تاريخ، تصورات اروپاييان در سده ميانه از اسلام و اسماعيليان، خاستگاهها و شكلگيري نخستين افسانهها.