در شرايطي كه اغلب كشورهاي جهان از ضرورت اتخاذ راهبردهاي تازه براي مواجهه با جهان در عصر ترامپ سخن گفته و برنامهريزي ميكنند در ايران برخي طيفهاي راديكال معتقدند ايران نبايد راهبردهاي خدشهناپذير گذشته را تغيير دهد و «در» براي سياستها و سياستورزان ايراني بايد بر همان «پاشنه» سابق بچرخد. اصولی كه هيچ انعطافي نبايد در آن داده شود تا روز و روزگاري از راه برسد كه امريكاي جنايتكار و كشورهاي غربي، نادم و پشيمان از كردههاي خود در مسير مورد نظر ايران قدم بردارند! سياستهايي كه در عالم سياست از آن با عنوان «ردگرايي» ياد ميشود و ماشاءالله شمسالواعظين آن را مخل منافع ملي ايرانيان و مصالح عمومي كشور ميداند. شمسالواعظين در عين حال معتقد است كه ترامپ مدل 2024 با ترامپ قبلي تفاوتهايي دارد و ميانهروي را چاشني تندرويهاي خود كرده است. شمسالواعظين اين تركيب تازه را با عنوان «ميانهروي در عين تندروي» ياد ميكند. اين تحليلگر مسائل سياسي و منطقهاي در ادامه با واكاوي افكار ترامپ بر اساس فكتهايي كه تا به امروز ارايه كرده، فرصت مذاكره را براي ايران منتفي ندانسته و آن را محتمل ميداند. ترامپ برگهاي در دست ايران را در مذاكره با امريكا قابل توجه دانسته و معتقد است تا زماني كه اين برگها كاربردياند بايد از آنها استفاده كرد و اجازه نداد تا ترامپ با فشار فزاينده، ايران تضعيف شده را پاي ميز مذاكره بنشاند.
اين روزها درباره ترامپ و راهبردهاي احتمالياش زياد بحث ميشود. جهان با چه ترامپي مواجه خواهد شد؟ ترامپ 2016 يا ترامپي كه به بلوغ افزونتري در عرصه سياسي رسيده است؟
فكر نميكنم ترامپ همان ترامپ قبلي باشد. اطرافيان ترامپ تغيير كردهاند، ضمن اينكه خود ترامپ هم تجربيات بسياري كسب كرده است. اگرچه روحيات خاص و بنيادين او در اين سن تغيير نميكند، اما ضرورتهاي عرصه بينالملل او را به سمت «ميانهروي در عين تندروي» سوق داده است. در واقع در اعمال تندروي خود با احتياط عمل ميكند. اگرچه تيم او را دست راستيهاي راديكال تشكيل ميدهند، اما اين تيم، بازتابي از تمايل مردم امريكا در فاصله گرفتن از جناح چپ دموكراتهاست. مردم امريكا نگران بودند در دوره هريس مانند دوره بايدن تورم بالا رفته و مشكلات اقتصادي ادامه يابند. از سوي ديگر، دموكراتها نه تنها جنگها را مهار نكردند، بلكه زمينه تداوم جنگها را فراهم ساختند. توافقي كه اخيرا بايدن در خصوص استفاده از تسليحات دوربرد با اوكراين داشت، نشاندهنده آن است كه دموكراتها تلاش ميكنند دولت بعدي امريكا را با چالشهاي جديدي مواجه سازند. ترامپي كه معتقد است نه تنها جنگي را آغاز نميكند، بلكه آمده تا جنگها را خاتمه دهد. به نظر ميرسد، تيمي كه روي استيج سياسي امريكاي مدل ترامپ، چيده شده، تيم تندرويي است، اما معناي حضور آنها اين نيست كه دولت بعدي امريكا به دنبال تندروي است، بلكه نشاندهنده تحقق مطالبه مردم امريكا در شكلدهي به عصر جديدي در امريكاست. در واقع ترامپ تلاش زيادي دارد تا نامش را در تاريخ امريكا و جهان ماندگار كند.
شما از ترجيعبند «تندروي ميانه» استفاده كرديد؛ اين رويكرد احتمالي ترامپ چه وضعيتي را در روابط امريكا با ايران ايجاد ميكند؟ برخي تحليلگران با تكيه بر اين عبارت كه ترامپ به دنبال گشودن جبهههاي تازه نبرد نيست، اينطور نتيجهگيري ميكنند كه ترامپ در منطقه آتشبس ايجاد كرده و سپس به دنبال حل معادلات با ايران ميرود. اين استدلال درست است؟
بيشترين ديدارها و گفتوگوهايي كه ترامپ در دوره انتقالي انجام ميدهد، اول با نتانياهو نخست وزير اسراييل و بعد هم با زلنسكي رييسجمهور اوكراين است. ترامپ با اين اقدامات در حال علامت دادن است. او به نتانياهو و زلنسكي ميگويد تا ميتوانيد اوضاع را به سمت حل و فصل تنشها پيش ببريد. به نتانياهو هم هر چند فعلا مجوز راديكال شدن را داده، اما در عين حال تاكيد كرده تا زمان حضور ترامپ، زمينههاي آتشبس مستقيم (بين اسراييل و حماس) و آتشبس غيرمستقيم (بين اسراييل و لبنان) را فراهم سازد. در مورد اوكراين و روسيه هم بايد زمينههاي صلح فراهم شود. نشانهها هم حاكي است كه دولت لبنان در عين ملاحظات، نگاه مثبتي به پيشنويس پيشنهادي دولت امريكا داشته است. ظاهرا اوضاع به سمت نوعي آرامش نسبي حركت ميكند كه اميدبخش است.
در پازلي كه شما چيديد، وضعيت ايران را چطور ميتوان تحليل كرد. يعني حضور دولت جديد امريكا با تاكتيكهاي خاص خود، وضعيت رابطه با ايران را به چه سمت و سويي هدايت ميكند؟
قبل از پاسخ دادن به اين پرسش بايد بگويم كه امريكا با وجود جنايات فراوان اسراييل در باريكه غزه نميتواند به سياست حمايت همهجانبهاش از اين رژيم ادامه دهد. اين وضعيت غيرقابل تداوم است. مهار اسراييل هم به دست دموكراتها، ممكن نيست و اين راستگراهاي جمهوريخواه هستند كه ميتوانند اسراييل را مهار كنند. فراموش نكنيد تا به اين ساعت، اروپا، ناتو و امريكا حدود 173ميليارد دلار در اوكراين خرج كردهاند. اين عدد غير از تسليحات اهدايي امريكاست. اگر اين هزينههاي سنگين در دوره ترامپ هم ادامه داشته باشد، او نميتواند برنامههاي خود را درباره بازسازي اقتصاد كهنه امريكا، بازگرداندن صنايع كوچك از ساير كشورها به امريكا و...محقق كند.اين اهداف به سرمايهگذاري بيشتري نياز دارد و خاصه خرجيهاي اوكراين اين روند را ناممكن ميكند. به همين دليل رييسجمهور اوكراين اعلام كرده به سمت پايان جنگ حركت ميكند. هر اندازه زلنسكي سعي كرد، ترامپ را به ادامه سياستهاي دولت بايدن وادار كند، پاسخ ترامپ نه بود. از اين جهت ميتوان مطمئن بود كه صلح نزديك است، چون ترامپ ميخواهد طرحهايش را اجرايي كند.
در مورد ايران هم ميتوان همين استدلال را مطرح كرد؟
در مورد ايران اما موضوع كمي متفاوت است. من تعجب ميكنم از برخي افراد و جريانات از جمله چهرههايي چون دكتر ولايتي و... كه از تغييرناپذير بودن سياستهاي ايران در مواجهه با امريكا سخن ميگويند! هماكنون كه با هم صحبت ميكنيم از گروه 20 و چين و اوكراين گرفته تا كشورهاي خاورميانه، آفريقا و...همه كشورها خود را آماده ميكنند تا سياستها و راهبردهاي خود را براي دوران ترامپ تغيير دهند! آيا همه جهان درك اشتباهي از نظام بينالملل دارند و اين ايران است كه درست عمل ميكند؟ اعمال سياست «ردگرايي» هنر نيست. كف ماجرا، اظهاراتي است كه عراقچي مطرح كرده است. يعني ايجاد اعتماد متقابل، شروع گفتوگوها يا افزايش سطح مذاكرات عمان و قطر. يعني بالا بردن سطح گفتوگوهايي كه طي اين سالها هرگز متوقف نبوده است. اين تصور غلطي است كه سياست ردگرايي ايران را منفرد ميكند. حتي كشورهايي كه رابطه حسنه با ايران دارند در صورتي كه متوجه شوند، ايران سياست ردگرايي را در پيش گرفته از ايران دور ميشوند. به دليل اثرگذاري وضعيت جديد در نظام بينالملل لازم است ايران هم منعطف عمل كند. نبايد فكر كرد اگر روابط خصمانه و تضاد ما با امريكا ادامه يابد تنها امريكا روبهروي ايران ميايستد، حتي دوستان نزديك ايران هم حاضر نيستند همراه در اين وضعيت قرار بگيرند.
اخيرا برخي تحليلگران و فعالان سياسي از مديريت خصومت صحبت ميكنند. آيا ميشود تصور كرد كه ايران و امريكا به سمت مديريت خصومت حركت كنند؟
من هم اين واژه را شنيدهام، ظاهرا برخي فعالان سياسي اين واژه را كشف كردهاند. در علوم سياسي مديريت خصومت معنا ندارد. خصومت يعني ورود عملي به روياروييهاي باز و نيمه باز. ميتوان مديريت چالش يا مديريت بحران داشت، اما مديريت خصومت كشف تازهاي است!
اگر گفتوگويي ميان ايران و امريكا شكل بگيرد، ايران چه كارتهايي در دست دارد؟
ايران در وضعيت نيرومندي براي مذاكره قرار دارد، برگهاي قوي و اثرگذاري در اختيار دارد. طي 400 روز اخير ايران نشان داده كه چه پتانسيل بالايي دارد. هنوز اتفاق خاصي در خاورميانه رخ نداده كه تصور كنيم جبهه مقاومت، دچار مشكل شده، كارش تمام شده و بايد تسليم شود. اين حرفها براي شبكههاي فارسي زبان خارج از كشور است. اتفاقا اسراييل به شدت تحت فشار است. كافي است به اين موضوع توجه شود كه طي 45 روز اخير به دليل محاصره خشونتبار ارتش اسراييل (با حضور لشكر 162 اسراييل) و بمباران مستمر در شمال باريكه غزه، نه تنها هيچ دستاوردي به نفع اسراييل شكل نگرفته، بلكه 69 افسر و سرباز اسراييلي در اين قلمرو كشته شدهاند. ديروز فرمانده نيروي هوايي اسراييل به همراه رييس ستاد مشترك ارتش و رييس موصاد براي بررسي اوضاع وارد نوار غزه شدند . وقتي عنوان ميشود اوضاع در حال بررسي است، يعني اسراييل به دنبال تجديدنظر است. با گذشت 400 روز جنايت و بمباران وحشيانه هنوز مقاومت سنگيني در شمال غزه جريان دارد. توجه كنيد اين مقاومت فقط در شمال غزه است، باقي مناطق كه اوضاع بهتري دارند. اين وضعيت نشان ميدهد ارتش اسراييل در بنبستهاي عجيبي گرفتار شده است. يعني وضعيت به صورت معلق باقي مانده است. با وجود تلفاتي كه ارتش متحمل شده است چيزي تغيير نكرده.
اگر اينگونه است چرا اسراييل اين چرخه را ادامه ميدهد و به درخواستهاي آتشبس دولت بايدن بيتوجه بوده است؟
طبيعي است كه اسراييل دستاوردهاي تاكتيكي داشته باشد. مثلا ارتش اسراييل ميتواند ادعا كند كه مربعهاي مسكوني را زده، كشته، ويران كرده و روزانه 50 الي 60 نفر غيرنظامي را كشته است. اما نميتواند مدعي شود كه معادله را به سود خود تغيير داده است. مقاومت كاملا زنده است. در مورد لبنان كه اوضاع كاملا فرق ميكند. حزبالله هم قويتر است و هم ارتش اسراييل در دور دوم عمليات زميني خود هنوز نتوانسته به شهر خيام كه تنها 3كيلومتر با مرز فاصله دارد، برسد. اسراييل فكر ميكرد دو هفتهاي به 10كيلومتري جنوب لبنان و دور كردن حزبالله از رودخانه ليتالي ميرساند. بنابراين وضعيت ايران با استانداردهاي نيرو و قدرت خاص خود، وضعيت قابل قبول است و نمره بالايي دارد.البته اين برگها نبايد از دست بروند. اگر تحريمهاي مضاعف عليه ايران شروع شود، ايران ضعيفتر خواهد شد و با از دست دادن برخي برگهاي قدرت پشت ميز مذاكرات ميرود. البته اين وضعيت نه با هوشمندي سياست خارجي ايران سازگار است و نه با واقعيتهايي كه در جهان امروز وجود دارد. وقتي رهبر چين ميگويد بايد خودمان را براي دوران ترامپ آماده كنيم، شوخي است كه برخي راديكالها و محافظهكاران در داخل بگويند اوضاع ما خوب است و نبايد به چيزي دست بزنيم. انگار برخي افراد و گروهها به دنبال لجبازي هستند.
در صحنهاي كه شما ترسيم كرديد، مشخص شد كه در ميادين تنازع چه ميگذرد، امريكا به چه اهدفي فكر ميكند و در صحنه داخلي و خارجي ايران چه ميگذرد. در اين شرايط اگر تصميمسازان ايراني به سمت مذاكره بروند، با كارتهاي موجود ايران چگونه ميتوانند بازي كنند و چه آوردهاي از اين كنشگري ميتوان كسب كرد؟
در جنگ جهاني دوم، 3 رهبر معروف متفقين شامل روزولت، چرچيل و استالين به تهران آمدند. در اين نشست، چرچيل در حالي كه سيگار برگ خود را بر لب داشت، خطاب به روزولت و استالين پرسيد فكر ميكنيد هدف غايي جنگها چيست؟ استالين پاسخ داد: «هدف هر جنگي كشورگشايي است.» روزولت پاسخ ديگري ميدهد و «قدرتنمايي را هدف نهايي هر جنگي» معرفي ميكند. چرچيل اما پاسخ متفاوتي ميدهد كه جاودانه ميشود. چرچيل اشاره ميكند كه «هدف نهايي جنگها، برقراري صلح است.» دورنماي جنگ جهاني دوم هم نشان ميدهد كه اظهارات چرچيل به واقعيت نزديكتر بوده است. قراردادهاي استارت 1و 2و 3 كه بعد از جنگ جهاني دوم بين ايالات متحده و شوروي سابق منعقد شد، محصول اين نگرش است. در خاورميانه هم اين تنازعات بايد منجر به صلح پايدار شود. ايران بايد سياستهاي خود را روي هر چه عادلانهتر كردن فرآيندهاي صلح در خاورميانه متمركز كند. به دليل سابقهاي كه ايران در تحريك بسياري از محورها و در فرماندهي و رهبري منطقه و قرار دادن اسراييل در تنگناهاي استراتژيك دارد، لازم است از اين مزيت، توانايي و امتياز در جهت وادار كردن حريفان به پذيرش عادلانهترين شكل برقراري صلح استفاده كند.
دستيابي به چنين صلح پايداري كه هم منافع مردم ايران در داخل را تامين كند و هم منافع مردم منطقه را، به چه پيشزمينههايي نياز دارد؟
اين مهم شروطي دارد و آن اينكه همه بازيگران همين راهحل را در نظر داشته باشند. اسراييل نشان داد هيچ چيز جلودارش نيست. نه حقوق بشر، نه نظام بينالملل، نه روابط انساني و...من هميشه فكر ميكردم، مغولها در فتح بغداد و ايران و... چگونه عمل ميكردند؟ ما زنده مانديم و ديديم كه اسراييل بدتر از مغولها عمل كرده است. اما آيا قرار است انسان با ويراني همنوعان خود به سمت فتح سرزمينهاي تازه گام بردارد؟ بايد به سمت صلح و گفتوگو و مدارا حركت كرد. حركت به سمت صلح نشاندهنده پختگي راهبران كشورها و سياستمداران است، اما صلحي كه حقوق طرفين را به شكل عادلانه تامين كند. به خصوص طرف فلسطيني كه 70 سال است با ظلم مضاعف و مستمر مواجه است. بايد به چنين صلحي انديشيد. صلحي كه براي ايرانيان رفاه و آرامش و رشد را در پي داشته باشد و براي مردم منطقه ثبات و دورنماي روشن و اميدواري را.