حل مسائل و چالشهاي زندگي روزمره مستلزم به دستآوردن مهارتهايي از جنس ذهن فلسفي و تفكري خلاق و پوياست. در تفكر فلسفي فرد بايد با ذهن فلسفي به شناسايي مساله تا پيدا كردن راهحلهاي مناسب براي آن مسائل و مشكلات پيش برود. در اين ميان راههاي رسيدن به چنين مهارتهايي لازم و ضروري به نظر ميرسد. يكي از اين راهها، هنر و به ويژه نقاشي به سبك انتزاعي است. نقاشي انتزاعي(1) با ساختار پيچيده و پر رمز و رازش، گذرگاهي براي دستيابي به تفكري ديگرگونه در جهت درك و فهم بيشتر از كشمكشهاي دروني ذهن انسان و كشف لايههاي پنهان و ناشناخته روان مهيا ميكند. اين نوشتار بر آن است تا بر پايه اصولي از نظريه جان ديوئي(2) به بررسي سبك نقاشي انتزاعي(3) بهمثابه راهي براي رسيدن به ذهن فلسفي بپردازد.
بنا بر نظريه جان ديوئي تفكر فلسفي كه در آن به مهارت حل مساله نائل ميشويم، حاصل فرآيندي چالشبرانگيز است. در شروع اين فرآيند فرد در اثر برخورد با پديدههاي تازه در موقعيتي نامعين، مبهم و گيجكننده قرار ميگيرد و نميتواند از تجربيات گذشته خود استفاده كرده و آنچه را كه با آن روبهرو شده مشخص ساخته و به توضيح و تشريح بپردازد. فرد در چنين شرايطي، خواستار تغيير موقعيت است. در جريان تغيير موقعيت، از آنچه برايش نامفهوم، مبهم و ترديدآميز است، چند مساله بيرون ميكشد. سپس نسبت به حل مسائل اقدام ميكند. فرد در فرآيند حل مساله از مشاهدات، تجربيات شخصي و تجربيات ديگران و اجراي آزمايشهاي معين و به طور كلي از امور خارجي و مفاهيم ذهني استفاده كرده و به يك يا چند راهحل ميرسد. پس از مشخص شدن راهحلها آنها را در معرض ارزيابي از طريق آزمايش يا مشاهده قرار ميدهد و بالاخره راهحلي كه موقعيت نامعين را كاملا به صورت مشخص و واضح درآورد انتخاب ميكند. اين فرآيند از زمان پرداختن به مساله تا رسيدن به راهحل آن ادامه پيدا ميكند.(4)
در اين ميان نقاشي انتزاعي، با استفاده از فرمها و رنگها به طور آزاد و بدون وابستگي به ابژه بازنمايي، نقاش و تماشاگر را به تفكر و درك عميقتري درباره هستي و انسان دعوت ميكند. تجربه خلق يا تماشاي نقاشي انتزاعي به عنوان سبكي از نقاشي كه از بازنمايي ابژههاي بيروني روي گردانده و به سوي جهان دروني انسان رهسپار شده است، با ويژگيهاي خاص خود افراد را به چالش كشيده و در موقعيت مبهم و گيجكنندهاي قرار ميدهد. نقاشي انتزاعي، با پديدههايي تازه از نظر محتوا و درونمايه، خط، رنگ، فرم، هارموني و تركيببندي يك اثر هنري باعث ميشود كه فرد براي ادراك و فهم موقعيت جديد و متمايز با تجربيات گذشته از مواجهه با يك اثر هنري به مشكل برخورده و در اين تجربه، به روش جديدي از شيوه تفكر و حل مساله بپردازد. نگريستن به شيوهاي متفاوت به درون و خلق محتواي ذهني و نگاهي موشكافانه به ژرفاي روح و روان از ويژگيهاي اين سبك از نقاشي است كه هم هنرمند و هم بيننده اثر را با موقعيت جديد و گنگي براي فهم، توضيح و تشريح اثر هنري مواجه ميكند.
درك اين سبك از نقاشي و فهم موقعيت پرابهام حاصل از آن، با استفاده از مفاهيم ملموس گذشته كه در ذهن فرد وجود دارد، كافي به نظر نميرسد و فرد به روش جديدي از تفكر براي معنيكردن اين اثر هنري نياز دارد. انعكاس بيان متفاوتي از محتوا، تركيببندي، هارموني، رنگ، فرم و خط در نقاشي انتزاعي در وسعت چالش پيش روي فرد تاثير بسزايي دارد. فرمها، رنگها و تركيببندي متفاوت كه برگرفته از كشمكشهاي دروني ذهن انسان در نقاشي انتزاعي نمود پيدا ميكند، فرد را وادار به تلاش بيشتر براي فهم و درك اثر ميكند. فرد در پي يافتن راهي براي تغيير اين موقعيت ناآشنا، به سفري همراه با تعمق و كنكاش تجربههاي شخصي و مفاهيم ذهني خود رهسپار ميشود. تلاش براي به دست آوردن معني و مفهوم اين آثار هنري و عبور از موقعيت مبهم و نامفهوم به موقعيت قابل درك و مشخص، به فرد كمك ميكند تا بهوسيله اين تجربه جديد با تعمق و انعطافپذيري گستردهتري به تفكر و نگرش جديد دست پيدا كند. تجربه جرياني است كه در آن افكار، تمايلات، هدفها، مهارتها و قدرت در فرد و محيط كه از اشخاص، اشيا، حوادث و پديدهها تشكيل شده، روي يكديگر اثر ميگذارد و نتيجه اين تجربه در فعاليتهاي بعدي فرد موثر است. هر تجربه چيزي از گذشته ميگيرد و به تجربيات آينده اضافه ميكند. شرايطي كه تجربه در آن شكل ميگيرد ميتواند محركي براي رشد فرد باشد.(5)
تجربه كشيدن نقاشي به سبك انتزاعي يا تجربه تماشاي اين نقاشي، تجربهاي جديد از محيط و همزمان متاثر از گذشته رواني فرد را شكل ميدهد. اين تجربه باعث تغيير در شيوه نگرش و تفكر شده و چون فرد با پديده جديدي روبهرو خواهد شد، با اين تجربه به فهم جديدي از احساسات و هيجانات و تفكر در قالب خط و رنگ و تركيببندي دست پيدا ميكند كه خود خالق آن است و نمايي ديگر از خود را در تصوير خلق شده ميبيند. تعمق و تفكر درباره معاني و مفاهيم موجود در اثر خلق شده، فرد را به تجربهاي جديد در جهت رشد خودشناسي و هستيشناسي دعوت ميكند. عامل مهم ديگر در تجربه، شرايط عيني و خارجي و شرايط دروني فرد است. تجربه معمولي نتيجه تاثير متقابل اين دو عامل است. اين دو عامل با هم يا تاثير متقابل آنها در يكديگر موقعيت را تشكيل ميدهند. هر تجربه محصول تاثير متقابل فرد با محيط اوست اعم از اينكه اين محيط از اشخاص تشكيل شده باشد يا از اشيا. (6) محتواي نقاشي انتزاعي به سطحي از واقعيت پنهان تجربه شده توسط هنرمند تعلق دارد كه در دسترس خودآگاه قرار ندارد و بهوسيله تجربيات دروني و بيروني و تلفيق اين دو و تاثير متقابل آنها نسبت به هم به دست ميآيد. اينكه پديده موردنظر بيروني چگونه از لحاظ دروني احساس ميشود. در محتواي نقاشي انتزاعي موضوع از واقعيت بيروني كه از آن وامگرفته جدا شده و در اين ميان به برخي از ويژگيهاي همراه با جهان دروني هنرمند درهمآميخته است.
دوباره ساختن يا دوباره سازمان دادن تجربه نيز اصل ديگري در نظريه جان ديوئي است. دوباره ساختن يا دوباره سازمان دادن تجربه به منظور اينكه معناي تجربه گسترش پيدا كند و براي هدايت و كنترل تجربيات بعدي فرد را بهتر ياري ميكند. در موقع دوباره سازمان دادن، فرد متوجه جنبههاي مختلف تجربه و ارتباط آنها با يكديگر ميشود و توجه به اين ارتباط و روشن شدن هدف فعاليتها، موجب گسترش معناي تجربه ميگردد و فرد ميتواند نتيجه اعمال يا عكسالعملهاي خود را پيشبيني كند. همين امر فرد را در كنترل و هدايت تجربيات بعدي قادر ميسازد.(7) بر پايه مفهوم تجديد سازمان تجربه در كشيدن نقاشي انتزاعي و دسترسي به تجربه مجدد احساسات و هيجانات منفي و لمس آنها و دوباره سازماندادن آن تجربيات به شكلي متفاوت از تجربههاي پيشين، فرد به جنبههاي مختلف تجربه و ارتباط پديدههاي انتزاعي نقاشي با يكديگر دست پيدا كرده و با گسترش معناي تجربه پيشين هدايت و كنترل جنبههاي مختلف تجربههايش را به دست خواهد آورد.
علاوه بر محتواي متفاوت و تعمقبرانگيز در نقاشي انتزاعي، تجربه رنگ به كمك بيان اثر هنري آمده و به گسترش معناي اين تجربه ميپردازد. ويژگيهاي روانشناختي رنگ در نقاشي انتزاعي و تاثير مستقيم و بيواسطه ايجاد شده از آن و نتايج و پيامدهاي روانشناختي رنگ به درك و فهم اين تجربه دوباره ميانجامد. هارموني بهكار گرفته شده در نقاشي انتزاعي كه معناي متفاوتي با آنچه تا پيش از اين در نقاشيها برداشت ميشد در جهت گسترش معناي تجربه به فرد ياري ميرساند. هارموني از نظر بنيانگذاران نقاشي انتزاعي تجلي تضادها و تعارضها و نامآواييها بود. تركيببندي حاصل از اين هارموني نيز به كمك هدايت تجربه ميآيد. فرد در نقاشي انتزاعي با رهايي از جبر آشكار امور به ژرفانديشي در حل مسائل، به ادراك جديدي از روابط حاكم بر محتوا و شكل اثر هنري دست پيدا ميكند. نقاشي انتزاعي فرصتي مهيا ميكند تا فرد از پديدههاي محسوس عبور كرده و براي تغيير در موقعيت، به روابط جديدي در ذهن خود براي امور مبهم و نامشخص و نامفهوم برسد. راهها و روشهاي قديم براي انديشيدن و فهم روابط بين پديدهها را رها كند و با تعمق بيشتر به همراه انعطافپذيري، از جهات مختلف به پديدهها بنگرد و به نظم جديدي از روابط در امور نائل آيد. نقاشي انتزاعي توانايي شكلگيري سوالات و مسائلي فراتر از تجربيات ملموس گذشته را داشته و با طرح پرسشهايي در موقعيتي پرابهام و گنگ، نگاهي جديد و شيوهاي متفاوت از تفكر در دسترس افراد قرار ميدهد. از بررسي و مقايسه نقاشي انتزاعي و نظريه جان ديوئي ميتوان نتيجه گرفت كه چالش پيش روي افراد در اين سبك هنري به مهارت حل مساله و رسيدن به ذهن فلسفي كمك شاياني خواهد كرد.
کارشناس ارشد روانشناسی
1- سبكي از نقاشي در اوايل قرن بيستم كه نقاش در آن از بازنمايي دنياي واقعي روي برتافت و به بازتاب دنياي درون خودپرداخت. بنيانگذار سبك نقاشي انتزاعي واسيلي كاندينسكي است.
2- يكي ازمعروفترين فيلسوفان امريكايي قرن بيستم و از پيشتازان عملگرايي (پراگماتيسم) بود.
3-برگرفته از كتاب نظريههاي هنر- جلد سوم: از امپرسيونيسم تاك انديسكي
4- (شريعتمداري، 1402، 66)
5- (شريعتمداري، 1402، 43)
6- (شريعتمداري، 1402، 44)
7- (شريعتمداري، 1402، 89)
فهرست:
شريعتمداري، علي. ۱402. اصول و فلسفه تعليم و تربيت. تهران. اميركبير
باراش، موشه. ۱۴۰۰. نظريههاي هنر-جلد سوم: از امپرسيونيسم تا كانديسكي. ترجمه ابوالقاسمي، محمدرضا. تهران. نشرچشمه.